یک سال بعد از جایزه‌نگیری

یک سال پیش در چنین روزهایی من می‌دانستم که ترجمه‌‌ام یکی از برندگانِ جایزه‌ی کتابِ سال در بخشِ فلسفه شده است، مشترکاً با اثری دیگر. مراسمِ اهدای جایزه با حضورِ رئیس‌جمهور و با بیش از یک ماه تأخیر در اواخرِ اسفند برگزار شد. خوشحال‌ام از بابتِ نگرفتنِ جایزه، و هنوز راضی‌ام بابتِ بیانیه‌ام در اعتراض به سانسور (شاید خشنودی‌ای از جنسِ ”خودمان خوش‌مان آمد“) و بابتِ بازخوردش در رسانه‌ها. مبلغِ جایزه در سالِ ۱۳۹۹—یعنی یک سال پیش از پارسال—گویا هشتاد‌میلیون تومان بوده، که حتی نیم‌اش هم چندبرابرِ حقوقِ ماهیانه‌ی من در ۱۴۰۱ می‌شد. پولی به‌دست‌ام نرسید طبیعتاً، ولی راضی هستم.

گویا سازوکارِ ارسالِ آثار به نهادِ جایزه‌‌دهنده‌ی کتابِ سال برای همگان روشن نباشد. نوعاً نه خودِ مؤلف یا مترجم بلکه ناشران‌اند که آثار را می‌فرستند—دست‌کم من شخصاً نفرستاده بودم،‌ و کسی را هم نمی‌شناسم که خودش کارش را فرستاده بوده باشد. و به‌نظرم تعبیرِ مسابقه در موردِ این جریان درست نباشد: طوری که من می‌فهمم، در مسابقه‌ها مسابقه‌دهندگان خودشان رسماً متقاضی‌اند و عامدانه و با نگاه به همدیگر با همدیگر رقابت می‌کنند. تعبیرِ جایزه شاید بهتر باشد، مثلِ جایزه‌ی فیلمِ فجر. در این موردِ خاص، به‌نظرم این هم جالب است که نهادِ جایزه‌دهنده جایزه‌اش را کمابیش ادامه‌ی جایزه‌ی سلطنتیِ کتابِ سال معرفی می‌کند، که به‌گمان‌ام جنابِ آیت‌الله ناصر مکارم‌شیرازی در دهه‌ی ۱۳۳۰ یکی از برندگان‌اش بوده است. این را می‌شود مقایسه کرد با جایزه‌ی فیلمِ فجر، که گویا خودش را منفک از جایزه‌ی سپاس می‌داند.

دیگر اینکه گرچه در سی‌وچند سالِ اخیر برخی از افرادِ کاملاً حکومتی برنده‌ی این جایزه شده‌اند (مثلاً رئیسِ فعلیِ فرهنگستانِ زبان)، و برخی از حکومتیان نیز برنده‌ی جایزه شده‌اند در حالی که شاید تعجب‌برانگیز باشد که کسی با چنان مشغله‌ای توانسته باشد مشارکت کند در تهیه‌ی کتابی تخصصی (مثلِ موردِ یکی از وزیرانِ اسبقِ امورِ خارجه)، جایزه‌ی کتابِ سال را در طولِ این چند دهه‌ی جمهوریِ اسلامی مجموعاً جایزه‌‌ای خوشنام می‌دانم و مجموعاً، در دو-سه رشته‌ای که کمابیش آشنایی دارم، انتخاب‌ها را منصفانه و غیرسیاسی یافته‌ام. می‌شود این را مقایسه کرد با جایزه‌ی آل‌احمد. اینکه کسی جایزه‌ی کتابِ سال را گرفته باشد یا بگیرد یا در چنین مراسمی شرکت بکند یا نکند به‌نظرم انتخابی است شخصی. اگر که وضعِ سانسورِ کتاب در این دو-سه سالِ اخیر این‌قدر بد نبود (یا، فی‌الواقع، اگر من بی‌خبر می‌بودم)، و اگر نگرفتنِ جایزه فرصتی فراهم نکرده بود برای اعتراضی صریح و مشخص و با ذکرِ نام، من هم می‌گرفتم و پول‌اش را خرجِ دوچرخه‌ی ثابت و متحرک و دندان و قسطنطنیه و غیره می‌کردم، هنیئاً مریئاً.

مایل‌ام تصریح کنم که در این مدت و آشکارا از این بابت برای من مزاحمتی از طرفِ حکومت یا حرکت‌های به‌اصطلاح خودجوش ایجاد نشده است. تنها واکنشِ حکومتی‌ای که از آن خبر دارم بیانیه‌ی دبیرخانه است که همان روزها منتشر شد. پاسخی نوشتم ولی منتشر نکردم، که حالا می‌کنم—گرچه شاید پاسخی لازم نبود و یک سلامٌ علیکم کفایت می‌کرد.

***

 

پاسخی که پارسال منتشر نکردم این است:

دبیرخانه‌ی محترمِ جایزه‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران توضیحاتی را در موردِ کنشِ اعتراضیِ من منتشر کرده است، و باعثِ خوشحالی است که نهادی در حکومتِ جمهوریِ اسلامی پاسخی می‌دهد به حرکتی اعتراضی.

دبیرخانه درست می‌گوید که (۱) از برگزیده‌شدنِ ترجمه‌ام خبر داشته‌ام، و (۲) اطلاعاتِ شخصیِ مربوط را در اختیارشان گذاشته‌ام، و (۳) رفتارم در روزهای منتهی به مراسم طوری بوده که گویی قصد دارم شرکت کنم.

فهمیدن و تبیینِ اینکه چرا چنین کرده‌ام نباید دشوار باشد: پس از اطلاعِ قطعی از برگزیده‌شدن‌ام تصمیم گرفتم از این فرصت برای بیانِ اعتراضی صنفی استفاده کنم.  پیش از اعلامِ عمومیِ نامِ برندگان اگر می‌گفتم که جایزه را نمی‌گیرم کاملاً محتمل بود که اعتراض‌ام با این وسعت شنیده نشود و بلکه وزارتِ مربوطه انکار کند که چنان انتخابی در کار بوده. دفعِ دخلِ مقدر را، عرض می‌کنم که بله: به‌نظرِ من شهروندان اخلاقاً می‌توانند از نهادهای حکومتی استفاده‌ی ابزاری کنند تا اعتراض‌شان را بیان کنند، خاصه اگر فضا بسته باشد—گمان نمی‌کنم که، در این سیاقِ خاص، بشود به‌درستی صحبت کرد از اینکه به نهادِ حکومتی ظلم شده است. نیز، گمان نمی‌کنم این اعتراضِ من ظلمی به بقیه‌ی نامزدهای جایزه بوده باشد: قاعدتاً این ترجمه و ترجمه‌ی دیگرِ اعلام‌شده امتیازی مساوی کسب کرده‌اند و می‌شود مبلغِ مربوط به جایزه‌ی ترجمه‌ی لاک را به مترجمانِ کتابِ دیگر داد، یا این ترجمه‌ی خاص را نادیده انگاشت و به اثرِ حائزِ رتبه‌ی بعدی جایزه داد، و از این قبیل. لابد با پولی که من نگرفته‌ام می‌شود کارهایی کرد.

در هیچ جایی از بیانیه‌ام مناقشه نکرده‌ام در شأنِ علمیِ جایزه‌ی کتابِ سال. هم در بیانیه گفته‌ام که برخی برندگانِ جایزه استادِ من بوده‌اند و هستند، و هم اینجا تصریح می‌کنم که به‌نظرم نهادِ مسؤولِ این جایزه در چهار دهه‌ی گذشته مجموعاً منصفانه عمل کرده است. اعتراضِ من اعتراضی نیست به نحوه‌ی انتخابِ برندگان از میانِ آثارِ منتشره؛ اعتراضی است—به‌گمان‌ام صریح و بی‌ابهام—به نهادِ بالاتری که متولیِ سانسور است. اینکه اعتراض به سانسور را طوری گزارش کنیم که گویی اعتراضی است به نهادِ جایزه‌ی کتابِ سال، به‌نظرم عوض‌کردنِ موضوعِ بحث است.

دبیرخانه صحبت کرده است از ”اشتیاق آقای لاجوردی برای حضور در این رقابت“. کذب است. اشتیاقی نداشته‌ام، و کتاب را هم خودم نفرستاده بودم—عرف است که ناشران کتاب‌هایشان را برای نهادِ جایزه‌دهنده می‌فرستند.

اینکه بیانیه‌ی من چقدر حاویِ ”سخنان کلی و بدون استناد و غیر مستدل“ بوده است نکته‌ی جالبی است. از قضا مثالی که ذکر کرده‌ام واقعی است، و وزارتِ محترمِ فرهنگ و ارشاد اسلامی لابد از نحوه‌ی کارِ ممیّزانِ محترم‌اش بی‌خبر نیست. و شاید بد نباشد فضایی بگشایند تا مترجمان و ناشران (و خوانندگان) از تجربه‌هایشان بگویند.

نهایتاً اینکه من هم، متقابلاً، برای وزارتِ فرهنگ و ارشاد اسلامی و زیرمجموعه‌هایش آرزومندِ خدمت هستم به فرهنگ، به شیوه‌ای عقلانی و اسلامی.

یک نظر برای "یک سال بعد از جایزه‌نگیری"

نظرتان را بنویسید