منشِ بازجویانه

چند وقت پیش بخشی از یک شعرِ یکی از شاعرانِ معاصرِ ایرانی را در توئیتر نقل کردم و ابرازِ ارادتی کردم به شاعرش. امروز پیامی به دست‌ام رسید از کسی که تا حالا ملاقات‌اش نکرده‌ام. (خوشحال‌ام که تا حالا زندان نرفته‌ام؛ اگر رفته بودم، احتیاط می‌کردم و می‌گفتم که شاید بازجوی من بوده و ملاقات کرده‌ایم… .)

نامه‌نویسِ محترم چند سطر از یک شعرِ دیگرِ آن شاعر را نقل کرده است، شعری که تقدیم شده به یکی از حاکمانِ معاصر. این سطرهای نقل‌شده به‌گوشِ من کمابیش لطیف‌اند و شعر هم به‌گوشِ من متوسط است. نامه‌نویسِ محترم بعد از آن چند سطرِ نقل‌شده نوشته است که کسی که آن شعر را به آن حاکم تقدیم کرده،

چرا باید یادش جاودان باشد؟ باور نمی کنم مترجم لاک و هیوم این قدر سقوط کرده باشد! اصلا باور نمی‌ کنم

[نقل با حفظِ شیوه‌ی خط.]

اینکه این شخص اینها را گفته فی‌الواقع اهمیتی برای من ندارد؛ اما به‌نظرم این نحوه‌ی نگاه به موضوعاتْ شایسته‌ی بحث است. (و البته من هم صحبت از جاودان نکرده بودم و صرفاً گفته بودم یادِ شاعر زنده و سبز است.)

۱. بیایید از موضعِ کسی موضوع را ببینیم که آن حاکم را ظالم و بلکه جانی می‌داند. نامه‌نویس آیا مطمئن است که من آن شعرِ متوسط را می‌شناخته‌ام؟ آیا مطمئن است که می‌دانسته‌ام تقدیم شده بوده به حاکمِ وقت؟ از طرفِ دیگر، آیا توجه کرده‌ است که شعر چه زمانی تقدیم شده؟ (شاعر بیست سالی بعد از آن تقدیم زنده بوده.) آیا از منشِ شاعر در ادامه‌ی زندگی‌اش خبر دارد؟ وانگهی، آیا فردوسی شاهنامه‌اش را به سفارشِ محمودِ غزنوی سروده یا به درخواستِ آندره مالرو؟ یا مدایحِ حافظ آیا در ستایشِ نلسن ماندلا بوده؟ 

۲. فرض می‌کنم که معنای عبارتِ مترجمِ لاک و هیوم نقشی در حرفِ نامه‌نویس دارد (و نقش این عبارت صرفاً تثبیتِ مرجعِ خطاب نیست). آیا لاک و هیوم مستقل از حاکمانِ وقت بوده‌اند؟ فرض کنیم بوده باشند؛ آیا کسی که متنی از الف ترجمه می‌کند باید منش‌اش و اعتقادات‌اش کمابیش شبیه به الف باشد؟ (اصلاً‌ خودِ لاک و هیوم—لاکِ انقلابیِ خداپرست و هیومِ محافظه‌کارِ ملحد—آیا مثلِ هم بوده‌اند؟) نمی‌شود کسی هم مترجمِ مارکس باشد و هم مترجمِ آدام اسمیت؟ هم مترجمِ رالز باشد و هم مترجمِ نوزیک؟ اصولاً به‌نظرم گاهی فراموش می‌کنیم که مترجمْ کارگر است و قرار است چیزی که گفته‌اند یا نوشته‌اند را به زبانِ دیگری برگردانَد—نه بنا است موافقِ متن باشد و نه بنا است ارادتی به نویسندگانِ اصلی داشته باشد.

۳. فرض کنیم ارادتِ من به آن شاعر نه از حیثِ شاعری‌اش، بلکه از حیثِ علاقه‌اش به آن حاکم بوده باشد. (فرض غریبی است، اما بیایید با این فرض پیش برویم.) فرض کنیم این نه‌فقط شاهد، بلکه برهانی قاطع باشد بر سقوطِ اخلاقیِ من. ما چه‌کاره‌ایم که به شهروندِ عادی در موردِ سقوطِ اخلاقی‌اش تذکر بدهیم؟

 

خیلی از ما، با همه‌ی ادعاهایمان در موردِ آزاداندیشی و ظلم‌ستیزی و احترام به حقوقِ افراد، روشِ زندگی‌مان دست‌کمی از معلم‌های پرورشیِ دهه‌ی شصتِ جمهوری اسلامی ندارد.

 

12 نظر برای "منشِ بازجویانه"

  1. در رابطه با بخش سوم:

    از دید آن فرد احتمالا اگر شهروندی دارای پلتفرمی با بیننده‌ی بیش از میانگین باشد، مثلا حداقل ۴۴۰۰ نفر توئیت‌هایش را ببینند، تذکر دادن نه تنها مجاز بلکه وظیفه‌ای شهروندی برای کاهش نشر این زشتی‌ست.

    تعریف شما از عادی بودن که باعث کاهش مسئولیت مطالب درج شده توسط فرد عادی می‌شود، الزاما با بقیه افراد مشترک نیست.

    • درست است.

      و برای فهمیدن می‌پرسم: منظورتان از "نشر این زشتی" توئیت‌کردنِ "من از عهدِ آدم / از آغازِ عالم / تو را دوست دارم" است همراه با ذکرِ نامِ شاعرش و گفتنِ اینکه یادش سبز و زنده است؟ 

      • اگر تمامی فروض بخش ۳ صادق باشند بله نشر زشتی میدانم.

        چرا که در آن حالت توئیت شما تبلیغی، دارای بیننده‌ی زیاد و دارای اثر اجتماعی منفی بوده و برای جلوگیری از سقوط اخلاقی دیگران همانند شما، افراد براساس وظیفه‌ی شهروندی میبایست اقدام به تذکر دادن ‌کنند.

        نظر شخصی‌ام این است که صادق نبوده‌اند ولی صحبت از شرایطی بود که صادق هستند و حالا "ما چه‌کاره‌ایم که به شهروندِ عادی در موردِ سقوطِ اخلاقی‌اش تذکر بدهیم؟"

         

  2. وسط کلنجار رفتن با استدلال مرثیه‌ی گری، آمدم دیدم نوشته‌اید "معنای عبارتِ مترجم لاک و هیوم." خنده‌ام گرفته.

  3. «ما چه‌کاره‌ایم که به شهروندِ عادی در موردِ سقوطِ اخلاقی‌اش تذکر بدهیم؟»

    اگر یک نفر در حال کشتن آدم دیگری باشد چه طور؟ اگر یک نفر در حال فحاشی به آدم دیگر باشد چه طور؟ اگر یک نفر در حال راهنمایی اشتباه دیگری باشد چه طور؟ اگر یک نفر مشاوره پزشکی بدهد، اگر یک نفر مشاوره روانی بدهد اگر یک نفر شیاد باشد، اگر یک نفر دیگران را تحقیر کند و دیگر کارهایی که ممکن است سطوح مختلفی از بد بودن را داشته باشند؟

    از این بابت می پرسم که به هر حال، اینکه به این جمع بندی برسیم یک نفر در حال به قتل رسیدن است هم دارای سطحی از داوری فردی است و ما به عنوان شهروند عادی در مورد شهروندان عادی دیگر تا کجا نباید تذکر بدهیم / مداخله کنیم؟

    • سلام.

      این‌طور به‌نظرم می‌رسد که در مواردی که برشمرده‌اید، نوعاً به کسی که دارد به او ظلم می‌شود کمک می‌کنیم (مثلاً آگاهی می‌دهیم به کسی که قربانیِ شیّادی است)، نه اینکه به کسی تذکر بدهیم بابتِ سقوطِ اخلاقی‌اش.

  4. البته از نظر من این ادعاها همیشه بوده‌اند و هستند و اکثراً در حد ادعا باقی می‌مانند.

    نتیجه‌اش می‌شود جامعه‌ای از هم گسیخته که عموماً جز «تذکر» اقدام دیگری در آن صورت نمی‌گیرد.

نظرتان را بنویسید