خواب بودیم و ماه از غرّه به سلخ رفت، بارها

گفت که یک سالی هست که درگیرِ این موضوع است که دارد به چهل‌سالگی می‌رسد. گفت که سنّ‌ِ مهمی است و معنایی نمادین دارد، و نمی‌داند که در این دو-سه ماهِ باقی‌مانده چطور برای این اتفاق آماده شود.

گفتم که تصور می‌کنم آن چهل‌سالگی‌ای که معنای نمادین داشته قرار نبوده خیلی دقیق محاسبه شود. گفت که دوست دارد دقیق محاسبه کند. گفتم ”نکن برادر، نکن. چه کاری است این آغشتنِ حال‌وهوای عرفانی به محاسباتِ عددی؟“ گفت که مصرّ است.

گفتم ”پس شرمنده. آن چهل‌سالگی‌ای که تو در نظر داری، احتمالاً بر پایه‌ی سالِ قمری محاسبه می‌شده. الآن چند ماهی هست که از چهل‌سالگی‌ات گذشته.“

 

2 نظر برای "خواب بودیم و ماه از غرّه به سلخ رفت، بارها"

  1. ولی کلاً چهل سالگی عدد جالبی است.یک نوع پختگی است, انگار هر شخصی تا چهل سالگی را رد نکند, نمی شودبه آن پختگی رسید.

    صرف نظر از ارقام و ماههای قمری,(عدد چهل ) عدد مقدسی در طول تاریخ بوده است..

نظرتان را بنویسید