این طرحی است که برای درسی در مؤسسهی رخداد تازه نوشتهام. درس اساساً همان است که چند هفتهای است که دارم در پنجره حکمت میگویم.
—
—
فرض کنید من در موقعیتی هستم که میتوانم با گفتنِ یک جملهی دروغ جانِ فردِ بیگناهی را نجات بدهم. آیا اخلاقاً مُجازم دروغ بگویم؟ آیا اخلاقاً بر من واجب است که دروغ بگویم؟ اینها سؤالاتی در اخلاق هستند—در بحثهای اخلاقی از جمله به این میپردازیم که وضعیتِ بد یا مجاز بودنِ فلان فعلِ خاص (یا فلان نوعِ خاص از افعال) چگونه است.
اما در فلسفهی اخلاق نه به وضعیتِ اخلاقیِ افعالی خاص (مثلاً دروغگویی یا صدقهدادن یا سقطِ جنین)، که به مسائلی در موردِ داوریهای اخلاقی بهطورِ کلّی میپردازیم. مثلاً:
-
آیا اخلاق بخشی از زیباییشناسی است؟ آیا مثلاً وقتی میگوییم قتلْ بد است، در واقع داریم میگوییم از قتل خوشمان نمیآید؟
-
آیا صحت و سقمِ داوریهای اخلاقی وابسته به جامعه است؟
-
آیا داوریهای اخلاقی گزارههایی در موردِ امورِ واقع هستند، یا اینکه از جنسِ امر و نهیاند؟ (مثلاً آیا جملهی "قتل بد است" دارد صفتی—بد بودن—را به فعلی نسبت میدهد، یا اینکه نهایتاً یعنی )
-
آیا خوبی و بدیِ افعالْ وابسته به نتایجشان است؟
در این درسِ مقدماتیِ فلسفهی اخلاق به این سؤالات و سؤالاتِ مشابه میپردازیم. خود را مقیّد به روشنیِ بیان و دقتِ استدلال میدانیم.
در جلساتِ اولیه (حدوداً هشت جلسه) این کتاب را دنبال میکنیم:
James Rachels and Stuart Rachels, The Elements of Moral Philosophy, 7th ed., McGraw-Hill, 2012.
در صورتِ استقبالِ مخاطبان، بعد از این جلساتِ مقدماتی به مطالعهی بعضی مقالاتِ کلاسیکِ فلسفهی اخلاق در قرنِ بیستم خواهیم پرداخت.
چه عالی.
یا لیتنی معک و افوز فی فوزک
نه دیگه!!!!!!! نمی شه. نچ. به قولی :
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند نه هرکه آینه سازد سکندری داند
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند
هزار نکته ی باریکتر زمو اینجاست نه هرکه سر بتراشد قلندری داند"
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که یار،خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند
نه دیگه! نمیشه.نُچ به قولی٬ غزل به جاهای خوبش که رسید وِل شد به اَمونِ خدا. من یه بیتشُ مینویسم. خواهرا٬ برادرا لطف کنین دست به دست بدین بره جلو. (البته خیلی ربطشُ نمیفهمم ها. ولی احتمالا باید یه کُدی٬ چیزی باشه برای رو کردن دستِ این دکترِ فاسدِ فریبکار.)
«وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی//وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم//که آدمی بچهای شیوه پری داند»
نه دیگه! ریزونینگی اکستند مکستند و جنرالایر مرلایز به این دکی نکن. همو ن قد شعر بس بود. کد هم برا چی تا نیروی کاری مثل شما هست؟ یا خود ساده ش که هر شکری بخوره هر پپه ای می گیره تو هوا بس که تو بوق و کرنا می کنه! عرایض با خود شما بود. پس بذار یه جوری بگیم که به گروه سنی ات بخوره : تخمک بو می ده/ به من نمی ده/ اگر هم بده/ پوستش رو می ده! تابلو.
** پوست= پست وبلاگ.
راستی اون قسمت، خواهر برادرا خیلی ضایع بود!! خیلی خندیدیم.
کاوه جان وضع مالیت خیلی خراب شده که آگهی تبلیغاتی واسه کلاست می دی؟ یا داری آدرس میدی واسه خیل عشاق احمقت؟!!! یا فقط داری اطلاعات در می کنی؟!!!!
از آقاى لاجوردى تقاضا دارم گزينه ى دوم را انتخاب كنند. متشكرم.
ناشناس. خیلی احمقی. گزینه ی پاسخ: "هیج کدام". نکتهی مورد نظرش رو تو لینک پیدا کن نه توی متن. همه گرفتن غیر تو!
اينكه امكان شركت در كلاس هاى شما دوباره فراهم شده است بسيار خوب است. ممنون به خاطر اطلاع رسانى.
پاسخ لطیف "یک عاشق احمق" را دوست داشتم.
موافقم