[آشفتهنویسی]
ویکیپدیای انگلیسی میگوید که اسمِ Dorothy در چهار دههی اولِ قرنِ گذشته جزوِ ده اسمِ پربسامد برای نوزادانِ دختر در ایالاتِ متحده بوده است، اما در ۲۰۱۰ فقط ۲۳۵ نوزاد را این نام نهادهاند. نمیدانم چطور رسیده بودم به این. شاید شروعاش خواندن دربارهی اسمِ Brandon بوده باشد که اسمِ آن شخصیتِ متعفنترِ فیلمِ هیچکاک است.
شب که چه عرض کنم: به گمانام پنجِ صبح بود که تماشای فیلمِ استاد تمام شد. در دقیقهی ۵۷ خانمِ ویلسن در بخشی از یک جملهاش چیزی را گفته بود که در عنوانْ نوشتهام. خیلی مسحورِ فیلم نشدم. ساعتی بعد خواب میدیدم که دوروتی کریپکی به پسرش که دارد متنی پر از plus و quus مینویسد همین جمله را میگوید.
همین. گاهی اینطور بهنظرم میآید که بعضی خوابدیدنهایمان مثلِ کوککردنِ ساز هستند: برای خوبکارکردنِ بعدیِ ذهن لازماند اما خودشان بهتنهایی آشفته مینمایند (یا شاید آشفته هستند). هیوم هم شاید یک وقتی چیزی گفته باشد در موردِ تداعیِ ایدهها در رؤیا. بگذریم که داستانِ مشهوری هست از اینکه یک بار شاهِ قاجار کنسرتی را استماع کرده بودهاند و بخشی را بسیار خوش داشته بودهاند، که بعداً معلوم شده وقتی بوده که نوازندگان مشغولِ کوککردنِ سازهایشان بودهاند.
نوشتن هم شاید گاهی کارکردش همین باشد.