سه-چهار سال است که اصطلاحِ "ریاضیاتی" را میشنوم، و هر بار سخت ناخوش میشوم از شنیدناش. امروز دیدم که حتی به عنوانِ بعضی ردهها و مداخلِ ویکیپدیای فارسی هم راه پیدا کرده است.
نمیدانم: شاید این ناخوششدن و پیشنهادی که عرض خواهم کرد ناشی باشد از ارتجاع و زیادشدنِ سن، یا بیسوادی در زبانشناسی یا درنیافتنِ ظرایفِ زبانیای که نسلِ جدید درمییابدشان؛ به هر حال، تصورِ من این است که میشود از این واژهی به-گوشِ-من-شدیداً-نازیبا پرهیز کرد بی آنکه تمایزِ مفهومیای از بین برود. تصورِ من (که مطابق نیست با آنچه نویسندگانِ لغتنامهی دهخدا نوشتهاند) این است که میشود ریاضیات را چونان نامِ آن دانشِ معروف بهکار برد که هندسه و حساب بخشهایی از آناند و در انگلیسی به آن mathematics میگویند. برای صفتِ نسبیْ لازم نیست بگوییم ریاضیاتی؛ بلکه میشود گفت ریاضی، و این را در انگلیسی mathematical میگویند. پس مثلاً:
منطقِ ریاضی … mathematical logic
شیمیِ ریاضی … mathematical chemistry
[منطق/شیمی، مسلح به روشهای مرسوم در ریاضیات. در ویکیپدیای فارسیْ مدخلِ "شیمی ریاضیاتی" داریم؛ مقایسه کنید با مفهومِ متناظری که مدخلاش در ویکیپدیای فارسی هست "فیزیک ریاضی".]
فلسفهی ریاضیات … philosophy of mathematics
[بررسیِ مسائلِ فلسفیِ ریاضیات]
فلسفهی ریاضی … mathematical philosophy
[اصطلاحی قدیمی (مثلاً در عنوانِ کتابی از راسل)، کمابیش مترادفِ چیزی که امروزه به آن میگویند philosophical logic (منطقِ فلسفی).]
به نظرم خیلی خوب میشود اگر با همین توضیح (پاراگراف دوم) مدخل(های) ویکیپدیای فارسی را اصلاح کنید. حتی شاید همین توضیح در صفحهی بحثِ یکی از مدخلها مدیران را وابدارد تا خودشان ردهها و مداخل را اصلاح کنند، تا دیر نشده.
شاید زیادی دیر شده یا شاید مشکل از جای دیگری است.
اسم درسی که در دبستان داشتیم و در آن جمع و تفریق و ضرب یاد میگرفتتیم، چه بود؟ به گمانم نسل من عادت کرده بود به آن «ریاضی» بگوید، یا حداقل من اینطور یادم است.
برای من [و احتمالا آدمهای همسن من]، نتیجهی در برنامهی درسی دبستان مدام کلمهی «ریاضی» را دیدن این شده که «ریاضی» را صفت نمیشنوم، اسم میشنوم: این کلمه برایم تداعیکنندهی حیطهای در دانش است. در نتیجه وقتی میشنوم «فلسفهی ریاضی» در ذهنم این مضاف و مضافالیه است و نه صفت و موصوف: یعنی دانشی که به بررسی فلسفی دانشی به اسم ریاضی میپردازد. حالا اگر منظورم فلسفهی شاخهای از دانش نباشد، بلکه بخواهم صفتی برای نوعی از فلسفه به کار ببرم که در روش شبیه حیطهای از دانش است که عادت کردهام به آن ریاضی بگویم [به قول تو «مسلح به روشهای مرسوم در ریاضیات» است]، (یعنی نیاز به ترکیب صفت-موصوف داشته باشم) دیگر نمیتوانم بگویم «فلسفهی ریاضی»، بلکه نیاز به کلمهی تازهای دارم که از آن صفت بفهمم.
البته میشود شهود نسل مرا کلا عوض کرد و کاری کرد که «ریاضی» را (از نظر دستوری) صفت و نه اسم بشنویم. و برای اشاره به آن دانش از کلمهی «ریاضیات» استفاده کنیم. اما شاید برای تغییر فهم نسل از این کلمه کمی دیر باشد.
خلاصه: به گمانم لازمهی اینکه «ریاضیاتی» را به کار نبریم، این است که دیگر برای اشاره به آن حیطهی دانش «ریاضی» نگوییم.
تصورِ من این است که همیشه در گفتوگوهای عادی/غیررسمی همینطور بوده و دانش را "ریاضی" میخواندهاند، گرچه شاید نامِ رسمیاش (مثلاً در عنوانِ کتابهای درسی) "ریاضیات" بوده.
در این حالت یا من پیشنهاد مطرح شده در متن را نمیفهمم یا اینکه چرا [به راحتی] ممکن است که از واژهی «ریاضی» به عنوان صفت استفاده کنیم.
فکر می کنم mathematical philosophyبه شاخه ای از فلسفه (رویکردی به فلسفه) گفته می شود که با وام گرفتن از روش های علم ریاضیات(و منطق) به فلسفه می پردازد مثلا موسسه ی فلسفی ای و جود دارد به اسم :
(Munich Center for Mathematical Philosophy (MCM
چیزی که از اهداف این موسسه میفهمم اینست که mathematical philosophy را تقریبا مترادف با همان فلسفه ی تحلیلی میگیرد.
اصلاح philosophical logic درعوض به شاخه ای از منطق گفته می شود که در ایجاد نظام های منطقی اش از برخی ملاحظات فلسفی استفاده می کند. مثلا آقای نبوی کتابی دارند با عنوان " مبانی منطق فلسفی" که کتابیست منطقی در باب نظام های نمیمه کلاسیک و غیر کلاسیک منطق
اما با شما موافقم . با برخی تعبیرها از این دو اصطلاح می توان آنها را کم و بیش مترادف فرض کرد .
به گمانام، رواجِ «رياضياتی» به جای «رياضی» میتواند با روندِ کلیترِ کاهشِ آميختگیی دستورِ زبانِ عربی با دستورِ زبانِ فارسی (در اين موردِ مشخص، کاهشِ کاربردِ شکلهای جمعِ عربی، چه با جمعسازِ «۔ات» و چه جمعهای مکسّر) در دهههای اخير توضيح داده شود: «رياضيات» ديگر به عنوانِ ترکيبی از «رياضی» و «۔ات» تحليل نمیشود، بلکه به عنوانِ واژهی (برای فارسیزبانان) يکپارچهيی بازشناخته میشود که برای صفت ساختن از آن سراغِ «۔ی»ی نسبت بايد رفت.