دوستی صحبت میکرد که در جایی دیده است که یک آشنایش گفته چه غریب است صفتِ ’مستجابزده‘ در بیتِ حافظ:
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم / هزار صف ز دعاهای مستجاب زده.
بله: نوشتهام ’مستجاب زده‘، و نه ’مستجابزده‘. چند سال پیش که اولین بار این را با صدای آقای نامجو شنیدم ساختِ بیت به نظرم عجیب آمد، و یادم نیست که آیا به شرحِ برگنیسی نگاه کردم یا به حافظنامهی آقای خرمشاهی، و این توضیح را یافتم که ’زده‘ مربوط میشود به ’صف‘—آن پیرِ بیتِ اول که بر درِ سرای رُفته و آبزدهی مغان نشسته بوده است، حالا دارد به حافظ میگوید که بیا به میکده که نشانات بدهم هزار دعای مستجاب را که صف زدهاند [کمی امروزیتر: هزار دعای اجابتشده را نشانات بدهم که صف کشیدهاند؛ یعنی که دعاهای اجابتشده بسیارند]. در همین غزل، اگرچه در جاهایی ’زده‘ صفت ساخته است (مثلِ ’بختِ خوابزده‘)، در جاهای دیگری هم روشن است که بخشی از یک فعلِ مرکّب است: ’نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده‘، یا ’عذارِ مغبچگان راهِ آفتاب زده‘.
حالا غیر از اینکه گویا برخی از اهلِ فنّ میگویند که حافظ بارها و بارها غزلهایش را اصلاح میکرده تا پرداختهتر بشوند، این هم هست که منِ حافظناشناس هرگز گمان نکردهام که حافظ اندیشهی ژرفی داشته است—فراتر از شکوه از رواجِ ریا و اعتبارِ گدا و غیره—که لازم میدیده فوراً بیاناش کند؛ با این حال، ساختِ شاید کمیبههمریختهی این بیت مرا به یادِ بیتی از شاعری میاندازد که آن شاعر در نظرِ من (و شاید در نظرِ اهلِ فنّ) مصداقِ روشنی از اندیشهورزیِ متعهدانه است—ناصرِ خسرو در قصیدهی مشهوری گفته است:
پسنده است با زهدِ عمّار و بوذر / کند مدحِ محمود مر عنصری را؟
و میبینیم که نحو شدیداً بههمریخته است (یا شاید من گوشِ خراسانی ندارم؟)، و شاید باید اینطور فهمیدش که میپرسد آیا، با وجودِ زهدِ عمّار و ابوذر، این کارِ عنصری پسندیده است که محمود [غزنوی] را مدح کند. در همین پاراگراف عرض کنم: حالا البته شاید از جهاتِ دیگری بیتِ ناصر ما را یادِ نوشتههای دامت بیندازد؛ اما بهنظر میرسد که دامت، هر قدر هم سختخوان باشد، گرامرش درست است. نکتهی دیگر اینکه کاش همهی نمایهها مثلِ نمایهی هیوم بود و میشد با شمارهی پاراگراف ارجاع داد.
دربارهی بیتی که از ناصرخسرو ذکر کردید باید بگویم با توجه به قواعد بهکارگیری «را» در گذشته نحو بیت «شدیدا» بههمریخته نیست. را در گذشته نه تنها پس از مفعول که گاهی پیش از متمم در معنای حرف اضافهی «برای» به کار برده میشدهاست که نمونههای فروانی از این کاربرد را در متون کهن میتوان دید. معنیای که شما به دست دادید از مصراع دوم این بیت تقریبا نزدیک است با همین قاعدهی کهن نحوی به این صورت: باوجود زهد کسانی همچون عمار و ابوذر آیا برای عنصری شایسته است که محمود را مدح گوید؟. در ابیات دیگر همین قصیده هم این کاربرد «را» دیده میشود. نگاه کنید مثلا به مصراع: به افعال ماننده شو مر پری را که را در معنای به آمده فلذا پری متمم است مثل عنصری در بیت مورد بحث.
چیزی که در کل نوشتهی شما متوجه نشدم ارتباط میان پرداخت شعر و اندیشهورزیست. چیزی که فهمیدم این است که گویا از نظر شما اندیشهورزی متعهدانه ارتباطی با پرداخت فنی و ساختاری شعر و یا مهارت در بهکارگیری زبان دارد.
ممنون بابتِ توضیح.
در موردِ بندِ دومِ یادداشتتان، سعی کرده بودم که این را بگویم (با این فرضِ شاید نادرست که مصراعِ حافظ و بیتِ ناصرِ خسرو درهمریخته است): کسانی هستند که اندیشهی عمیقی دارند و تعهدی به بیاناش (مثلِ ناصرِ خسرو یا مایکل دامت) و این را به شکلِ خیلی شسته-رفتهای بیان نمیکنند، شاید چون لازم میدانند که زودتر بیان بشود. در موردِ حافظ، من اندیشهای سراغ ندارم از آن جنس که در ناصرِ خسرو و در دامت میبینم.
خلیل خطیب رهبر در توضیح این بیت زده را به معنی آراسته و مرتب، و صفت صف گرفته. بعدش اضافه کرده (با حفظ رسمالخط) "بضرورت حفظ وزن و قافیه گاه در شعر متمم یا مضافالیه را پیش از صفت آورند، سعدی گوید
پسران وزیر ناقص عقل بگدائی بروستا رفتند"