ظاهراً بحث در موردِ حقِ طلاق اغلب بحثِ مهریه را به دنبال میآورَد—ظاهراً یک تصورِ شایع این است که بینِ اینها باید تعادلی باشد، و شاید این تعادل قرار باشد کمک کند به خوشبختیِ طرفین (یا به ثباتِ ازدواج). بحث پیچیده است و من سوادم کم است؛ فقط میخواهم چند نکته بگویم.
حواسام هست که اینطور نیست که همهی شهروندان همهی تعهداتشان را جدی بگیرند، یا حتی موقعِ تعهد دادن دقیقاً به موضوعِ تعهد فکر کرده باشند. به این هم حواسام هست که در روابطِ پیچیدهی اجتماعی خیلی از تعهدات نقشی بیشتر از موضوعشان دارند. با این حال میخواهم بگویم که یک ویژگیِ مهریه این است که بر عهدهی مرد است که عندالمطالبه به زن بپردازدش. (و گویا اصلاً سنـّتِ بزرگانِ تشیع این بوده است که بعد از عقد فوراً مهریه را به همسرشان میپرداختهاند.) بنابراین اگر به صورتِ جریان نگاه کنیم مهریه لزوماً به نحوهی ادامهی زندگیِ مشترک یا ختمِ زندگیِ مشترک ربطی ندارد.
اینکه در زمانِ ما و در طبقهی متوسطِ شهری خانمی مهریهی سنگینی تعیین کند (یا به چنان مهریهای که والدیناش تعیین کردهاند رضایت بدهد) به نظرِ من نشانهی بیکلاسی است—مضافاً اینکه مبلغِ خیلی از مهریهها هم غیرواقعبینانه است، و برای من جالب نیست که کسی (در اینجا: مردی) خودش را متعهد کند به کاری که آشکارا خارج از تواناش است.
اما بحثِ من عمدتاً بحثِ حقوقِ انسانی است. (دوباره: به نظرِ من بحثِ عدالت و حقوق همبستگیِ ذاتیای با بحثِ قانون ندارد.) از این منظر، فرقِ مهمی هست بینِ مهریه و حقِ طلاق: اینکه زن و مرد به یک اندازه حقِ تمام کردنِ ازدواج را نداشته باشند ناعادلانه است. (اگر حقِ زنان بیشتر از مردان بود باز هم ناعادلانه میبود.) حالا در زمانِ ما این امکان هست که مرد این حقِ طبیعی را به زن برگردانـَد، و نمیفهمم که چگونه مردی ممکن است قائل به برابریِ انسانها باشد و به همسرش حقِ طلاق ندهد. موضوعِ مهریه به نظرِ من بهکلـّی متفاوت است: مهریه یک جور امتیاز است—هدیهای است از مرد به زن؛ جزوِ حقوقِ انسانیِ زن نیست. اگر/وقتی مهریه تعیین شد (مثلاً سیزده سکه)، مهریه میشود جزوِ حقوقِ زن، و حقِ زن بر مرد است که مرد سیزده سکه به او بدهد؛ اما خودِ اینکه مردی بپذیرد که سیزده سکه مهریهی همسرش باشد هدیهای از مرد به زن است.
اگر مردی به همسرش حقِ طلاق ندهد در این صورت یکی از حقوقِ انسانیِ زن را از او دریغ کرده است؛ اما اگر برای ازدواجی مهریهای تعیین نشود مستقیماً حقی از کسی ضایع نشده است. به این دلیل است که مهریه متناظرِ حقِ طلاق نیست و نمیشود هر دو را با هم حذف کرد. زن میتواند بگوید که مهریه نمیخواهد، و میتواند مهریه را ببخشد، که در این حالتِ اخیر لطفی کرده خواهد بود به مرد. اما اینکه مرد به زن حقِ طلاق بدهد لطفی به زن نیست—دادنِ حقِ زن است.
خیلی درست: مهریه متناظرِ حقِ طلاق نیست. امّا چیزی که این دو را به هم ربط میدهد این است که به چشمِ من در نبودِ حقِ طلاقْ مهریه ابزاری است در دستِ زن (-ِ باسواد و شاغل) که بتواند طلاق بگیرد.
بله حرف شما كاملا درست است.
اينكه چرا در عمل اين منطق ِواضح و مبرهن همه را وا نمي دارد كه منطقي رفتار كنند؛ اين جاست كه دل ما را _حتّي از دست خودمان_ مي سوزاند.اينكه انساني نيروي دروني مقابله با حرف مردم و يا اطرافيان ِنزديك را نداشته باشد؛ نه فقط در اين زمينه كه در همه ي زمينه ها.همين تاب مقاومت در برابر شرايط است كه انسانيت را مي سازد.
شايد به تربيت ذهن و انديشه در طول زندگي مربوط است. تا سنّي به شيوه اي وابسته است كه به ما مي آموزند و از سنّي بر عهده ي خود ماست كه دنبالش برويم و مثلاً «نسخه ي قابل انتشار» بخوانيم؛ قطعاً بي تأثير نخواهد بود.
مشکل اینجاست که تو داری یک رابطه بر اساس منفعت را نقد اخلاقی میکنی.آدمی که بخواهد خیلی اخلاقی باشد ازدواج نمیکند؛ مگر آنگه عاشق شده باشد.(این را به خصوص در مورد جاهایی مثل اینجا که حقوقشان خر در چمن و آشفته است با تأکید بیشتری میشود گفت.)
بابا جان! ازدواج است دیگر! من که فکر میکنم منفعت دو طرف -با وضع مهریه و همینطور ندادن حق طلاق- بالانس میشود، در جامعه ای که حقوقش و اخلاق عرفی اش اینطوری ست.
(برای من بدیهی ست که اخلاق و منفت -دست کم از نوع فردی آن- جمع نمیشوند)
شاهد برای کامنتم: http://fairfamilylaw.net/spip.php?article1049
همان طور که گفتی بحث پیچیده است و سواد من هم کم.
فقط خواستم اضافه کنم که بحث عدم تقارن در ازدواج که من در نظر پست قبلی بیان کردم اشاره به مهریه در برابر حق طلاق نبود. تفاوت جسمی و روانی زن و مرد قسمتی از علت عدم متقارن بودن ازدواج است.
اجازه بده با یک مورد جسمانی بازش کنم: مرد حامله نمی شود و مجبور نیست 9 ماه بچه را در داخل رحم خود همراه داشته باشد، درد و رنج حاملگی را تحمل کند، به خاطر حاملگی مجبور نمی شود که مدتی دست از کار بکشد، … این مسائل برای مرد وجود ندارد، حالا من اگر بگویم که حقوق مرد و زن در ازدواج مشابه است خود این خلاف عدالت است. تفاوت روحی و روانی هم بین مرد و زن باعث عدم تقارن در ازدواج می شود. عدالت این نیست که حقوق دو طرف عین هم و مشابه باشد، شاید چنین چیزی در مورد روابط متقارن درست باشد، ولی وقتی خود رابطه نامتقارن است اینکه عدالت چیست خیلی پیچیده تر از این است که بگوییم حقوق دو طرف باید عین هم باشد.
به هر حال من نمی گویم حقوق زن و مرد در طلاق نباید یکسان باشد، حرف من این است که نباید با این مسائل ایدئولوژیک و ارزشی برخورد کرد. نمی توان از این نکته که ارزش انسان ها یکسان است به این نتیجه رسید که پس در تمام روابط تمام حقوق طرفین باید مشابه باشد. صرف عدم تشابه حقوق در چنین روابطی به معنی برتری یک طرف بر طرف دیگر (زن بر مرد یا مرد بر زن) نیست.
سوالي كه اكنون برايم پيش آمد و قابل تأمّل است (البتّه هنوز جوابش را نيافته ام):
در چه مواردي، در چه شرايطي، تفاوت جسمي مي تواند موجب تصويب قوانين مجزا شود؟ و آن هم چه قوانيني؟ مثلاً كم توانان جسمي، ذهني، رنگين پوست ها و … آيا بايد درمواردي قوانين جدايي داشته باشند؟ چه قوانيني با چه هدفي؟
و سوال دوم: براي برقراري عدالت (با توجه به تفاوت هاي زن و مرد) آيا بايد در حقوق تغييرات ايجاد كرد؟ به نظرم بله ،چون عدم تساوي باعث عدم تساوي وظيفه نسبت به يكديگر مي شود.
امّا به نظرم براي برقراري عدالت تنها بايد به «حقوق هريك نسبت به ديگري» وارد شد نه حقوق هر كس در كل ( حقوقي كه نسبت به ديگري نباشد)
این که از مرد انتظار می ره که مهریه بده حق آزادی مرد در انتخاب دادن یا ندادن هدیه رو زیر پا گذاشتنه.
زنان بعضن مهریه شان را در ازای حق سرپرستی فرزندان شان پس از طلاق می بخشند در مورد اطفال بالای هفت سال قانون به طور مطلق_جز اعتیاد و زندانی بودن پدر _ حق را به او می دهد . نویسنده راهکاری برای ارائه دارد که مثلن دختر هفت ساله را از مادرش جدا نکنند(از دیدگاه روانشناسی این کار توصیه نمی شود) ؟
سوال از نویسنده این است که آیا اگر مردی در هنگام عقد ازدواج حق طلاق را از زن اش دریغ کرد
ولی حاضر بود زیر بار تعهد قانونی مهریه برود آیا تعیین یک مهریه گران از جانب خود زن -و نه والدین او -اخلاقی است ؟ عاقلانه است ؟ با کلاس است ؟ دور اندیشی نیست ؟
من دیدی تا حدودی متفاوت دارم. کل ماجرا را به صورت یک داد و ستد میبینم. زن حق و حقوقی از خودش را با گرفتن مهریه٫ حق نفقه داشتن و غیره به شوهرش میفروشد. در این داد و ستد٫ عین دیوانهگی میدانم اگر مردی بدون گرفتن حقی پولی یا چیزی بپردازد. مردی که نمیخواهد حقی را از زنی بخرد٫ طبیعتن آن حق را نمیخرد و بدیهیتر پولی هم برای نخریدن چیزی نخواهد پرداخت.
با این دید٫ ازدواج کاملن سنتی را درست میبینم. ازدواجی که در آن مهریه هست٫ زن حق و حقوق خود را به شوهرش میفروشد. ازدواجهای در بیرون از ایران را نیز درست میبینم٫ فروش حقی نیست مهریهای هم نیست. اما و اما ازدواجهای قشر خودخواندهی مدرن ایران را بدترین نوع ازدواج میبینم٫ ازدواجی که در آن مرد حقی نمیخرد اما مهریه میپردازد
یک نتیجهی تجربی هم دید من را تا حدی توصیف میکند. اکنون زنان ایران دارند به ارزش حق و حقوقی که میفروشند پی میبرند. پی بردن به ارزش آن چه که میفروشند باعث شده است که در اولین گام چانه بزنند قیمت را بالا ببرند و مهریههای خود را این چنین بالا ببرند. (بگذریم از این که هنوز به صورت میانگین گویا نمیدانند چه چیز را دارند میفروشند و هنوز با این مهریههای میلیاردتومانی چه ارزان انسان فروشی-خودفروشی- میکنند.)
به دوست دختر کاناداییم راجع به این پست گفتم. گفت که دختری که قبول کنه به عنوان یک متاع خریداری بشه به طور ضمنی این واقعیت رو قبول کرده که مایملک آدم نمی زاره یه روز از خونه آدم بره.
بازتاب: "و حتی درخواست طلاق داده است"! | | نسخهی قابلِ انتشار