شفقنا پاسخهای پنج مرجعِ تقلید به پرسشهایی در موردِ دروغ و بهتان را منتشر کرده است. از بینِ پاسخها، پاسخهای دو نفر از مراجعِ زنده به یک سؤالِ خاص برای من به طرزِ مطلوبی جالبِ توجه است. سؤال این بوده است که آیا به کسی که او را بدعتگذار میدانیم میشود نسبتِ خلاف داد (قاعدتاً برای تخریبِ شخصیتِ او و به قصدِ کمکردنِ نفوذِ او) یا نه.
قبل از نقلِ آن دو جواب مایلام جوابِ آیتالله موسویاردبیلی را نقل کنم، از این جهت که زمینه را کمی بیشتر توضیح دادهاند. (تصادفاً به یادِ این هم افتادم که چند سال پیش روزنامهی کیهان مطلبی دربارهی ایشان منتشر کرده بود و این وبلاگنویس چیزی در موردش نوشته بود.)
نقل، با حفظِ رسمالخط و نقطهگذاری:
[آیتالله عبدالکریم موسویاردبیلی]
روایتی در این رابطه وارد شده که در آن تعبیری به این مضمون دارد: «وباهتوأ اهل البدع» که برخی به معنای بهتان زدن گرفتهاند، ولی به نظر برخی دیگر از جمله اینجانب مقصود این است که «با اهل بدع به طوری با استدلال و برهان صحبت کنید که در برابر برهان محکم و قوی شما، دچار بهت و تعجب و حیرت شوند»
[آیتالله ناصر مکارمشیرازی]
اصولاً تهمت زدن به دیگران کار صحیحی نیست و روایت مذکور که تعبیر باهتوهم در آن آمده است، به معنای متوحش ساختن است، نه تهمت زدن.
[آیتالله جعفر سبحانی]
بهتان زدن مطلقا حرام است حتی بر بدعت گزار و معنی (باهتوا) این نیست که بهتان بزنید بلکه به این معنی است که آنها را از طریق مناظره مبهوت و مجاب سازید.
این پرهیزِ اصولمندانه از بهتان برای من بسیار تحسینبرانگیز است.
فکر میکنم نتیجهای که گرفتهای چیزی بیشتر از آن است که پذیرش مقدمات ما را به آن ملزم میکند. حتی اگر قبول کنیم که آن چه در این سه دیدگاه بیان شده نشاندهنده «پرهیز اصولمندانه» از چیزی است، آن چیز «تهمت» است و نه «دروغ» به طور کلّی. تصور من این است که «تهمت» موارد خاصی از دروغ است که کموبیش شامل چیزی از این دست است: اسناد خلاف واقع صفتی/فعلی بد و ناپسند به کسی (یحتمل به قصد خراب کردن او). اما این دیدگاهها راجع به موارد بسیاری دیگر از دروغ به نظرم ساکت است. مواردی مثل اسناد دروغین چیزی خوب به دیگران، اسنادی چیزی، اعم از خوب یا بد، به خود که واقعثیت ندارد (مثلاً شاید برای تقیه)، گزارشی غیر واقعی از امور جهان مثل این که دیروز باران آمد یا نه (مثلاً برای نجات جان یک بیگناه یا پیروزی در جنگ).
ممنون بابتِ تذکر. چند کلمه را حذف کردم.
جملهی آخر در نسخهی اولیه:
این پرهیزِ اصولمندانه از دروغ—بالاخص: پرهیز از بهتان—برای من بسیار تحسینبرانگیز است.
ضمن سپاس از گزینشهای امیدوار کننده شما…
در فتوای دو و سه از واژه های چون "اصولاً" ، "مطلقا" استفاده شده که این دو جای امیدواری و تامل دارد. در اولی اصل، حرمتِ اتهام است. در دومی به یاد کانت افتادم که راستگویی را مطلقاً وظیفه اخلاقی معرفی می کند و منظور از "مطلقاً " در هر شرایطِ وقوعیِ احتمالیِ دیگر، حتی در شرایطِ تعارض(یا تزاحم) با نجات جان یک بیگناه میداند.
اما در اولی اگر تکیه فقط به روایت شده باشد و نیز در دومی و سومی هم آن "اصولاً" و "مطلقاً" از اطلاقهای لفظی و روایی بدست آمده باشد آنگاه درواقع این فرمانِ("منسوب به") خدا است که هنجارساز است که به طور اتفاقی در مورد باهتوهم به معنای بهتان نیست. و کاملا محتمل است در جایی دیگر جور دیگری باشد.