مثلِ بوشِ پسر نباشیم

[بی تأمل و بدونِ بازخوانی.]

شخصی در توئیتر چیزی با این مضمون نوشته است که در مواجهه‌ی خیر و شر، کسی که شر را نادیده می‌گیرد بی‌طرف نیست بلکه بی‌شرف است. آن توئیت را—که نمی‌شود ظرافتِ لفظی و کوبندگی‌اش را نادیده گرفت—حدودِ هفت‌هزار بار پسندیده‌اند و بیش از هفتصد بار بازنشر داده‌اند. عدمِ مدارا، و فاشیسم، راحت رشد می‌کند. نوعاً مستظهر به بلاغت و فصاحت هم هست.

گمان می‌کنم که در هر موضوعی، از حقوقِ شهروندانِ عادیْ این باشد که نظرشان را اعلام نکنند، و از حقوق‌شان این است که اصلاً به‌دنبالِ این نروند که صاحب‌نظر بشوند. منظورم از اینکه کسی در موضوعی شهروندِ عادّی است این است که در آن موضوع منصب و سِمتی ندارد و مسؤولیتی متوجه‌اش نیست. (لابد نظریه‌پردازانی هستند که می‌توانند مفهومِ شهروندِ عادی را به‌دقت تعریف کنند یا از هر مشخص‌سازیِ دم‌دستی‌ای ایراد بگیرند؛ من فعلاً دقیق‌تر از این نمی‌توانم بگویم.) دوستِ من که در مغازه‌اش میوه می‌فروشد لازم نیست در موردِ تعویقِ کنکورِ کارشناسیِ ارشد نظری داشته باشد، و اگر هم نظری داشت لازم نیست بگوید؛ وزیرِ علوم باید نظر داشته باشد و باید نظرش را بگوید.

الزامِ دیگران به اعلامِ موضع، به‌نظرم مصداقِ تفتیشِ عقاید است. این الزام می‌تواند با تهدید به زندان و شکنجه و ازدست‌دادنِ شغل و ازدست‌دادنِ امکانِ تحصیل باشد، مثلِ وقتی که از کسی مطالبه می‌کنند که در موردِ اعتقاداتِ دینی و گرایش‌های سیاسی‌اش توضیح بدهد. و می‌تواند از طریقِ فشار در شبکه‌های اجتماعی باشد.

روشن است که گاهی منطقاً نمی‌شود بی‌طرف بود، مثلِ وقتی که دارند وزیری را استیضاح می‌کنند و بسته به روال،‌ رأی‌ندادنِ من یا به نفعِ وزیر است یا به ضررش. اما چه می‌شود گفت در موردِ کسی که دیگری را الزام می‌کند به نظردادن در خیلی از چیزهای دیگر؟ 

فرض کنیم که در موردی معتقدم که می‌دانم حق چیست و باطل کدام است (و معتقدم که جوّ‌گیر و احساساتی نشده‌ام). در چنین حالتی، احتمالاً معتقد هم هستم که من خودم برحق هستم. وقتی که می‌گویم کسی که شر را نادیده می‌گیرد بی‌طرف نیست بلکه شریر است، دارم سه‌گانه‌ی موافق-بی‌طرف-مخالف را تبدیل می‌کنم به دوگانه‌ی موافق-مخالف: یا با من هستید و برحق یا بر من هستید و بی‌شرف، و شقّ‌ِ سومی وجود ندارد. گیرم که من کاملاً بر حق؛ چرا دیگران وظیفه دارند برحق باشند؟ چرا من حق دارم مجبورشان کنم موضع بگیرند؟ و توجه داریم که در این مورد عملاً نه‌فقط فشار می‌آورم که موضع‌گیری کنند، بلکه دارم فشار می‌آورم که موضع‌شان همان موضعِ من باشد (وگرنه، بسته به میزانِ قدرتِ من، خود را در معرضِ این قرار می‌دهند که بکشم‌شان یا بی‌شرف خطاب‌شان کنم یا، ملایم‌تر اگر باشم، دوستی‌ام را با آنان قطع کنم). حرف‌هایمان در فضیلتِ مدارا چه شد؟‌ آیا/چرا دیکتاتورهایی را محکوم می‌کنیم که خود را فرستاده‌ی خدا می‌انگاشته‌اند؟ آیا/چرا به‌نظرمان زشت است که کسی بخواهد دیگران را به‌زور به بهشت ببرَد؟ 

و در کجا اجازه می‌دهیم که دیگران با ما هم‌عقیده نباشند؟ فقط در سیاست و حقوقِ بشر؟ چرا در موردِ صفاتِ خدا چنین نکنیم (اگر که به خدا معتقدیم)؟ چرا در موردِ استقلال-پرسپولیس نه؟ چرا در موردِ فلان بحثِ مجرّدِ فلسفی نه؟ چرا در موردِ اینکه در فلان دعوای شخصیت‌های سریالِ فرندز حق با کیست نه؟

دلیلِ محکمی ندارم. صرفاً دارم سؤال می‌کنم. و به‌نظرم جوابی معقول این نیست که ما در موردِ حقایقْ مدارا نمی‌کنیم و فقط در موردِ سلایق مدارا می‌کنیم. تصور می‌کنم که اصولاً‌ مدارا وقتی است که مداراکننده خودش را برحق می‌داند و دیگری را برخطا، و با این حال تحمیل و تهدید نمی‌کند.

*

بوشِ پسر بعد از حمله‌های یازدهمِ سپتامبر می‌گفت که یا با ما هستید یا با تروریست‌ها.

**

به آن توئیت ارجاعِ مستقیم نمی‌دهم، چرا که حدس می‌زنم نویسنده‌اش نه در مقامِ نظریه‌پردازی که در مقامِ بیانِ فوریِ احساس بوده است، آن هم بیانی بلیغ. شاید توان و حوصله‌اش را اگر داشت، طرحی هم با این مضمون می‌کشید. او را متهم نمی‌کنم که در مقامِ نظر بر ضدِ مدارا است؛ اما گمان می‌کنم که، مثلِ موردهای ملموسی از نژادپرستی و اقلّیت‌ستیزی و سن‌ستیزی، جلوه‌هایی از این رذائل را می‌شود در حرف‌هایی زد که گذرانه و بدونِ توجهِ زیاد گفته می‌شوند.

 

14 نظر برای "مثلِ بوشِ پسر نباشیم"

  1. باور دارم کسی که در توئیتر عضو می‌شود (و به صورت روزانه توئیت می‌کند) تا مقداری به صورت عمدی خودش را در معرض این جریاناتِ دو قطبی و جزم‌اندیشیانه قرار می‌دهد. 

    بعلاوه. جالب بود که آوانویسی های کلمه «شر» را رعایت نکرده بودید.

  2. یک احتمال این است که منظور کسی که چنین حرفی می‌زند «ابراز بی‌طرفی» است که خودش یک‌جور ابراز نظر است، نه صرفاً «ابرازِ موضع نکردن». اگر در موقعیتی که شر واضح است، مثلاً کسی یا کسانی را دارند ظالمانه می‌کشند یا زندانی می‌کنند، عجیب نیست که خیلی‌ها هیچ نظری ندهند، امّا اگر کسی نظر بدهد و بگوید «من در این زمینه بی‌طرف‌ام و حق را به هیچ یک از دو طرف نمی‌دهم» (یا با بیانی پیچیده‌تر چنین مضمونی را منتقل کند)، دارد از تکنیکی شبیه به gaslighting برای ایجاد تردید در کسانی که از فرد سرکوب‌شده حمایت می‌کنند بهره می‌گیرد و شاید این کار نوعی کمک به سرکوب‌گر به حساب بیاید. پس می‌توانیم فرق بگذاریم بین کسی که اصلاً نظر نمی‌دهد و کسی که نظر می‌دهد و «ابراز بی‌طرفی» می‌کند. من هم شهودی نزدیک به این دارم که (اگر شر واضح باشد مثل کشتار ناموجّه یا شکنجه‌ی ناموجّه و غیره) این دومی یک‌جور دستیارِ شر به حساب می‌آید.

  3. من برداشتی متفاوت از این توییت داشتم. فکر‌کنم شما اسیر بار فلسفی واژه شر شده باشید که به برداشتی صفر و یکی از توییت رسیدین.

    اما از نگاه من زمانی که توییت را خواندم و لایک هم زدم، این جمله اتفاقا باوری طیفی به وقایع دارد و می گوید تو می توانی در بازه صفر تا صد هر باوری را داشته باشی، اما اگر منکر وجود یا مشاهده صفر (در صورت مواجهه با آن) بشوی، نشان بی شرفی توست.

  4. فکر میکنم اعمال فشار اهرم میخواهد و در مورد صاحب آن توئیت این "اهرم فشار" تهدید دیگری مثلا به قطع رابطه است. این که کسی تهدید کند که خودش را از دیگری دریغ خواهد کرد به نظرم حتی اگر از طرف نفر دوم فشار احساس شود خارج از حقوق اولی نیست. برای دومی شاید از دست دادن اولی ناراحت کننده باشد ولی فکر میکنم، جز مواردی خاص، هر کسی حق دارد هر لحظه رابطه اش را با هر کسی که خواست قطع کند. حال حتی اگر تهدید به این کار اگر ایجاد ناراحتی میکند، تهدید به استفاده از حقش است.

    مثلا یک مرد حق دارد به همسرش بگوید یا باحجاب/ بی حجاب میشوی یا ترکت میکنم، حتی بدون این که خود را ملزم ببیند در مزایای باحجابی/بی حجابی استدلال کند. این که همسر به واسطه احساسش به شوهرش تحت فشار قرار میگیرد ایرادی به شوهر نیست، مگر این که مثلا مرد از طرف قانونی زن را در تنگنا قرار دهد. این که کسی مرا دوست دارد و تهدید به نبودنم برایش تنگنای عاطفی ایجاد میکند شاید سنگدلی یا سردی یا بی منطقی مرا نشان دهد، ولی نه بیشتر. 

  5. الزاما مسئله به سادگی تبدیل کردن موافق، مخالف و بی‌طرف به موافق و مخالف نیست.

    مثلا می‌توان توئیت ذکرشده را نوشت و باور داشت دسته‌بندی چنین است:

     افرادی که دلیل موجهی برای عدم اعلام موضع دارند، (دسته‌ی قلیلی از افراد که خود درگیر مشکلات اجتماعی مانند فقر و… هستند و عملا توان بررسی و مطالعه و ایفای نقش اجتماعی در این سطح را ندارند.) که اصولا موضوع بحث نیستند.

    افرادی که همراه با من هستند و معتقدم در این مورد خاص (و نه در همه‌ی موارد) بر حق هستند. [مریم رجوی یا دونالد ترامپ ممکن است در این مورد با من موافق باشند ولی صد در صد علیه من هستند و نه با من.]

    افرادی که همراه من نیستند و بسته به سادگی موضوع معتقدم یک نسبتی از حماقت و شرارت باعث نظرشان شده. (هرچه مسئله پیچیده‌تر باشد باور من به اینکه فرد ممکن است صرفا کورکورانه پیروی کرده باشد یا جاهل باشد مستحکم‌تر است تا باور من به شرارت او)

    افرادی که توان بررسی موضوع و اعلام نظر را دارند ولی در بحثی مهم مانند نجات جان معترض‌ها از اعدام، مسئله برایشان به اندازه‌ای مهم نبوده که بررسی کنند یا نظر خود را با قاطعیت اعلام کنند؛ بخصوص که جان خودشان در خطر نیست و این منفعت‌طلبی را پشت جدایی خود از سیاست پنهان می‌کنند.

    دسته‌ی سوم بدلیل اینکه درمورد مسئله‌ای چنین مهم وظیفه‌ی اجتماعی خود را انجام نداده‌اند و این ‌کارشان ممکن است به قیمت جان این افراد تمام شود، بی شرف‌اند و حتی شرورتر هستند از فردی که از روی جهالت نظرش مخالف نظر ماست

     

    واضح است که نه من و نه شما نمیدانیم که تفسیر کدامیک از ما از ذهنیت فردی که توئیت را زده، به واقعیت نزدیک‌تر است؛ با این حال اگر قصد نقد آن را داریم بهتر است با بهترین دید به نیت و ذهنیت فرد نگاه کنیم و بعد او را نقد کنیم.

     به نظرم این که فکر کنیم ذهنیت او به سادگیِ "با من  یا بر من" می‌باشد و او را دارد آزادی عدم اعلام نظر را از دیگران می‌گیرد تا مطمئن شود افراد بیشتری با او موافق هستند، اگرچه نقد کردن او را ساده‌تر می‌کند ولی چنین نقدی جامع نخواهد بود

  6. هر انسانی حقایق را بر اساس وجود خودش ارزیابی می کند.

    (حقیقت) جعبه بسته بندی شده ایی نیست که در جیب یک نفر باشد . آن دوست میوه فروش شما محق نیست در مورد امور دانشگاهی نظر بدهد ولی آن شخص نیز از نظر قوانین دموکراسی حق سخن گفتن دارد,

    مگر اینکه افلاطونی باشیم و دموکراسی را مردود بدانیم..

  7. من متوجه این قسمت نشدم که گوینده توییت به طور ضمنی مخالف خود را بی‌شرف میداند. حتی با فرض تبدیل سه‌گانه به دوگانه، می‌‌شود در نظر گرفت که توییت کننده می‌گوید به هر حال باید ابراز نظر کنید، حتی اگر نظر مخالف من دارید…

  8. بنای من در این موارد «غرغره‌ کردنِ چای سبز» می‌باشد. اما نظر به علاقه‌مندی و پای‌بندی صاحب وبلاگ به فرهنگ تشیع دریغم آمد که در راستای بومی‌سازی، پیشنهادی شیعی-ایرانی برای تلمیحِ کفرآمیز «بوشِ پسر» ذکر نکنم تا آنچه خود داشته‌ایم ز بیگانه طلب نکرده باشیم. در زیارت وارث که از زیارت‌های معروف امام سوم شیعیان است، می‌خوانیم 

    لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکَ: خدا لعنت کند امّتى را که تو را کشت،
    وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْکَ: و خدا لعنت امّتى را که به تو ستم روا داشت
    وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ: و خدا لعنت کند امّتى که این واقعه را شنید و به آن رضایت داد.

    آقای محمدی گیلانی، قاضی‌القضات معروف و عضو و دبیر شورای نگهبانِ قانون اساسی، علاقه‌ی عجیبی به این بند سوم داشت و حداقل پنج نفر را، که سندی برای محکومیتشان نیافته بود،  در احکامی با استناد به همین بند به دیار عدم فرستاد.
     «عدمِ مدارا، و فاشیسم، راحت رشد می‌کند. نوعاً مستظهر به بلاغت و فصاحت هم هست.»

    • بسیار ممنون‌.

      علاقه‌مند هستم؛ اما از پایبندی خبر ندارم. شنعت‌های آن دورانِ ج.ا. کم نیست (و این حرف‌ام ساکت است در موردِ این دوران)، و هر چنین چیزی به‌نظرِ من قطعاً جنایت است.

       

      • قصدم طعنه و تعریض نبود، به‌علاوه نمی‌خواستم شما را وادار به موضع‌گیری در مورد آن دوران کنم؛ چنین کاری در زیر نوشته‌ای در مذمتِ واداشتنِ اشخاص به موضعگیری نابخردانه است.  "ورود" به بحث اصلی هم در حیطه ی دانش من نمی باشد. فقط یک یادآوریِ ملایمِ «ایرانی جنس ایرانی بخر» یا توصیبه به «عدم تشبه به کفار» بود

  9.  

     به لحاظِ تناسب و میزانِ ارتباط  به‌نظرم لزومی نداشت، هر چند ناصحانه، توصیه کنیم "مثل بوش نباشیم". همچنین در اینجا موافق نیستم با به کار بردنِ بی‌محابایِ اصطلاحِ فاشیسم.

     

  10. طور دیگه هم میشه فهمید محتوای این توئیت رو: ای کسی که موضع نمیگیری، بیشرفی، هرچند کسی نمیتونه حق بیشرف بودن رو در این مورد از تو سلب کنه.

نظرتان را بنویسید