در همین مجلس هم می‌شود به بعضی حداقل‌ها عمل کرد

از سالِ هفتادوهشت در انتخاباتِ مجلس شورای اسلامی شرکت کرده‌‌ام، و باز هم شرکت خواهم کرد. من در اینجا زندگی می‌کنم، و آنچه مجلس انجام می‌دهد در زندگی‌ام اثر می‌گذارد. مجلس گاهی ضعیف بوده است، گاهی ضعیف‌تر؛ اما موردی یادم نمی‌آید که به‌کلّی بی‌تأثیر بوده باشد. هزینه‌ی رأی‌دادن برای من کمی مطالعه‌ی سوابق و برنامه‌های کاندیداها است (تا هر میزانی که سابقه و برنامه‌ای داشته باشند)،‌ و یکی-دو ساعت صرفِ وقت برای رفتن به یک حوزه‌ی رأی‌گیریِ نزدیکِ‌ محلِ‌ زندگی‌ام، که نوعاً مفرح است. مشابهاً در موردِ انتخاباتِ ریاست‌جمهوری.

رصدِ اوضاعِ جهان مکرراً متقاعدم کرده است که وضعیت همواره می‌تواند بدتر شود؛ رأی‌دادنْ یکی از راه‌هایی است که برای سعی در جلوگیری از بدترشدن به‌نظرم رسیده است—از بدترشدن‌های معمول گرفته تا بدترین‌ها، جنگ/براندازی/فروپاشی. وقتی رأی‌دادن‌ام با شناساییِ بهترین‌های ممکن بوده باشد، چندان برایم مهم نیست که حرکت‌ام را (یا حرکتِ جامعه‌ی رأی‌دهندگان را) چگونه تعبیر کنند. مشخصاً، شنیدنِ تعبیراتِ نه‌چندان بدیعی از جنسِ بازی‌خوردن یا استعاره‌های سگ و استخوان برایم مهم نیست.

ویژگی‌های فردیِ کاندیداها برایم وزنِ زیادی ندارند. در حیطه‌ی مربوط به وظایف و اختیاراتِ مربوطِ نماینده یا رئیس‌جمهور، به‌نظرم بدیهی است که قرار نیست کسی که به او رأی می‌دهم خوب و صالح باشد (چه رسد به اینکه ایده‌آل باشد): برایم کافی است که،‌ در بینِ انتخاب‌های موجود، بهترین باشد (یا بدی‌اش کمینه باشد). اگر گمان می‌کنیم که این وضعیت مختصِ جاهایی است که به دمکراسیِ پایدار و جدی‌ای نرسیده‌اند، خوب است چند انتخاباتِ اخیرِ فرانسه و ایالاتِ متحده را مرور کنیم—آیا اندیشمندِ چپی که از ترسِ ترامپ به هیلری کلینتن رأی داده است کلینتن را خوب یا صالح می‌انگاشته؟ کسانی که بر ضدِ لوپن ائتلاف کردند لزوماً شیراک را ایده‌آل می‌دانستند؟

(راست‌اش حالتِ ایده‌آل برای من این است که جامعه به چنان ثباتی از حیثِ آزادی و قانونمندی و کارآمدی رسیده باشد که به‌نظرم بیاید وضعیت بدتر نخواهد شد اگر رأی ندهم. چنان وضعیتی اگر پیش بیاید، در روزِ انتخابات شاید همان یکی-دو ساعت را هم صرفِ کارِ‌ لذیذتری کنم.)

اینها مانع از انتقاد از منتخبان‌ام نیست. مشخصاً، به‌نظرم نقصِ بزرگی برای مجلسِ دهم است که وزرایی از کابینه‌ و حتی خودِ رئیس‌جمهور را بابتِ اتفاقاتِ اخیر استیضاح نمی‌کند. دست‌کم کسانی می‌توانند در حدِ توان بکوشند—کوشش‌ها اگر شکست خورد، یا اگر که قطعی است که شکست می‌خورَد یا اگر مانعی بیرونی‌ در کار است، باری درِ استعفا را گمان نکنم بسته باشند.

 

 

21 نظر برای "در همین مجلس هم می‌شود به بعضی حداقل‌ها عمل کرد"

  1. مع‌الاسف هیچ یک از صد و اندی  nobodyهای «اتفاقات اخیر» «سروشهید جوان» نمی‌باشند.

    کاش یاد بگیریم ساکت بودن هم فضیلت است یا به همان حافظ‌خوانی بسنده کنیم.

    • کاش یاد بگیریم برای خودشکوفایی در یک کشور" تک تک شهروندان" آن کشور مسئول هستند. 

      با رأی ندادن,  وضعیت به مراتب  بدتر می شود. تجربه سالیان طولانی نشان داده است.

       

      • یعنی شما فکر می‌کنی در کشوری زندگی می‌کنی که نظام سیاسی اجتماعی‌ای داره که شما در اون شهروند به حساب میآید!

        عجب …

        •  

          در حال حاضر در این کشور زندگی می کنیم.با قهرکردن و رأی ندادن,,فکر نمی کنم مشکلات حل شود.

          دیکتاتورها ,دیکتاتور تر می شوند.

          • با عدم شناخت و عدم تشخیص حتی جایگاه خودمون در این غیرنظام، چطور میتونیم مسأله ای را حل کنیم!

  2. درشرایط حال و حاضر فکر خطایی نیست، اما خوشبینانه هست.  

    که این خوشبینی فعلا به‌درد نمی‌خوره.

  3. سلام.

    همدل‌ام؛ تا آنجا که نسبتاً قابلِ سنجش است همواره باید در جهتِ شرِّ کمتر عمل کرد، هر چند که با آوار شدنِ این همه مصیبت حقیقتاً دشوار است.

  4. خیلی ها فکر می کنم در این طرز تفکر با شما شریک بوده اند و احتمالا دلیل بسیاری -من جمله خود من -برای رای دادن در دوره اخیر انتخابات ریاست جمهوری، کمابیش چیزی شبیه همین ایده ای هست که مطرح کرده اید. اما امروز دراواخر دهه 90 شمسی می توانیم فکر کنیم که استدلالی که به آن استناد می کنید، چقدر قابل دفاع است؟ این استدلال چیزی است شبیه به این:

     (1) در فرض نبود بدیل، انتخاب "بد" در میان "بد" و "بدتر"، بهتر از انتخاب نکردن است.  

    (2) شرکت در انتخابات کشور ایران مصداق انتخاب میان "بد" و "بدتر" است.

    (ن)در فرض نبود بدیل، شرکت در انتخابات کشور ایران، بهتر از رای ندادن (=انتخاب نکردن) است.

    این استدلال، مستمسک بسیاری بوده است، اما علیرغم اینکه مقدمه (2) همچنان به نظر مقبول می رسد، دهه 90 شمسی سوالات مهمی پیش روی مقدمه (1) قرار داد و نشان داد فرض قابل بررسی ای پشت (1) پنهان بود که بسیاری می گفتند، اما بسیاری دیگر (من جمله خود من) آن را فرضیات دائی جان ناپلئونی میشمردیم. فرض پشت (1) این بود که انتخاب کردن زمانی بهتر است که «انتخاب کردن و نکردن تفاوت ملموسی داشته باشد».

    اگر همین دو دوره اخیر ریاست جمهوری را با دو دوره سابق بر آن مقایسه کنید، دو گروه متفاوت، دو جناح سیاسی کاملا خلاف هم، دو مشی متفاوت را می بینید که آنقدر پیامدهای منفی آن دو به هم شبیه هستند که اگر انصاف را زیرپا نگذاریم، می بینیم که مشارکت سیاسی داشتن یا نداشتن فرق عمده ای در پیامد های منفی ایجاد نمی کند و لذا مقدمه (1) که شاید در اوایل دهه 90 قابل دفاع بود، در اواخر آن به نظر غیر قابل اعتنا می آید -درست برای معلوم شدن آن فرض پنهان- در عین حال شاید این قابل تحسین باشد (و به نظر من هست) که شما مسئولیت شخصی خودتان را به عنوان یک شهروند مهم تلقی می کنید، اما واقعا بد نیست به این هم فکر کنیم که جایی که نهادهای مدنی کشور مسئول تصمیم سازی های کلان کشور نیستند (مثل همین گرانی حامل انرژی به میزان بیش از 300 درصد، که محصول تصمیم شورایی است که در قانون اساسی کشور نام و نشانی ندارد و مشخصا در مجلس شورای اسلامی تصویب نشده است)، مشارکت سیاسی شما چه معنی محصلی دارد؟ 

    یک نکته را هم دست آخر اضافه می کنم، لطفا کامنت کاربری به نام «مرتیکه» را ببینید. اگر یک لحظه این خشم و عصبانیت روی آن را کنار بزنید، می بینید که وی از این موضوع نگران است که چطور شما کلمه ای در مورد کشته شدن بیش از صد نفر شهروند ننوشته اید، ولی همچنان از مسئولیتی دفاع می کنید که غیر از یک رویه خشک و خالی، هیچ از آن نمانده است: مسئولیت مدنی رای دادن در جامعه ای که مقتضیات مینیمال دموکراسی در معنای مدرن  را از خود نشان نمیدهد. ممکن است اعتراض کنید که چطور بنویسم وقتی بی نتیجه است بهمراه توالی فاسده؟ در این جا باید از شما عذر بخواهم اما محترمانه بنویسم که با مدعای قدری نامهربان ولی شاید بجای کاربر مرتیکه همدلم که «ساکت بودن هم فضیلت است». درست مثل "من" و "او" و "او"های دیگر… 

    • م،

       ۱. در فرضِ نبودِ بدیل، انتخابِ "بد" در میانِ "بد" و "بدتر"، بهتر از انتخاب‌نکردن است.  

      *. تفاوتِ ملموسی در رای‌دان و رای‌ندادن است.

      مشاهده: در دهه‌ی نود می‌شود دید که رای‌دادن منجر به تفاوتِ ملموسی نشده.

      درست گفته‌اید که برای توجیهِ (۱) احتمالا باید به چیزی شبیه * متمسک شد. اما، حتی اگر مشاهده را بپذیریم، باز * نقض نخواهد کرد. چرا؟ بسیار محتمل و موجّه به نظر می‌رسد که آن تفاوتِ ملموس در بلندمدت و در آینده اتفاق بیفتد. مثلا؟ مثلا بعد از ۲۰ سال رای ندادن، باز می‌گردیم به ۱۵۰ سال پیشِ ایران.

      شاید بگویید که مستقل از رای‌دادن، به دلایلی دیگر در ۲۰ سالِ بعد به همان ۲۰۰ سالِ قبل بازخواهیم گشت. خب، خیلی واضح نیست؛ حداکثر یک احتمال است؛ باید توجیهِ قوی‌تری از صرفِ بیانِ احتمال آورد. 

      • دوست ناشناس 

        ممنونم برای پاسخ شما و توصیف دقیقی که از حرف های من کردید. باید یک نکته را از شما بپذیرم که پذیرفتن مشاهده (یعنی اینکه رای دادن منجر به تفاوت های ملموسی در دهه نود نشده است) نمی تواند گزاره (*) را نقض کند. اما  به من دلیل موجهی می دهد که (*) را نپذیرم (اینجا تفاوتی میان "دلیل به مثابه مرجح باور" و "دلیل به مثابه ناقض یا مثبت یک گزاره" وجود دارد که احتمالا با آن آشنا هستید). عطف به اینکه معنای مشارکت سیاسی مگر چیست؟ غیر از آنکه یک کنشگر سیاسی، از طریق یک سازوکار دموکراتیک (عمدتا رای گیری آزاد) تلاش می کند از طرق مشروع منافعی را به دست بیاورد و از شروری بگریزد؟ باز سعی می کنم از خرد عرفی نگریزم و لذا به گمانم باز هم شهودی است بپذیریم که هشت سال زمان خوبی است که چنین نتایجی را به چشم ببینیم (یادتان هست در دوره انتخابات ریاست جمهوری اخیر -همین سال 96- اسحاق جهانگیری می گفت سال آینده ایرانی محتاجی نخواهیم داشت؟ آیا ایشان نمی دانست چه دارد می گوید و چه وعده ای می دهد؟ یا سیاست نمیدانست؟ یا سیاست در ایران را؟)

        من این طور نتیجه می گیرم که نهادهای مدنی کشور ایران به اندازه کافی قوت ندارند که بتوانند بازتابی از صدای متن جامعه ایران باشند و تصمیم سازی های آنها بازتاب صدای کلیت جامعه ایران نیست. در این فرض بین اصول گرا و اصلاح طلب فرقی وجود ندارد چون دولت (در کلیت خود) مرجع نهایی تصمیم های مهم نیست. (در این موضوع فکر می کنم رساله ای در دانشگاه علامه طبایی نوشته شد که چگونه توزیع قدرت در نهادهای حاکمیتی منجر به حذف صدای اکثریت به نحو سیستماتیک می شود-نقل از حافظه و طبیعتا غیر دقیق-).   

        دست آخر دوست داشتم این نکته نهایی را صادقانه تر از معمول بنویسم: سال 88 به مشروعیت حاکمیت مشکوک شدم: وقتی دیدم از سر آن خانم دارد خون می ریزد. آن واقعه گذشت اما در 96 به غیر قابل اصلاح بودن آن باور پیدا کردم لذا با گذر از باور به اصلاح پذیر بودن سیستم، راهکار را در این میدیدم که به نهادهای مدنی کشور قدرت داد، قدرتی برامده از حمایت مردمی تا آنکه آن بخش حاکمیت کشور که دست کم مشروعیت نیم بندی دارد جلوی آن نیمه تاریک بایستد و حرف مردم را بزند. امروز بعد از این چند هفته سیاه، آن را هم راهکار نمی بینم اما به چیزی هنوز باور دارم: در این روزهایی که هیچ کس به داد ما نمی رسد، من و شما و کاوه لاجوردی و مرتیکه و کتایون و همه ناشناس های دیگری که این کلمه ها را می خوانند بیایید تلاش کنیم همدیگر را درک کنیم و باور کنیم که این درک متقابل قدرت خلق می کند. قدرتی که شاید یک روز جلوی جنایت هم بایستد. ممنونم 

        • م،

          ممنون از شما.

          من با شما کاملا هم‌دل هستم که دولت مرجعِ نهاییِ تصمیم‌های مهم نیست. بیایید خیلی ساده فرض کنیم که مثلا دولت در نهایت ۳۰٪ قدرت دارد؛ نامزدِ خوب  تقریبا کلِ ۳۰٪ را برآورده می‌کند؛ نامزدِ بد نهایتا ۲۰٪ را، و نامزدِ بدتر که احتمالا با قدرت‌های درسایه همسو است، تقریبا کلِ ۳۰٪ را واگذار می‌کند. 

          ادعای من: با این وجود، و در همان ۳۰٪ که دولت می‌تواند تصمیم‌گیر باشد، ما اخلاقا موظفیم که بهترین گزینه‌ی موجود را انتخاب کنیم. چرا؟ در ادامه:

          (مثالی از پیتر سینگر:) فرض کنید ۱۰۰ راهزنِ گرسنه به ۱۰۰ روستاییِ گرسنه حمله کرده‌اند. فرض کنید هر روستایی برای غذای آن روزش فقط ۱۰۰ عدد لوبیای پخته دارد.

          حالتِ اول:

          هر راهزن به یک روستایی حمله می‌کند و تمامِ ۱۰۰ لوبیایش را می‌گیرد. کارْ غیراخلاقی‌ست. 

          حالتِ دوم:

          (*). راهزنِ ‌n-ام به روستاییِ n-ام حمله می‌کند و فقط ۱ لوبیا از او می‌دزدد. روستاییِ n-ام هنوز ۹۹ لوبیا دارد. (خب، هنوز خیلی هم بد نیست!) عملِ گفته شده در (*) ۱۰۰ بار تکرار می‌شود! خیلی بد شد!! اما ظاهرا نباید بد شده باشد اگر که قايل به این باشیم که تفاوتِ (بدِ) ملموس لازمه‌ی بدیِ اخلاقیِ کاری است. چرا؟ چون اگر قايل به این باشیم که تفاوتِ بدِ ملموس لازمه‌ی بدیِ اخلاقیِ عملی است، آن وقت در هیچ مرحله‌ای از انجامِ (*) کارِ بدی انجام نشده است، پس مجموعِ تکرارش هم نباید نتیجه را عوض کند.

          سینگر این استدلال را ارايه می‌دهد برای ردِ این استدلالِ ضعیف که چون گیاه‌خواریِ‌من در مجموع تاثیری ندارد، پس هنوز اخلاقا مجازم گوشت بخورم. استدلالِ سینگر را عینا می‌شود در جوابِ آن‌هایی گفت که می‌گویند یک رایِ من چیزی را عوض نمی‌کند، پس اخلاقا مجازم رای ندهم. اما علاوه بر آن می‌شود در جوابِ شما هم گفت که می‌گویید خودِ انتخابات حتی اگر هم همه شرکت کنند و نامزدِ‌ موردِ نظرِ‌شما هم برنده شود، باز فایده‌‌ای ندارد، چون قدرتِ‌ دولتِ منتحبِ شما فقط ۲۰٪ است. چطور؟ (و این نکته مهم است:) ۲۰٪ را شبیه همان ۱ عدد لوبیا در نظر بگیرید. اگر نامزدِ بد رای بیاورد، فقط ۸۰٪ را واگذار کرده‌ایم. اما اگر ما رای ندهیم و در نتیجه نامزدِ بدتر رای بیاورد، کلِ ۱۰۰٪ را واگذار کرده‌ایم. شاید در یک دوره این تفاوتِ بدِ ملموسی ایجاد نکند. اما بعد از چندین انتخایات، دیگر هیچ لوبیایی نمانده! ۱ لوبیا کسی را سیر نمی‌کند، اما ۱۰۰ لوبیا می‌تواند گرسنه‌ای را از مرگ نجات دهد. اشتباه می‌کنم؟ 

          (و اینها همه با این فرض است که ما موجهیم قبل از دیدنِ فعالیتِ نامزدِ منتخَب قضاوت کنیم که نامزدِ بد کدام است و بدتر کدام است. شاید بعد از ۴ سال بفهمیم که نامزدی که فکر می‌کرده‌ایم بد است، در واقع بدتر بوده. اما این مشکلی برای استدلالِ بالا ایجاد نمی‌کند.)

          • چه مقایسه عجیبی!

            استدلال سینگر به کار کمیت می‌آید و نه لزوما کیفیت. مگر فایده‌ی کاری بعد از گذشت زمان روی هم انباشته می‌شود که بعد از چند دهه رای دادن لزوما اوضاع بهتر شود؟!

    •  مرتیکه اصلا عصبانی نمی‌باشد. مرتیکه می‌پذیرد که هرکس حساسیت‌های خودش را داشته باشد و اصلا به وی مربوط نبست که چرا به هیچ جای فلان شخص نیست که «۳۶۶ نفر در حوادث اخیر جانشان را از دست دادهاند، سنشان چقدر بوده، از چه طلقاتی بوده‌اند، از چه فاصله به کجاشان شلیک شده.» و چرا هیچکدامشان «سرو شهید جوان» نیستند.

      بحث اصلی این پست هم رای دادن یا ندادن نیست. مطلب اصلی  واکنش نویسنده وبلاگ به «اتفاقات اخیر» و پبشنهاد استضیاح بعضی وزرا یا رییس‌جمهور است. همان‌طور که در توییتر فرموده‌اند

      «از نمایندگانِ مجلس می‌پرسم: دولتِ آقای روحانی چه کارِ دیگری باید بکند تا بی‌تدبیری و عدمِ کفایت‌اش مسجّل بشود؟»

      سوال من اما این‌هاست:

      واقعا ادمی با این سطح تحصیلات نمی‌داند که شورای روسای قوا ( تصمیم‌گیرنده در مورد قیمت بنزین و نحوه‌ی اجرای ان ) چگونه به وجود امده و مشروعیت قانونی ان از کجا می‌آید؟ نمی‌داند سازوکار اتخاذ تصمیم برای «مقابله» با اعتراضات چیست؟ اعضای شورای امنیت ملی کیستند و تصمیمات این شورا چگونه احرایی می‌شود؟ فرماندهی نیروهای حاضر در صحنه با کیست؟ لباس‌ شخصی‌ها چگونه سازمان می‌یابند؟ صدا و سیما و مطبوعات چگونه به این حوادث واکنش نشان می‌دهند؟ 

      می‌دانم نمی‌شود با اسم و رسم  مثال‌های متعدد آورد از اینکه رییس جمهور حق انتخاب وزیر «غیرکلیدی» و وزیر حق انتخاب معاون وزیر، مدیرکل و … ندارد. یا نمی‌شود اینجا موارد امر و نهی به مجلس را بازگو کرد. 

      برای همین‌ها می‌گویم  سکوت فضیلت است.

  5. سوالی دارم اگر جواب بدهید متشکر میشوم. به نظر شما رای ندادن یک کنش سیاسی محسوب میشود؟ اگر میشود آیا مفید نیست که با رای ندادن به سیاسیون القا کنیم به چه میزان کمی پایگاه و مشروعیت دارند؟

    • رأی ندادن یک کنش سیاسی است.اما این نظام که من می بینم ,با کمترین رأی هم قانع هستند.سیاسیون هم خوب می دانند  که دیگر در نزد مردم جایگاهی ندارند.

      نظام دیکتاتوری به نظرات دیگران اهمیتی نمی دهد!

      • سوال من از نویسنده مطلب بود. ایشان رای دادن را راهی برای جلوگیری از بدتر شدن اوضاع میبیند اما دلیلی ارائه نکرده اند. (مشخصا چگونه رای دادن باعث میشود اوضاع بدتر نشود؟) من همچنان منتظر پاسخ ایشان هستم. در مقابل، ادعاهایی هم دیده ام که رای ندادن از سر اصول را به عنوان یک راهکار برای گذار میبینند. البته دلیل آنها را نیز قانع کننده نمیبینم.

        متشکرم که جواب دادی کتایون. اگر میدانند که جایگاهی نزد مردم ندارند پس رای دادن به منتصبین حکومت به نوعی این پیام را القا میکند که رای دادن و ندادن مردم السویه است! آنها کار خودشان را میکنند. با این حساب رای دادن عبث به نظر میرسد.

  6. الان واقعا مشکل رای دادن یا ندادنه؟راجع به چی بحث میکنید؟به شخصه برایم اهمیتی ندارد که در انتخابات بعدی چه تعداد شرکت میکنند برایه تعداد فقط یاد اور کشته شده هاییست که طرز فکروارزو و خانواده داشتند.کاش یاد میگرفتیم که گاهی سکوت بهتر از نمک پاشیدن به زخمهاست.

  7. دیدن این لینک هم جالب‌انگیزناک می باشد

    https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/09/14/2153290/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%82%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%87%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%D8%B4%D9%88%D8%A8-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D8%B1%D8%A7-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF

     

    «صبح روز یکشنبه، جلسه‌ی غیرعلنی مجلس برای تصمیم‌گیری درباره‌ی طرح سهمیه‌بندی بنزین برگزار شد. آقای لاریجانی، رئیس مجلس، در حالی به سمتِ بهارستان رفت که پیغامی کوتاه، از رهبر انقلاب برای نمایندگان دارد: «پیرو اظهارنظر برخی از نمایندگان محترم در باب مصوبه‌ی اخیر سران قوا، لازم است به حضرات محترم نمایندگان گفته شود مقتضی است که هرگونه اقدامی درخصوص این مصوبه در مجلس در چارچوب مصوبات شورای عالی امنیت ملی باشد و از آن تخطی نشود و شرایط حساس کشور مورد توجه قرار گیرد. توفیقات آنان را از خداوند متعال خواستارم.» وقتی پیام رهبر انقلاب در مجلس خوانده شد، مجلس آرام شد.»

  8.  به اینجا رسیدیم که _به عنوان راهکار_ مینویسید "گمان نمی‌کنم در استعفا را بسته باشند!"

    خب، حالا گمان ببرید که درِ استعفا را هم می‌بندند. بدتر یا بهتر شدن اوضاع را در جای دیگر بیابید.

نظرتان را بنویسید