حیرتزده شدم وقتی ندا گفت که هفتهی آینده با امید ازدواج خواهد کرد. یک ماه پیش برایم تعریف کرده بود که از ازدواج صحبت کردهاند، و امید بهجدّ میگفته که نه موقعِ عقد و نه هیچ موقعِ دیگری به ندا حقِ طلاق نخواهد داد. امید مصرّ بوده که البته هر وقت ندا بخواهد جدا خواهند شد، اما هرگز حقِ طلاقی در کار نخواهد بود.
به نظرِ من اینکه زن به اندازهی مرد حقِ فسخِ ازدواج را نداشته باشد بر خلافِ عدالت است. (صرفِ اینکه چیزی قانونی باشد، حتی اگر قانونِ مربوط با نظرِ اکثریتِ شهروندان تصویب شده باشد، نشان نمیدهد عادلانه هم هست.) غمانگیز است که امید این را حتی بعد از تذکرِ ندا نمیبیند/نمیفهمد. و نمیدانم بیشتر برایم عجیب است یا غمانگیز که ندا—خانمِ بیستوششسالهای که مهندسِ صنایع از دانشگاهِ خوبی در تهران است و شغلِ پردرآمدِ پراعتباری دارد و آزاداندیش است و مذهبی نیست و عاشق هم نشده—رابطهاش را با چنین شخصی ادامه میدهد. و با او ازدواج هم میکند. آیا ازدواج اینقدر مهم است؟ آیا شوهریابی اینقدر سخت شده؟
وانگهی، حرفِ امید تقریباً خندهدار است: تضمینی نیست که اگر ندا بخواهد جدا بشود امید به قولاش پایبند باشد. حقِ طلاق دقیقاً برای همین است که اینطور نشود که زن بخواهد زندگیِ مشترک را تمام کند و مرد نگذارد و مثلاً طلاق را منوط کند به گذشتنِ زن از بعضی حقوقاش. (امید را محترمتر از آن فرض میکنم که بگوید "حقِ طلاق نمیدهم چون شاید ندا تصمیمِ غیرعقلانیای بگیرد"—اگر چنین میگفت رفتارش ظالمانه و توهینآمیز میبود.)
برای ندا تعریف نکردم از مردی که از نزدیک میشناسم و، کمی بعد از ازدواج، با همسرش رفت دفتری تا رسماً چیزی امضا کند که همسرش هر زمانی خواست بتواند از ایران خارج بشود. مرد مکرراً از همسرش عذرخواهی میکرد، با اینکه هر دو میدانستند گناهی ندارد—مرد شدیداً معذب بود از اینکه میبایست "اجازه بدهد" تا همسرش بتواند از یکی از حقوقِ انسانیاش استفاده کند.
هوم. من خانم بيست و شش سالهاي ميبينم كه شغل معتبر و پردرآمدي دارد و مذهبي نيست و عاشق هم نشده و احتمالا آزادانديش هم هست (با فرض اعتماد به قضاوت تو) ولي از منظر روانشناختي، شخصيت وابستهاي دارد كه قويتر از من پولدار آزادانديش است.
شاید هم امید را دوست دارد ولی چون می داند که اعتباری برای عشقش قایل نیستی،حاضر به اعتراف نیست. یک "شاید" دیگر:مزیتی که امید نسبت به بقیه دارد،عشق یا دست کم محبتی ست که به ندا دارد.
احتمالا بر خوردی که خود تو با این مساله در این پست کرده ای بر اساس حرف خودت "ظالمانه" و "توهین آمیز" نیست؟
این مسائل مسائل ارزش گذاری نیست و نباید این گونه برخورد کرد. نباید ایدئولوژیک به این مسائل نگاه کرد.
احتمالا حق طلاق نه تنها برای زن بلکه برای مرد هم نباید به دلخواه باشد، باید شرط طلاق این باشد که طرفی(ن) که می خواهد طلاق بگیرد بتواند آن را مستدل کند، نه اینکه سر هر دعوای کوچکی طلاق بگیرند. شبیه چیزی که در اروپا وجود دارد، ولی خود این مساله و سپردن بررسی آن به دادگاه منجر به هزینه بالای طلاق می شود، در نتیجه بسیاری از مردم ترجیح می دهند کلا ازدواج نکنند. باز این خودش مشکل جدیدی بوجود می آورد که طرفین به خصوص زنان از حقوقی که باید در یک رابطه داشته باشند برخوردار نمی شوند، که در نتیجه باز قانون مجبور می شود (به عنوان مثال کانادا) که تمام این حقوق را حتی در صورت عدم وجود قرارداد ازدواج (اگر رابطه به اندازه کافی (6 ماه؟) ادامه داشته باشد) به طرفین تحمیل کند. احتمالا نویسندگان این قوانین به این نتیجه رسیده اند که اکثر انسان ها از عقلانیت لازم برای تصمیم گیری در مورد شرایط رابطه شان برخوردار نیستند. البته برای کسی که ایدئولوژی لیبرال دارد این واقعیت چندان خوش آیند نیست.
(نظری که در ابتدا نوشته بودم و نفرستادم از این تندتر بود، ولی باز اگر فکر می کنی این هم بیش از حد یک برای نظر دهنده ی ناشناس تند است، لطفا حذف کن. ممنون.)
سؤال از ناشناسِ ساعت ۶:۵۳
فرض بگیریم داشتنِ حقّ طلاق مستقیماً منجر شود به طلاق گرفتن سرِ هر دعوای کوچکی. ایرادش چیست؟
و تازه دعوا هم نه: صرفاً زندگی با همسرِ فعلیام خستهام کرده. چرا نباید برای آسودهتر زیستن حقّ طلاق داشته باشم؟
این اصل حرف من نبود، ولی چون پرسیدید جواب می دهم. مساله این است که چون یک رابطه یک مساله فردی نیست و فرد یا افراد دیگری هم در آن تاثیر می پذیرند (همسر، فرزندان) فردی که وارد چنین رابطه ای می شود این حق را ندارد که به صرف اینکه از همسرش خسته شده بتواند از او جدا شود. اینجا فقط حق طرفی که خواستار جدایی هست مطرح نیست، حق طرف دیگر رابطه (و احتمالا بچه ها) هم در میان است.
به هر حال از نظر قانون اکثر افراد جامعه در حدی نیستند که بتوانند به صورت عقلانی شرایط قرارداد ازدواج خود را تعیین کنند و حتی در این صورت هم قانون ممکن است مجبور شود برای دفاع از حقوق کودکانی که بعدا در نتیجه رابطه به دنیا می آیند حقوق دو طرف رابطه نسبت به طلاق را محدود کند.
(علاوه بر این با وجود اینکه تا اینجا تقارن بین زن و مرد رعایت شده، ولی نباید فراموش کرد که ازدواج به علت تفاوت خصوصیات جسمانی و روانی زن و مرد یک رابطه متقارن نیست. اگر کسی به جای نگاه ایدئولوژیک و ارزشی به مساله به صورت عقلانی نگاه کند، امکان نیاز به یک قرار داد نامتقارن در یک رابطه نامتقارن غیر معقول نیست.)
به جز حق طلاق شروط ديگري نيز مي توان ضمن عقد آورد: http://sedagh.blogsky.com/1387/05/20/post-5/
ندا مي تواند شروط ديگري بگذارد، اگر اميد با آن موافقت كرد ،ندا متوجه خواهد شد كه اميد به قضيه ي شرط طلاق، نه به صورت منطقي، بلكه به صورتي احساسي نگاه مي كند( شايد بد يمن مي داند، شايد چيزي در گذشته اش او را اذيت مي كند و …) و در اينجا عكس العمل ندا مي تواند روانشناسانه باشد (نه لزوما به معني گذشتن از حق خود). اما اگر اميد هيچ شرط ضمن عقدي را نمي پذيرد ،خوب است ندا كمي محتاط تر باشد.
ناشناسِ دوم،
ممنون میشوم اگر بگویید که چه قسمتی به نظرتان توهینآمیز بوده است.
توجه کنید که حرفِ من این است که *برابر نبودنِ* حقِ زن و مرد در فسخِ ازدواج ناعادلانه است—در این متن من نگفتم که هر کس باید بتواند ازدواج را تمام کند.
کاوه، چیزی که بر اساس حرف خودت (نه من) احتمالا ظالمانه و توهین آمیز است این است که طوری رفتار می کنی که در این مورد ندا تصمیمی غیر عقلانی گرفته است. در نتیجه بر اساس جمله خودت (در مورد امید) احتمالا رفتار خود تو ظالمانه و توهین آمیز است.
ناشناس،
ممنون بابتِ توضیح. اما متقاعد نشدم. چیزی که به نظرِ من توهینآمیز میبود این است: امید بگوید که خوفِ آن داد که ندا جورِغیرعقلانیای تصمیم بگیرد. به نظرم بخشی از حرفِ من در اینجا این است که کارِ امید *غیراخلاقی* است. اگر نپذیریم که حکمِ اخلاق حکمِ عقل است (و به نظرِ من اینها از هم مستقلاند)، چطور برمیآید که من دارم میگویم که رفتارِ امید *غیرعقلانی* است؟
غیر از این، به نظرم صرفِ اینکه بگوییم فلان رفتارِ خاصِ فلان کس غیرعقلانی بوده است متضمنِ توهین به او نیست؛ چیزی که توهینآمیز است این است که بگوییم من در حالتِ کلـّی فلانی را (یا بدتر: فلان گروه، مثلاً زنان را) مستعدِ رفتارِ غیرعقلانی میدانم.
(توهین نسبت به ندا نه امید) از متن تو بر می آید که از نظر تو رفتار ندا غیر عقلانی است. یعنی در نوشته تو این نهفته است که ندا دارد غیر عقلانی رفتار می کند.
توضیحت را درک نمی کنم، وقتی کسی رفتار غیر عقلانی می کند، خوب یعنی امکان غیر عقلانی رفتار کردن را دارد (تو کلمه با بار معنایی منفی مستعد کار غیر عقلانی را به کار بردی) و در نتیجه گفتن اینکه کسی ممکن است غیر عقلانی رفتار کند نباید مشکلی داشته باشد. (البته اگر چیزی که تو توهین آمیز می دانی نه صرف این گفته که ندا ممکن است غیر عقلانی رفتار کند بلکه محدود کردن حق انتخاب ندا بر این اساس باشد مساله فرق می کند. هرچند فکر می کنم حتی این هم لزوما توهین آمیز نیست.)
ناشناس،
از کجای حرفِ من این برمیآید که ندا کارِغیرعقلانیای میکند یا شاید بکند؟ آن مقدار که من میبینم، صحبت از رفتارِ غیرعقلانی فقط وقتی است که صحبت از حرفی است که، به نظرِ من، اگر امید گفته بود حرفاش توهینآمیز میبود: ")امید را محترمتر از آن فرض میکنم که بگوید "حقِ طلاق نمیدهم چون شاید ندا تصمیمِ غیرعقلانیای بگیرد"—اگر چنین میگفت رفتارش ظالمانه و توهینآمیز میبود.)"
شاید "مستعد" در توضیحِ من واژهی خوبی نبود. این نوع جملهها به نظرِ من توهینآمیزند: "مردان نوعاً کارِ غیرعقلانی میکنند"، "ندا اگر حقِ طلاق داشته باشد محتملتر است که تصمیمِ غیرعقلانیای بگیرد"، "سفیدپوستان از نظرِ تصمیمگیریِ عقلانی نوعاً ضعیفاند".
از اینکه از پذیرش ازدواج بدون شرط طلاق توسط ندا حیرت زده شده ای و این پست را نوشته ای این برداشت را کردم که فکر می کنی ندا کار غیرعقلانی انجام داده است.
فکر کنم متوجه شدم. از نظر تو رفتار عقلانی یک ارزش است، وقتی گفته شود کسی کمتر عقلانی رفتار می کند توهین است.
(جدا از این بحث، برای من توهین نبود و نیست چون رفتار غیر عقلانی که اینجا احتمالا منظور رفتار احساسی است ضدارزش نیست. فرهنگ مرد سالار صرفا این نیست که مرد برتر است یا قوانین به نفع مرد هستند، فرهنگ مردسالار خصوصیاتی که در مردها وجود دارد را ارزش و خصوصیاتی که در زن ها وجود دارد را ضد ارزش می انگارد، اینجا رفتار عقلانی در مقابل رفتار احساسی. زن بدون داشتن خصوصیات مردانه هم انسان است و این طور نیست که کمتر از مرد ارزش داشته باشد.)
ایراد اصلی اینجاست که توی قانون اولیه حق طلاق با آقاست مگر اینکه سر عقد حق طلاق رو بده به خانم.
یکی از دلائل وجو قانون برای هر چیزی نه لزوما فقط ازدواج اینه که به افراد اجازه می ده به دور از تفکرهای استرس زا که فقط تردید رو زیاد میکنه و تصمیم گیریها رو به تعویق می اندازه به امورات خودشان برسند.
مشکل قانونیه که باشاءن انسانی افراد مطابقت نداره
و افراد در نهایت خودشون مجبور به قانونگذاری میشن تازه اگر بتونن.
به نظر من فکر کردن به حق طلاق مال هیچ آدم معمولی (غیر از قانونگذاران) نیست. قانونگذار باید اینو میفهمیده که زن و مرد هر کدام حقی دارند. تا امثال ندا و امید فکرشون رو درگیر ماجرا نمی کردند.