-
تامس نیگل، حرف آخر، ترجمهی جواد حیدری، چاپِ اول، نشرنو، ۱۴۰۲. ۳۰۲ صفحه.
تام نِیگِل از فیلسوفانِ بسیار مهمِ سنّتِ تحلیلی است. متنِ اصلی در سالِ ۱۹۹۷ با عنوانِ The Last Word منتشر شده است و در دفاع از حجّیتِ عقل است. اینکه جایگاهِ این کتاب در بحثِ عقلانیت و نسبیتگرایی چیست چیزی است که من صلاحیتِ نظردادن دربارهاش را ندارم و فقط میتوانم ارجاع بدهم به دو نوشته از دو فیلسوفِ شناختهشده: یکی نقدِ سایمن بلکبرن که مخاطباش فیلسوفانِ حرفهای است و دیگری مرورِ مفصّلِ برنارد ویلیامز. این دومی مخصوصاً از این جهت جالب است که ببینیم فیلسوفی بسیار برجسته (در طرازِ خودِ نیگل) چطور مطلب را برای مخاطبِ فرهیختهی غیرحرفهای توضیح میدهد—روشن میگوید و مربوط میگوید و اظهارفضل نمیکند و تحلیل میکند. آقای جواد حیدری مترجمِ کتاب ترجمهی مطلبی از کالین مکگین دربارهی این کتاب را در انتهای ترجمهی فارسی آوردهاند (بی ذکرِ مشخصاتِ کتابشناختی)، که خواندناش شاید مفید باشد.
در موردِ کتابِ جنابِ نیگل و این ترجمه-شرحِ فارسیاش من به اینها معتقدم:
۱. اصلِ این کتاب بسیار خواندنی است. استدلالهای نیگل—فارغ از میزانِ قوّتشان—روشن است. نثرِ او نیز روشن و بیتعقید است.
۲. سوابقِ آقای حیدری حاکی از این نیست که ایشان متخصصِ نیگل است.
۳. این ترجمهی خاص چندان قابلِ اعتماد نیست.
۴. توضیحاتِ مترجم نوعاً زاید است، بعضاً تکراری است، بعضاً بیربط است، بعضاً مغشوش است، بعضاً غلط است، گاه مهمل است.
فقرهی (۱) مهم و جالب است اما در اینجا تقریباً هیچ به آن نمیپردازم، و از (۲) نیز نسبتاً بهسرعت میگذرم. به (۳) نیز نمیپردازم و فقط در حدِ ادعا باقی میگذارماش، گرچه خوانندهی علاقهمند شاید از ارجاعی در ۲.۱ و نیز از بعضی نکاتِ (۴) بتواند شواهدی برای ادعای من بهدست بیاورد. موضوعِ اصلیِ بحثِ من (۴) است و این نه از آن رو است که با آقای حیدری دشمنیِ شخصی دارم (که ندارم) یا به منزلتِ علمی و دانشگاهیِ ایشان حسد میورزم (که إنشاءالله نمیورزم)، بل با این هدف است که هشدار بدهم بابتِ ظهورِ طبقهای از بهاصطلاح شارحان و بهاصطلاح متخصصان در علومِ انسانی در ایران که، دستکم اگر بر پایهی تولیداتِ مکتوبشان قضاوت کنیم، چیزِ زیادی از موضوعِ بهاصطلاح تخصصشان نمیدانند (حتی بعضاً در حدِ درسهای استانداردِ دورهی کارشناسیِ فلسفه نیز نمیدانند)—و این امر شاید نتیجهای مستقیم یا غیرمستقیم از فرآیندِ حکومتیِ موسوم به اسلامیسازی باشد. هدفِ دیگرم از پرداختن به (۴) این است که توجهِ ناشرانِ مهمِ کشور را به این جلب کنم که لازم است در انتخابِ مترجم سختگیر باشند و در ویرایشِ محتواییِ متونِ فلسفیْ دقیق باشند و به این فکر کنند که مترجم اگر حرفِ مهم یا قابلِ اعتنایی در موردِ کتابی دارد میتواند جداگانه منتشر کند، طوری که مثلاً در موردِ این کتابِ خاص با حدودِ هشتاد صفحه بیاناتِ مترجم مواجه نشویم.
خوانندهی این وبلاگ اگر میخواهد فوراً متعجب شود از شدّتِ بدفهمیها، یا اگر دارد جدّاً بررسی میکند که این مجلّدِ فارسی را بخرد، خوب است بخشهای اول را رها کند و مستقیماً برود به بخشِ ۴ب.
۱.
داوریِ شخصیِ من این است که نیگلِ میانسال و سالمند بسیار روانتر از نیگلِ جوان مینویسد—این را میتوان مثلاً از مقایسهی جملههایی تصادفی از کتابِ کلاسیکِ نیگل (۱۹۷۰) و جملههایی تصادفی از این کتابِ ۱۹۹۷ دریافت. پیشنهادِ من این است که خوانندهی این مطلبِ وبلاگی اگر دانشِ انگلیسیاش در حدی هست که متنهایی در حدِ نقدِ کتاب در روزنامهی گاردین بخواند، این کتابِ ۱۹۹۷ را در صفحههایی بهتصادف باز کند و ببیند که جملههایش چگونه است.
آقای حیدری معتقد است که ”این کتاب بهغایت دشوار و پیچیده و در عین حال مجمل است“ (صفحهی ۱۱) و ”این کتاب فوقالعاده دشوار است“ (صفحهی ۱۲)؛ من اجمال و ایجازِ چندانی ندیدهام، و لذا حدس میزنم که دشواریای اگر در کار باشد قاعدتاً از حیثِ دشواریِ ایدهها و استدلالها باشد و در موردِ همینها باشد که خوانندهی عزیز را مترجم دعوت کرده است که به توضیحاتِ مترجم در انتهای مجلّدِ فارسی مراجعه کند که ”به صورت ساده و نظاممند“ (صفحهی ۱۲) به محتوا پرداختهاند. اینکه کجاها دشوار بوده برای من روشن نیست، اما به بعضی از این توضیحات خواهم پرداخت.
۲.
کتابی میبینم در موضوعی علمی یا فلسفی با مقدمه یا مؤخره یا توضیحاتِ مفصّلِ مترجم (”مفصّل“ صفتِ هر سه است). بیایید فرض کنیم مقدمه یا مؤخره یا توضیحات لازم بوده است. کسی که متخصصِ موضوع یا آشنا با موضوع نباشد چطور میتواند اطمینانی نسبی حاصل کند که مترجم اهلیت دارد؟ در نبودِ ناشرانی که شهرتِ آکادمیک دارند (و چه بسا در حضورِ چنان ناشرانی هم)، راهی که بهنظرم میرسد این است که کمی دربارهی مترجم جستوجو کنیم: آیا در جای معتبری عضوِ هیأتِ علمی است؟ آیا تألیفاتِ آکادمیک در آن موضوع دارد؟ در سطحی بسیار ابتداییتر: آشناییِ مترجم با زبانِ مبدأ در چه حدی است؟
۲.۱.
آقای حیدری قبلاً هم نوشتههایی از نیگل را ترجمه کرده است. خوانندهی این مطلبِ وبلاگی میتواند نقدی بر ترجمهی ایشان از ذهن و کیهان را شخصاً ملاحظه کند. آقای حیدری به این نقد پاسخ داده است، پاسخی که آن را هم خواننده میتواند شخصاً ملاحظه کند و با لحن و منطق و دانشِ زبانیِ آقای حیدری بیشتر آشنا بشود.
۲.۲.
آنطور که در صفحهی عنوانِ ترجمهی حرف آخر آمده، آقای جواد حیدری عضوِ هیأتِ علمیِ دانشگاه شاهد است. به صفحهی ایشان در وبگاهِ رسمیِ دانشگاه شاهد نگاه میکنم تا تصوری پیدا کنم از میزانِ توغّلِ ایشان در آراءِ نیگل. در قسمتِ کتابها پنج عنوان آمده طوری که گویی تألیفِ ایشان است، در حالی که تألیف نیست بلکه ترجمه است. (انصاف را که شاید این قصوری از جانبِ آقای حیدری نباشد). نقدی که در پاراگرافِ قبل به آن ارجاع دادم اعتمادِ من به دقّتِ ایشان در ترجمه را مخدوش میکند، خود اگر ترجمهی دقیق حاکی از تخصصی در فلسفه باشد. آثارِ دیگری هم آیا در این صفحهی رسمیِ دانشگاهی ذکر شده؟ مقالهای دربارهی نیگل در نشریهای معتبر؟ یا مقالهای در نشریهای معتبر دربارهی موضوعی که نیگل هم به آن پرداخته باشد؟ یا مقالهای در هر موضوعی در نشریهای آکادمیک؟ چیزی نمیبینم. و اگر آقای حیدری در تحصیلاتشان با استادِ معتبری کار کردهاند و آن استاد در نیگل یا در بعضی موضوعاتِ مربوط به بعضی کارهای نیگل تخصصی داشته، من خبر ندارم (و اینجا اطلاعرسانی خواهم کرد اگر خبردار بشوم).
آیا از اینها برمیآید که ایشان برای توضیحِ مشکلاتِ متنِ نیگل—اگر که مشکلاتی در کار باشد—صلاحیتِ علمی دارد؟ شاید صلاحیت داشته باشد، شاید نه؛ اما آنچه در این صفحهی رسمی میبینم نشان نمیدهد که آقای حیدری اهلیتی در موردِ موضوعِ کتابِ نیگل دارد. لذا بپردازیم به توضیحاتِ ایشان در کتاب.
پیش از آن، خیلی کوتاه در بیانِ اینکه چرا مستقیماً به ترجمهی ایشان نمیپردازم:
۳.
من گمان میکنم که اولاً ترجمهی دقیقِ این کتابِ نیگل دانشِ ویژهای نمیطلبد چرا که کتابْ بسیار ساده و روان است. با این حال، مشکلاتِ ترجمه کم نیست، چنانکه که در مقدمهی این مطلبِ وبلاگی ادعا کردم. از اینها گذشته، معتقدم که مشکلاتِ دیگرِ این متنِ فارسی آنقدر متعدد و عمیق است که پرداختن به خطاهای ترجمه (و نیز خطاهایی از جنسِ ناهماهنگی در ذکرِ نامهای خاص و مشکلاتِ نمایه و واژهنامه) لطفی به مترجم خواهد بود، از جمله از این حیث که پرداختن به آنها میتواند توجه را از مشکلِ اصلی منحرف کند. تصریح کنم، اگر که روشن نیست: من قصدِ اصلاحِ این ترجمه را ندارم و مخاطبام نیز مترجمِ این کتاب نیست؛ مخاطبِ من ناشران و کتابخواناناند و خریدارانِ بالقوّهی این مجلّدِ فارسی.
۴.
۴الف.
توضیحاتِ آقای حیدری سه گونه است. (الف) عباراتی را در میان عباراتِ ترجمهشدهی نیگل آوردهاند، که این کار گاهی شاید برای برخی خوانندگان تداعیکنندهی این باشد که از دیدِ آقای حیدری بیانِ نیگل در مواضعی الکن است یا متنِ اصلی افتادگی دارد یا آقای حیدری معتقد است خوانندگان نمیتوانند بفهمند که صحبت دربارهی چیست. چند مثال:
صفحهی ۲۰: [صدق و کذب] [نسبیانگاری]
صفحهی ۲۲: [ذهنیانگار میگوید که]
صفحهی ۳۷: [به ما بگویند]
صفحهی ۱۰۹: [یعنی علم] [مثل علم یا تاریخ یا اخلاق] [یا امکانی]
صفحهی ۱۵۳: [چوزپه]
بقیهی توضیحات عبارتاند از (ب) دهها مورد زیرنویسهای مترجم در متن، (ج) هشتادوچند صفحه ذیلِ عنوانِ ”'گزارش تحلیلی مترجم“. شاید حدس بزنیم که حضورِ (ج) باعث بشود که (ب) منحصر بشود به توضیحاتِ زبانی؛ اما این حدس غلط است. در ادامهی این مطلبِ وبلاگی چند موردِ بامزه و غلط را ذکر میکنم.
۴ب.
– مثالی از خطا در ترجمه و، مهمتر از آن، غلطِ فاحش در توضیحات. در صفحهی ۶۱ از ترجمهی فارسی اینطور آمده:
اصلاً نمیتوان هیچ «زبان»ی را برای بیان اندیشهها به کار برد که در آن قاعدهٔ وضع مقدم۴ استنتاج معتبر نباشد یا اتحادْ متعدی۵ نباشد.
زیرنویسِ ۵ (که از مترجم است) این است:
۵. این قاعده میگوید: اگر p و q یک چیز باشند، در این صورت هر حکمی که دربارهٔ p صادق باشد دربارهٔ q نیز صادق است و برعکس.
بر خلافِ کثیری از زیرنویسهای دیگر (مثلاً هر چهار زیرنویسِ قبلیِ همین صفحه)، مترجم در اینجا اصلِ اصطلاحِ انگلیسی را نیاورده است، و من پیش از نگاه به اصل نفهمیدم که متعدیبودنِ اتحاد یعنی چه. با نگاه به اصل دیدم که عبارتِ مربوط این است: ”or identity was not transitive“، که صحبت از متعدیبودنِ اینهمانی است. اتحاد؟ وانگهی، فارغ از اصطلاح، تعدیِ اشارهشده این نیست که مترجم گفته بلکه این است که نسبتِ اینهمانی نسبتی است متعدی: اگر الف اینهمان باشد با ب و ب اینهمان باشد با ج، آنگاه الف اینهمان است با ج.
– زیرنویسی در صفحهی ۶۶ حاویِ این توضیحِ مترجم است:
زنون یکی از شاگردان پارمنیدس بود که در طرح متناقضنما استعداد عجیبی داشت. … انسانها این متناقضنماها را سخت آزارنده مییابند. ممکن است گفته شود که یک جای منطق عیب و ایراد دارد.
استعدادِ عجیبی داشت، و غیره.
– در صفحهی ۸۲ دو موردِ بامزهی منطقی هست که فقط یکی را میگویم. در زیرنویسِ ۲ مترجم کوشیده است قاعدهی نفیِ تالی را توضیح بدهد، و توضیحاش را اگر کسی در امتحانِ درسِ منطق بنویسد نمیدانم که آیا/چه نمرهای خواهد گرفت:
… گزارهٔ زیر را در نظر بگیرید: «اگر الف ب باشد، آنگاه ب ج است.» اما اگر بدانیم که «الف ب نیست» در این صورت «ب ج نیست». مثلاً اگر سقراط آدم باشد، پس سقراط فانی است. سقراط فانی نیست، پس سقراط آدم نیست.
و این مثالی است آموزنده از اینکه کسی متوجه نباشد که نفیِ تالی قاعدهای است در منطقِ جملهها و نه منطقِ محمولات، و حتی در همین بحثِ محمولی هم حرفاش مشکلاتی از حیثِ سور داشته باشد، و دانستن را بیهوده واردِ بحث کند، و غیره. تأکید کنم که اینها بحثهایی تخصصی در منطق نیست بلکه چیزی است که میشود در اولین امتحانِ میانترمِ اولین درسِ دورهی کارشناسی در رشتهای غیرریاضی مطرح شود. دیدنِ چنین پاسخی به سؤالِ ”قاعدهی نفیِ تالی چیست؟“ میتواند مدرّس را از خودش یا از دانشجو ناامید کند. این حجم از اغتشاش در فهمِ منطقِ مقدماتی را من فقط در منطقِ حیرانی دیدهام.
شاید این مثالِ اخیر نشانگرِ قلّتِ اطلاعاتِ مترجم در منطقِ مقدماتی باشد و نشان بدهد که مترجم صلاحیتِ توضیحدادنِ این امور را ندارد. بگذارید استفادهی دیگری هم بکنم، در تأییدِ این ادعا—و نه در اثباتاش— که کتابِ نیگل روشن است و توضیح نمیخواهد. این زیرنویسِ آقای حیدری که نقل کردم حاشیهای بود بر آنچه خودِ نیگل نوشته. و توضیحِ نیگل، که مترجم هم بهدرستی ترجمهاش کرده، درست و روشن است:
… «اگر p آنگاه q» بهعلاوهٔ «نه q» مستلزمِ «نه p» است. …
ملاحظه کردید؟ نیگل این را بهروشنی در متن گفته و در منطقِ جملهها گفته (و نه در منطقِ محمولات) و ذکری از دانستن نکرده؛ همهی اینها در نیمی از یک سطر. مترجم حرفِ نیگل را توضیح داده در سه سطر، مغشوش و مغلوط.
– در صفحهی ۸۳ مترجم توضیحی داده است دربارهی محاورهی معروفی از افلاطون. بخوانید:
… در این رساله سقراط میگوید: «تعلیم و تربیت وجود ندارد، فقط حافظه وجود دارد.» سقراط برای اثبات نظر خود منون را وادار میکند که بردهای را فرا بخواند. آنگاه از آن برده مسائل هندسی میپرسد. گویا پاسخهای این برده نشان میدهد که وی درواقع هندسه میداند، منتهی خودش خبر ندارد.
فارغ از بقیهی مسائلِ مربوط به دقت در بیان، برای من حیرتانگیز است که کسی بگوید که سقراط (یا هر کسِ دیگری) معتقد بوده که تعلیم و تربیت وجود ندارد، فقط حافظه وجود دارد. هر کس منون را خوانده باشد قاعدتاً میداند که صحبت از یادآوری است، نه حافظه. و بهنظرم غریب است اگر کسی این فرق را مهم نیابد.
– شاید موردِ صفحههای ۸۴ (زیرنویس) و ۲۲۸ (از ”گزارش تحلیلی مترجم“) ابعادِ جدیدی را نشانمان بدهد. نیگل شرحی بهدست میدهد از اثباتِ اقلیدس برای نامتناهیبودنِ مجموعهی اعدادِ اول—شرحی روشن و مختصر از این قضیهی دبیرستانی، که مترجم هم از عهدهی ترجمهاش برآمده. در همان صفحه، مترجم در زیرنویس سعی کرده است اثبات را شرح بدهد—آشفته و مغشوش، با این جملهی بیربط که ”اعداد اول جزو یکی از معماهای ریاضی باقیماندهاند و هنوز کسی به فرمولی برای آنها به دست نیاورده است“ [دوباره خواندم که نقلام دقیق باشد].
اما مترجم گویا شرحِ خودش بر متنِ روشنِ نیگل را هم کافی نیافته: در صفحهی ۲۲۸ دوباره به موضوع برگشته است، با بیانی مغشوشتر، و حاویِ یک عبارتِ ظاهراً ریاضیِ دقیقاً مهمل. پاراگرافِ حاویِ آن عبارتِ مهمل اینطور تمام میشود: ”به نظر نیگل، کسی را که این استدلال را نمیپذیرد تنها میتواند فردی شیرین عقل یا یاوهگو باشد.“ [باز هم دوباره خواندم تا اشتباه نقل نکرده باشم.]
– موردِ صفحهی ۹۱ بهراستی حیرتآور است. نیگل در اصلِ کتاب ذکری کرده از continuum hypothesis، که مترجم بهدرستی ترجمهاش کرده به ”فرضیهٔ پیوستار“. اما در توضیحات چیزِ غریبی رخ داده: مترجم ابتدا اصلِ انگلیسیِ اصطلاح را نوشته است و بعد از آن نوشته ”فرضیهٔ کوانتومی که از اندیشههای ماکس پلانک منشأ گرفته است.“ آیا خواستهاند با ما شوخی کنند؟ فرضیهی پیوستار حکمی است در نظریهی مجموعهها، و وقتی گئورگ کانتور در قرنِ نوزدهم مطرحاش کرد دهها سال مانده بود تا پیدایشِ فیزیکِ کوانتومی. کسی اگر ربطی پیدا کند بینِ فرضیهی پیوستار و آنچه آقای حیدری نوشته مستحقِ جایزه است… توضیحاتِ زیرنویس که تمام میشود میفهمیم که آقای حیدری قصد داشته اصلِ عدمِ قطعیت را توضیح بدهد.
این نوشتهی وبلاگی طولانی شد و بخشی از بامزهترینها باقی مانده، دربارهی کانت و کریپکی و دیگران. چیزهایی دربارهی بخشِ پایانی بگویم و بحث را تمام کنم.
۴ج.
وضعِ ”گزارش تحلیلی مترجم“ به هیچ وجه بهتر از توضیحاتِ مترجم در زیرنویسها نیست. آقای حیدری ظاهراً اعتقادی به این ندارد که لازم است وقتی حرفی را نقل میکنیم یا نظری را به کسی نسبت میدهیم ارجاعِ دقیق بدهیم با شمارهی صفحهی کتاب یا مقاله، یا دستکم اسمِ اثر را ذکر کنیم. مثلاً میخوانیم (و هیچیک از اینها با هیچ ارجاعی همراه نیست) ”هیوم میگفت که ذهن انسان مثل آیینه صاف نیست“ (۱۹۷)، ”کانت میگفت که عقل بشری به جای اینکه آیینه باشد، عینک است“ (همان)، ”مارکس میگفت“ (همان)، ”کواین معتقد بود“ (۱۹۹)، ”گلدمن میگوید“ (۲۰۰)، که این آخری واقعاً مبهم است. و نیز ”ملکیان هم در درسگفتارهای مختلف خود میگوید“ (۲۰۵)، ”کم نیستند متفکرانی که گفتهاند“ (۲۰۸)، و ”ملکیان هم در اینجا نکتهٔ بسیار جالبی دارد“ (۲۱۰).
– همان اغتشاش در فکر یا دستکم در بیان را که در ۴ب دیدیم اینجا هم میبینیم. مثلاً گویا آقای حیدری دچارِ خلطِ مقولهای است بینِ حکم و استدلال—صفحهی ۲۲۶: ”سادهترین استدلال ریاضی را در نظر بگیرید: ۴=۲+۲“. و در صفحهی ۲۳۷ میخوانیم ”گودل ثابت کرد که ریاضیات بیپایان است و هیچگاه نمیتوانیم به انتهای آن برسیم و همیشه جملات «تصمیمناپذیری» وجود دارند که میتوان آنها را هم قبول و هم رد کرد“.
– نمیتوانم از این خطای فاحش بگذرم که آقای حیدری در صفحهی ۲۳۰ میگوید که، به عقیدهی نیگل، ”اگر بگوییم ۴=۳+۲، این تفکری بیمعناست“. بدفهمیِ آقای حیدری ظاهراً تا حدی ناشی است از خطای خودشان در ترجمه: میشود پاراگرافِ آخر در صفحهی ۸۶ در متنِ فارسی را مقایسه کرد با صفحهی 59 از اصل؛ اما نیازی به این کار نیست: خودِ نیگل در زیرنویسِ ۶ از این فصل—که، مثلِ بقیهی زیرنویسهای نیگل، در ترجمه منتقل شده به انتهای فصل، ظاهراً تا جا برای توضیحاتِ مترجم باز شود—میگوید [با ترجمهی آقای حیدری] ”«۴=۳+۲» یاوهگویی نیست“.
بالاخره اینکه نوعاً چیزهایی را اینجا میبینیم که یا خودِ نیگل بهروشنی گفته یا مترجم قبلاً در زیرنویسها گفته، و حالا شکلی لفّاظانهتر را میبینیم. نمونهای بگویم. نیگل در موردِ مسألهای این احتمالها را مطرح میکند [صفحهی ۳۴ در ترجمهی آقای حیدری]:
(الف) شما کسی را بهجای او اشتباه گرفتهاید؛
(ب) در خصوص مرگ او به شما اطلاعات غلط دادهاند؛
(ج) یک روح دیدهاید.
در ”گزارش تحلیلی مترجم“ آقای حیدری شرح دادهاند (صفحهی ۲۰۴):
لذا چندین احتمال برای رفع این تناقض میتوان ارائه کرد:
۱. شما دوستتان را با کس دیگری اشتباه گرفتهاید؛
۲. این دوستتان نمرده است و زنده است، اما شما به اشتباه فکر میکنید که او مرده است؛
۳. شما یک روح دیدهاید.
اینکه متنِ اصلی چقدر توضیح لازم داشته سؤالی است که خواننده میتواند شخصاً جواب بدهد. نیز، با این فرض که توضیحی لازم بوده، خواننده میتواند داوری کند که توضیحِ مترجم چقدر مشکلگشا است.
کسی که این مجلّدِ فارسی را ورق بزند شاید مثلِ من به این نتیجه برسد که توضیحاتِ هشتادوچندصفحهایِ مترجم، در مواضعی که غلط یا نامربوط یا مهمل نیست، تقریباً بالتمامة از جنسِ نمونهی اخیر است.