آمده بود خانهمان برای ابرازِ همدلی در مرگِ مادر.
”چگونهای؟“
گفتم که گیج و متمرکز و ناآرام. گفت ”به اطلاعات برسانم که اولاش است. و خوب نخواهی شد—دستکم نه به این زودیها.“
ملحد و پوچانگار بود و هنوز، بعد از سیزده سال، یادآوریِ صراحتِ صمیمانهاش برایم مطبوع است. آمده بود بگوید کنارِ دوستاش هست؛ اما حرفی خلافِ اعتقادش نمیزد و سعی نمیکرد به آنچه بهنظرش واقعی نمینمود امیدوارش کند.
بستگی دارد مرگ را چگونه ببینیم.از نگاه ملحد مرگ پایان است و از نگاه خداباور مرگ آغاز است.من شخصا امید خیالی خداباور را به صراحت و ناامیدی ملحد ترجیح می دهم.
کافر همه را به کیش خود پندارد.
حالا از کجا میدانید امید خداباور خیالی است؟
امید خداباور حتی اگر خیالی هم باشد,باز هم امید است.چون خداباور به خدا امیدواراست.
اما ناامیدی ملحد هرچند با صراحت باشد,بازهم ناامیدی است ,چون ملحد به خدا ناامید است.
گیج و «نامتمرکز» و ناآرام؟
انسان در برخورد با حادثه ایی که انتظارش را ندارد,ابتدا گیج و سردرگُم می شود.زمانی طول می کشد تا خودش را بازیابی کند.اگر انسان بتواند قدرت نفسانی خودش را تقویت کند ,خیلی سریعتر خودش را در حوادث عالم پیدا می کند.