[این نامه را روزِ بیستوسومِ اسفند به دفترِ رئیسِ پژوهشگاه تحویل دادم. پیوندها به مطالبِ وبلاگ را برای انتشار در اینجا اضافه کردهام.]
جنابِ آقای لاریجانی رئیسِ محترمِ پژوهشگاه دانشهای بنیادی،
سلام.
در پاسخ به نامهی جنابعالی (مورخِ چهاردهمِ اسفندِ امسال به شمارهی ۹۰۳۵/۱۰۰/۹۱ و با قیدِ "محرمانه") بهاختصار چند نکته را عرض میکنم. علتِ تأخیر در جوابدادنْ یکی گرفتاریِ شخصیای است که باعث شد نامهی شما را با سه روز تأخیر بخوانم، و دوم تمکین به امرِ استادم و عمل به توصیهی دوستانام در موردِ تأملِ بیشتر در جواب.
دو نکتهی مقدماتی. اول اینکه در نامهتان فرمودهاید "متأسفانه دریکی دوسال اخیر، اعتراضهای متعددی نسبت به برخی فعالیتهای جنابعالی به پژوهشگاه گزارش شده است که اینگونه رفتارها به هیچ وجه متناسب با حیثیت و شأن پژوهشگاه و محققین آن نمیباشد." غیر از موضوعِ وبلاگِ شخصیام که در ادامه به آن خواهم پرداخت، معلوم نکردهاید که آیا، طبقِ تحقیقاتِ شما، این اعتراضها بجا هم بوده است یا خیر، و آیا مشخص و مستند بوده است یا خیر—حتی مرجعِ عبارتِ "اینگونه رفتارها" هم مشخص نیست، و البته بدیهی است که صرفِ اعتراض مهم نیست چرا که شخصِ ناشناسی میتواند مکرراً نامههای اعتراضآمیز در موردِ من به مسؤولان بفرستد. گمانِ من این است که نسبتدادنِ رفتارهای خلافِ شؤونات به کسی، علیالقاعده باید دقیقتر از این باشد.
دوم اینکه در جملهی معترضهای در موردِ وبلاگِ شخصیِ من فرمودهاید "که در آن به صراحت به ارتباطتان با پژوهشگاه تاکید شده است". این حرفْ درست نیست: در پروفایلِ وبلاگِ شخصیِ من هرگز ذکرِ صریحی از ارتباطِ شغلیام با پژوهشگاه نبوده است. (البته تا چند روز پیش اگر کسی در این پروفایل به دنبالِ نشانیِ ئیمیلِ من میگشت به <kaave@ipm.ir> میرسید؛ بعد از خواندنِ نامهی شما این نشانی را با نشانیِ دیگری جایگزین کردهام.) برای اطمینان، همهی مطالبِ دو سالِ اخیرِ وبلاگ را نگاه کردم، و دیدم که هیچ ذکری—بهصراحت یا بهتلویح—از ارتباطِ من با پژوهشگاه دانشهای بنیادی در آنها نبوده است. اگر کسی همهی مطالبِ سه سالِ گذشته را بخواند به نوشتهای دربارهی پژوهشگاه خواهد رسید که در آن توضیح دادهام چرا در گزینش شرکت نمیکنم و فرمِ حراست را هم پُر نمیکنم—اما در این مطلب هم فقط ذکرِ "پژوهشگاه" هست و صحبتی از "دانشهای بنیادی" نیست. البته اشخاصِ پیگیر میتوانند حدس بزنند که من در کدام پژوهشگاه بودهام؛ اما مسلماً این حرفْ غلط است که هر کسی با نگاه به وبلاگِ من میتواند بهراحتی به ارتباطِ نویسنده با پژوهشگاه دانشهای بنیادی پیببرد—دستکم نه راحتتر از آنکه چنین کسی میتواند بفهمد که من ارادتمندِ چامسکی و هیوم هستم، از شرکت در انتخاباتِ مجلس مفصلاً حمایت کردهام، از شخصِ شما در موردِ تعریفِ جرمِ سیاسی انتقاد کردهام، به مسائلِ صنفیِ آکادمیکِ فلسفیِ ایران حساس هستم، و غیرذلک.
اما اصلِ مطلب. فرمودهاید:
ضروری است به منظور احترام به ارزشهای اخلاقی و دینیِ مورد پذیرش جامعهٔ اسلامی و پژوهشگاه دانشهای بنیادی در شیوه وبلاگ نویسی خود تجدید نظر فرمائید. بدیهی است پژوهشگاه از همکاری با افرادی که به فرهنگ و ارزشهای مورد قبول پژوهشگاه دانشهای بنیادی پایبند نمیباشند معذور میباشد.
در پاسخ، توجهِ شما را به این نکته جلب میکنم که برخی مؤسسات رسماً و در زمانِ استخدام به کارکنانشان اعلام میکنند که کارکنانْ مجاز نیستند به اسمِ خود وبلاگی منتشر کنند. نه در قراردادهای من با پژوهشگاه چنین چیزی ذکر شده و نه نظیرش را در آییننامههای پژوهشگاه دیدهام. غیر از این، گمانِ من این است که برای صدورِ حکمی با این محتوا که فلانِ نوشتهی خاصْ "مصداق بارز هنجارشکنی عرفی، اخلاقی و دینی میباشد" (عینِ عباراتِ جنابعالی در نامهتان) به چیزی بیش از داوریِ یک شخص نیاز است، اگرچه آن شخص رئیسِ پژوهشگاه باشد: به نظرم لازم است کمیتهی مربوطی رسماً تشکیلِ جلسه داده باشد و به متهم هم امکانِ دفاع و توضیح داده شده باشد.
در کمالِ احترام به جنابعالی (احترامی که از جمله ناشی است از سوابقِ شاگردیِ ایامِ جوانی در محضرتان)، عرض میکنم که دستورِ شما را در موردِ تجدیدِ نظر در شیوهی وبلاگنویسیام خلافِ حقوقِ شخصیِ خودم و در حیطهای غیرمربوط به پژوهشگاه میدانم؛ به علاوه، معتقدم داوریهای شما در موردِ "اعتراضهای متعدد" نسبت به رفتارهای من—یا دستکم نحوهی اعلامِ این داوریها—در تلائم با روالی نیست که از مؤسسهی جدی و جاافتادهی ما انتظار میرود. امیدوارم در تصمیمتان تجدیدِ نظر فرمایید.
اولین همکاریِ رسمیِ من با پژوهشگاه—که در آن زمان بسیار کوچکتر از الآن بود و به آن مرکز میگفتیم—در سالِ ۷۲ (یعنی تقریباً بیست سال پیش) بود که محققِ گروهِ منطق بودم، و بعد از آن هم در مقامِ ویراستار و دانشجویِ دکتری و (در چهارونیم سالِ اخیر) عضوِ هیأتِ علمی با پژوهشگاه ارتباطِ رسمیِ کاری داشتهام. امیدوارم بحثِ اخراجِ کسی با این سابقه، اولیای پژوهشگاه را برانگیزانـَد که آییننامهی "اخلاقی" و انضباطیِ روشنی تدارک ببینند.
با احترام،
کاوه لاجوردی
عضوِ هیأتِ علمیِ پژوهشکدهی فلسفهی تحلیلی.
" فلانِ نوشتهی خاصْ" رو خودت به اين پست تعبير كردي يا واقعا در نامه اين پست بوده؟
وقتی که «فلان نوشتهی خاص» در متن – بر خلاف ادامهاش – داخل گیومه نیامده و به جایش لینک داده شده، معلوم است که در نامهی آقای رئیس اشارهی مستقیم بوده به آن پست.
هيچ راهي وجود نداره(غير ممكنه كه وجود داشته باشه) جز اين كه شرايط دكتر لاريجاني رو بپذيري. وگرنه به قطع …
بنده هم از منتقدین برخی رفتارهای جناب لاجوردی هستم، و این رو به خود ایشون هم گفته ام. به نظر من در باب بحث میان آقای لاریجانی و لاجوردی، کلمه ی "اخلاق" به نوعی نمود بارز مغالطه ی "کلمات باردار" هست. نظام اخلاقی مورد نظر آقای لاریجانی به نظر نظام اسلامی، یا چیزی شبیه به آن هست، و نظام مورد نظر آقای لاجوردی نظامی دیگر. (مثلا چیزی شبیه به قراردادی بودن اخلاق).
بنابراین، ایراد اتهام با استفاده از لفظ اخلاق درست نیست، و در این مورد آقای لاجوردی حق داره که بگه باید یک منشور اخلاقی و رفتاری تنظیم بشه.
اما در این بحث که رفتارهای جنسی جناب لاجوردی بر خلاف عرف رایج مملکت هست هیچ شکی نیست.
و در نهایت، دوستانی که توصیه می کنند باید به آقای لاجوردی فرصت دفاع داده بشه، آیا واقعا گمان می کنید که اگر چیزی شبیه دادگاهی تشکیل بشه، آقای لاجوردی می تونه ازش تبرئه بشه؟!!!
بحث های مطرح شده توسط دوستان، و خود شخص آقای لاجوردی، تنها لفاظی و ایراد گرفتن از واژه های جناب لاریجانی هست. وگرنه در اصل امر، بنده حق را به لاریجانی می دهم.
برای من جالب است که چطور در طول نزدیک به پانزده سالی که جناب لاجوردی را می شناسم، جلوه ای یا شکایتی از این دست رفتارهای خلاف عرفی که می فرمایید ندیده و نشنیده ام. حتما چنانکه کسی ادعایی مطرح نموده، باید مورد رسیدگی قرار گیرد ولو اینکه منجر به تبرئه ایشان نگردد.
عجیب است که پانزده سال است ایشان را می شناسید و چیزی ندیده اید!!!!
بنده بر خلاف جناب لاجوردی معتقد به بیان خیلی مسائل در این مکان نیستم، اما در مدت نسبتا کمی که ایشان را می شناسم (تقریبا 3 سال)، چندین مورد را به چشم خودم دیده ام.
کسی نمیخواهد بگوید که مدرس خوبی است، که پژوهشگر دقیقی است، که مثل خیلیها در این سنخ، کلیگویِ بیدانش نیست؟ گیرم که آدم جذابی است و کمی شیطنت دارد. کسی را مجبور به کاری ناخواسته کرده؟ مدرکی دال بر آسیب یا تعرضاش به کسی هست یا این هیاهو از کسی نسیت جز "وآنچه کفتار است و گرگ و روبه ست".
"بيشرم مردمان كه شماييد!"
موافقم.
kheili kheili movafegham
متاسفم. ولی به نظرم موقعیت مرکز و دکتر لاریجانی رو هم باید در نظر میداشتی. بحث تو سر این است که روند قانونی مشخصی طی نشده، بحث دکتر لاریجانی این است که مرکز را براای انجام کار علمی حفظ کند. هر کاری که منجر یا قابل استفاده برای فشار به مرکز باشد منفی است و لو اینکه صرف افترا باشد. مشکلاتی که برای ادامهی کار مرکز بوجود میآید کم نیستند. مگر دکتر اعوانی کار اشتباهی کرده بود که از ریاست انجمن برکنارش کردند؟ و مثالهای دیگر هم هست که خودت بهتر میدانی. صرف استخدام کسی که عقاید اجتماعی غیر منطبق باموضع رسمی حکومت دارد میتواند مشکلزا و عامل فشار باشد. من به طبع بعید میدانم با ایدهآلیستی که تو هستی حاضر میشدی رفتارت را تغییر دهی وقتی فکر نمیکنی اشتباهی مرتکب شدی. در عین حال رفتار دکتر لاریجانی هم از منظر آدم رئالیستی که میخواهد کار علمی مرکز با حداقل فشار پیش برود هم قابل درک است. در کل یا تو باید قبول میکردی که در مورد بعضی مسائل عقایدت به صورت عمومی صحبت نکنی یا اینکه دکتر لاریجانی قبول میکرد فشار حاصل از آن به مرکز و خودش را تحمل کند، با توجه به وضعیتی که در ایران هست و فعالیتهای سیاسی دکتر لاریجانی بعید بود حاضر شود چنین فشاری را قبول کند. انتظار اینکه دکتر لاریجانی و مرکز چنین فشاری را که از انتخابهای شخصی تو حاصل میشود شاید حتی کمی خودخواهانه و عدم درک وضعیت بقیه باشد.
مساله حریم خصوصی و امثالهم هم در ایران مساله ی جا افتادهای نیست. من از نزدیک نمیشناسمت و در مورد اینکه رفتاری خلاف اخلاق روی داده یا نه اطلاعی ندارم و درنتیجه نظری ندارم. ولی از نوشتههایت مشخص است که بعضی از عقایدت با عقاید معروف در یک جامعه اسلامی مشکل دارد. صرف بیان عمومی این دیدگاهها میتواند منجر به از دستدادن شغل دولتی شود. فرض کن استادی در یک دانشگاه آمریکا یا کانادا عقایدی که شدیدا خلاف معروف جامعه است را به صورت عمومی بیان میکرد، مثلا اخلاقی دانستن رابطه جنسی با بچهها یا مخالفت با همجنسگرایی، در این صورت به احتمال قوی فرد از پستش به خاطر فشاری که وارد میآمد اخراج میشد (همانطور که میدانی الان تنور گرفتهها را هم میشود اخراج کرد). شاید میتوانست به دادگاه شکایت کند که حق آزادی بیانش مورد تعرض قرار گرفته و احتمال دارد که دانشگاه را مجبور کند شغلش را پس دهد، ولی در ایران چنین دیدگاهی نسبت به حق آزادی بیان وجود ندارد.
اصرارت به عدم سانسور کامنتها و چیزی که از نظر تو آزادی بیان هست هم مزید به مسالهی بیان عمومی دیدگاههای اخلاقی خلاف اخلاق و عرف جامعه. وقتی اجازه میدهی افترا به صورت ناشناس نسبت به خودت مطرح شود ولی در عین حال جواب نمیدهی منجر به گسترش گفتههای کذب در مورد خودت میشود و فضا را آلوده میکند.
امیدوارم کار خوبی پیدا کنی.
1. فرضِ زیربنایی این نظر گزارهی زیر است: "بحث دکتر لاریجانی این است که مرکز را براای انجام کار علمی حفظ کند. هر کاری که منجر یا قابل استفاده برای فشار به مرکز باشد منفی است و لو اینکه صرف افترا باشد." به گمان من، اگر کسی از مرکز اطلاع کافی داسته باشد، نادرستی این گزاره برایش آشکار است. خوب است دوستانِ مرتبط با مرکز سوابق امر را از همکارانِ سابق ولاحقی جویاشوند که نامههای محرمانه از مرکز و بعضی نهادهای خاص دریافت کردهاند. در خانه اگر کس است…
2. نوشته شده "بعضی از عقایدت با عقاید معروف در یک جامعه اسلامی مشکل دارد." نمیدانم نویسنده چند جامعهی اسلامی دیگر را دیدهاست ولی حدس میزنم میخواسته بگوید "عقاید معروف در جامعه اسلامی" اما آن "یک" اینجا خوش نشسته است. در "یک" جامعه اسلامی، و فقط در همان "یک" جامعه است که بیان عمومی بعضی "دیدگاها میتواند منجر به از دستدادن شغل دولتی شود." در عینحال سردارانِ زارعتپیشه عاملین آیهی شریفهاند که " فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ."
3. من حرفِ بقیهی ناشناسها که اصرار به فاسق و فاجر بودنِ کاوه دارند بهتر میفهمم تا حرف این ناشناس که با توسل به موازین "کانادایی/آمریکایی" سعی در توجیه دیدگاههای "دکتر" دارد و همهی خوانندگان را توریست فرض میکند.
4. با خواندنِ نامهی کاوه، تصوراتِ من از دستگاهِ احترام کاوه به اشخاص و فرضیاتم درمورد مبانی این دستگاه از هم گسیخت.
در جریان مسايلی که بیان کردهاید نیستم و اگر در موارد دیگری طور دیگری برخورد شده چون و چرایش را نمیدانم. در هر صورت مسالهای که بیان کردم مسالهای است که به نظرم باید در نظر گرفته شود و با تکههایی که کاوه از نامه دکتر لاریجانی نقل کرده همخوانی بیشتری دارد. مشکل دکتر لاریجانی کارهایی که کاوه در فضای شخصیاش میکند نیست، مشکل اعتراضی است که به خاطر این کارها به مرکز به عنوان محل کار کاوه شده است و درخواست دکتر لاریجانی در این جهت است که کاوه از کارهایی که منجر به فشار به مرکز میشود خودداری کند. کاوه هم بر اساس طبعش و اینکه از دید خودش کار اشتباهی انجام نداده است و نامه را ناقض حقوق خودش میداند درخواست دکتر لاریجانی را رد کرده است. از تیتر مطلب هم اینگونه بر میآید که که دکتر لاریجانی هم به استخدام کاوه در مرکز پایان داده است. اگر کاوه به مساله با این دیدگاه نگاه میکرد شاید میشد راهحلی یافت که هم حقوقی که کاوه برای خودش قائل است محفوظ بماند و هم کاوه بتواند به کار در مرکز ادامه دهد. یعنی به جای اینکه نامه را ناقض حقوقش بداند مساله را به عنوان اینکه رفتارش باعث فشار به مرکز شده و چطور میتوان این مساله را رفع کرد ببیند.
در مورد لفظ یک جامعهی اسلامی منظور جامعهای است که (حداقل در مقام ادعا) اخلاق و عرفش بر اساس دین اسلام شکل گرفته است. بهتر بود با ارجاع به معیارهای اخلاقی رسمی در ایران مساله را بیان میکردم. اصل مساله این است که نوشتههای کاوه میتوانند عامل فشار به مرکز باشند، اینکه تا چه حد میتوان انتظار داشت که یک موسسه فشار ناشی از تصمیمات شخصی یک عضوش در بیان عمومی عقایدش را تحمل کند جای بحث دارد. از نامهی کاوه چنین برمیآید که چون نوشتههایش در وبلاگش بدون ارجاع صریح به مرکز و در فضای شخصی بیان شده پس ربطی به مرکز ندارد. ولی در عمل نوشتههای کاوه و تداوم استخدامش منجر به فشار به مرکز شده است که مسالهی شخصی نیست (شاید در ایدهآل کاوه اینگونه باشد که مرکز میتواند به این اعتراضها مانند کاوه پاسخ دهد یا اعتراض کننده را به دادگاه ارجاع دهد ولی در وضعیت فعلی ایران چنین انتظاری بعید به نظر میرسد).
ممکن است درک بحثی که میکنم برایتان سختتر از حرفهای سخیف بعضی ناشناسها باشد. به هر حال خیلی وقتها چنین دیدگاههایی را میشود راحتتر رد کرد تا درک کردن دیدگاههای متفاوت غیر سخیف. سخن بنده این است که نامهی کاوه در چارچوب اخلاقی خودش (حریم خصوصی یا آزادی بیان و امثالهم به معنای که مورد نظر کاوه است) بیان شده که به عرف رسمی جوامع غربی نزدیکتر است. ذکر جدی بودن مرکز را هم در این امتداد میبینم: از یک موسسه علمی جدی انتظار چنین برخوردی نمیرود. مثالها در جهت نشان دادن این مساله بود که حتی در موسسات معتبر کشورهای پیشرفته غربی هم (که به معیارهای کاوه نزدیکتر به نظر میرسند) افراد کارشان را به خاطر ابراز عمومی عقاید متعارض با عرف حاکم از دست میدهند.
رییس دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۰۵ به خاطر بیان عقدهاش در مورد اینکه علت کمی حضور زنان به عنوان اساتید رشتههای علوم و مهندسی در دانشگاههای مطرح ممکن است نشات گرفته از تفاوت تواناییهای ذاتی بین مرد و زن باشد از کار برکنار شد. اینکه چقدر این نمونه شبیه به اتفاقی است که برای کاوه رخ داده قابل بحث است لیکن مبین این مساله است که صرف بیان عمومی نظرات میتواند در مراکز درجه یک علمی جهان منجر به از دست دادن شغل شود. خواستن عذر افرادی که عامل فشار به موسسات هستند ربطی به جدیت موسسه ندارد.
نکتهای که میماند روند چنین تصمیماتی است. ایجاد آییننامه و کمیتهای برای بررسی و تصمیمگیری در مورد تخلفات اعضای مرکز ممکن است مفید باشد، شاید هم نباشد: بستگی زیادی دارد به چگونگی انجامش.
ناشناس۱۰ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۲۸
اكثر مسائلي را كه من قصد داشتم بنويسم، ولي به دليل مشغله فرصت نكرده بودم، شما در سه كامنتتان ذكر كرديد. بسيار متعجب وخرسند شدم! مثالي را هم كه زده ايد مستند بوده است. اين هم يك تفاهم ديگر! به علاوه اين كه به نظر من دكتر لاريجاني سعي كردند مسئله را بدون اين كه به كميته انضباطي كشيده بشه دوستانه حل كنند. ايشان اتفاقا حقوق شاگرد استادي و پيشينه ي را مد نظر داشته اند. ولي به نقل از وبلاگ نويسي "تظاهر به روزه خواري" با "روزه خواري" براي كميته انظباطي فرقي ندارد. پس در بهترين حالت كه فرض كنيم هيج لكه ي قابل افترايي وجود نداشته باشه دكتر لاجوردي نمي تونست دفاع خوبي از خودش داشته باشه. شايد بد نباشه اگه وبلاگت را به جاي ديگري منتقل كني! و در مورد اون نوشته اي كه يكي از دوستان از اون ايراد گرفته بودند (و اگه اشتباه نكنم بابت اون سه ساله كه از كاوه شاكيه!) اون بهترين نوشته ي اين وبلاگ بود و من دقيقا تنها به خاطر"بخش اول" اون نوشته اين وبلاگ رو دنبال مي كنم! چه دور است بين ما خوانندگان اين وبلاگ!
براي روشن شدن بيشتر مسئله : ديدگاه جمهوري سلامي بر مبناي احترام به سنت هاي الهي است كه بر گرفته از آياتي از قرآن است كه سرنوشت قوم ها را به صورت داستان بيان مي كند. لذا بيشتر نگراني ها از اجتماعي شدن برخي مسائل است نه خود آن مسئله و به همين جهت به طور معمول تق تق در خانه ي كسي را نمي زنند كه ببينند در خانه چه كار مي كند! الان هم به همين را گفتند كه مسائلي را در وبلاگت اجتماعي نكن و بس.
به هر حال دكتر لاجوردي، اين همه كامنت له و عليه شما نشان مي ده كه جايگاه شغلي با ارزشي داشتيد. اميدوارم كه كوتاه بياييد و دوباره به محل كارتان برويد وگرنه دشمن شاد مي شويد.
به شدت با بیان دقیق و کامل و منصفانه و همه جانبه ناشناس۱۰ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۲۸ و یه دوست موافقم!
خوشحالم که کسانی پیدا شدند که سعی می کنند از منظر بی طرفانه و با رعایت انصاف و با بیان منطقی و بدون حب و بغض مسأله را تشریح کنند.
مثال دیگر، برکناری رئیس یکی از معروفترین دانشگاههای آمریکا به خاطر اینکه حرفی خلاف میل بعضی فمینیستها در مورد تفاوت زن و مرد در ریاضی زده بود.
به نظر من این هم بخشی از سناریوی پاکسازی است. افرادی که از پژوهشکده و دانشگاه علامه و تهران و … اخراج شدند یا بالاجبار بازنشسته شدند، همه مشکل اخلاقی داشتند؟ اگر به صرف ادعای کسی یا کسانی بشود کسی را از کار بیکار کرد که واویلاست. از بدخواهان و کینه توزان و حسودان که بگذریم، شاید زلیخایی هم در این بین پیدا شود بلاتشبیه!
به نظر بنده این بخشی از سناریوی پاکسازی البته به نحوی که مد نظر شماست، نیست. دکتر لاریجانی حتی به کاوه اخطار هم دادند و در نهایت کاوه چون تمکین نکرده از کار برکنار شده. این مورد از اخراج مشابه اخراج اساتیدی که گفتید نیست. آن اساتید ظاهرا مواضع سیاسی متفاوتی داشته اند در حالی که می دانیم کاوه موافق نظام است.
"موافق نظام" عنوانی بسیار کلی است. اساتیدی می شناختم که مخالف نظام و معاند نبوده اند. اتفاقاً از کسانی بوده اند که در بدنه ی نظام در گذشته ی نه چندان دور سمت داشته اند، با این حال در روند پاکسازی علوم انسانی اخیر اخراج شده اند. اتفاقاً دکتر لاجوردی از آن منتقدینی است که شمشیر تیزی هم دارد و به جایش اعتراض می کند. مثلاً مراجعه کنید به واکنش های ایشان در مورد پژوهشکده.
سلام
یک نفر توی فیسبوک این متن رو پیشنهاد داده بود که بخونم.
در آخر به این نتیجه رسیدم که در مورد آدم ها و نوشته هاشون نمیشه قضاوت کرد. تا وقتی که همه به سادگی و بدون ترس نتونند حرف هاشون رو بزنن و از خودشون دفاع کنن نمیشه و نباید قضاوت کرد
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
احسنت!
پس آدم با شعور هم پیدا میشه.
حق رو گفتی.
خدا به داد هممون برسه. واقعا چطوری می خوایم جواب بدیم که اینطور راحت درباره همه چیز قضاوت می کنیم؟!!!
به نظرم این موضوع فراتر از آن است که بخواهیم با غرضورزیهای دوستانه یا دشمنانهی خود، متأثر و متأسف یا خوشحال شویم! این واقعه جنبهی فراشخصی دارد و احتمالش بسیار است که برای بسیاری از کسانی بخواهند بر پایهی اصول و حقوقِ شخصی خود بدونِ ریا در جامعهای زندگی کنند، پیش بیاید.
من خود اخیراً قربانی رفتاری مشابه با رفتارِ صورت گرفته با کاوه، در سطح و ردهای پایینتر هستم و با توجه به اینکه این رفتار از نظرِ من ردهای از استبداد و نادیده گرفته شدنِ حقوق شخصی انسانهاست، سکوت را اصلاً جایز نمیدانم.
حال میخواهم به دو نکته در متنِ این پست که توجه مرا جلب نموده است اشاره کنم:
1. با توجه به تجربهی کاریام که هم شاملِ درخواستهای متعددم برای استخدام در مؤسسات و مراکزِ متفاوت بوده و هم شامل ِگزینش افرادی برای استخدام در موقعیت ِکاری مشخصی از جانبِ خودم بوده است، به نظرم از پژوهشگاهی مانندِ آیپیام بعید است که حساسیتاش به وبلاگنویسی محققین و اساتیدش را حینِ استخدامشان نادیده بگیرد، و من حتی میدانم که کاوه تنها محققی در آیپیام نبوده که وبلاگنویس است! حال فرض کنیم که ضوابط و سیاستهای استخدام در آیپیام هیچ مشکلی با وبلاگنویسی محققینش نداشته باشد و صرفاً برایش جنسِ نوشتههای وبلاگِ شخص و عدم اشارهی آنها در وبلاگشان به ارتباطشان با پژوهشگاه مهم باشد که این بحثِ دیگری است که به نظرم باز از پژوهشگاهی چون آیپیام بعید است که در سیاستهای استخدامِ خود محدودیت در جنسِ نوشتههای وبلاگنویسی محققینش را حینِ استخدام مشخص نکند! هر چند که از نظرِ من این شرط حینِ استخدام نقضِ بارزِ حقوقِ شخصی انسانهاست!!
2. در موردِ این نوشتهی آقای لاریجانی "که در آن به صراحت به ارتباطتان با پژوهشگاه تاکید شده است" در نامهی محرمانهاش به کاوه، من هم باید بگویم که صراحتی مشاهده نمیشود! ولی متأسفانه تا حدودی هم بهانهی لازم را خود کاوه حال بر اثرِ بیاحتیاطی یا بیدقتی یا هر علتِ دیگری بهدست ایشان داده است که توانسته از آن به عنوانِ ابزاری برای استدلالِ نه چندان محکمش در این نامه استفاده کند! هرچند که معتقدم که اگر کاوه حتی این بهانه را بهدستشان نمیداد، بهانهی دیگری میتراشیدند. چرا که درست است که کاوه تنها در یکی از پستهای وبلاگش به واژهی پژوهشگاه اشاره کرده است و شاید بر اثر بیاحتیاطی آدرسِ ایمیلاش در پژوهشگاه را در وبلاگش قرار داده است ولی باید متذکر شوم که کاوه تا چندی پیش که در فیسبوک فعالیت داشت در صفحهی مربوط به اطلاعاتِ شخصیاش رابطهی کاری خود با آیپیام را صریحاً ذکر کرده بود و همچنین آدرسِ وبلاگش را هم در آن صفحه قید کرده بود که خوشبختانه مدتِ طولانیایست که کاوه دیگر در فیسبوک نمیباشد و آنها دیگر نمیتوانستند از این صراحتِ ارتباط او و وبلاگش با پژوهشگاه در فیسبوکاش استفاده کنند. کاش کاوه در این موارد دقتِ بیشتری مینمود.
در پایان نه به عنوانِ یک دوست، بلکه به عنوان فردی از جامعه که بارها حقوقِ شخصیام نادیده گرفته شده نهایتِ تأثر و تأسفِ خود را نسبت به این واقعه ابراز میدارم و در نهایت، کاوه را تحسین میکنم که حقوق ِمسلمِ شخصی خود در برابر نامهی تهدیدآمیزِ آقای لاریجانی نادید نگرفت . هر چند که عواقبِ سختی در پی داشت.
aware_key می دونستی p…..@yahoo.com
من بودم؟!
عرفان خان! شما هم تو علوم انسانی هیچی نمی شی!
عطف به نظر قبلی، همین پس راجع به کیهان http://kaavelajevardi.blogspot.ca/2013/02/blog-post_9.html
آخه کیهان رو اگر بزاری کنار بی بی سی بدی دست بچه ۱۲ ساله، راحت می فهمه که این یه بولتن حزبیه که در قالب فحش نامه نوشته شده. بعد کاوه میاد در ستایش کیهان هی قلم می زنه بعدشم می گه شاید هواپیما های سوریه نرفتند اسرائیل مثل این که اولین دروغه که توی کیهان تو عمرش دیده و شوکه شده. اینم مزد محافظه کاریت کاوه جان. امیدوارم هر چی زود تر یه کار پیدا کنی که رو صداقت وبلاگت سنگینی نکنه.
http://www.amirdastgerdi.blogfa.com
ممنون. نکاتی که در این مطلب آمده از جنس حدسهایی بود که زده بودم و به هر حال چون حدس بود و بیاطلاعی از جامعهٔ آکادمیک فلسفه کشور جایی ننوشته بودم. مرسی بابت این متن.
http://www.amirdastgerdi.blogfa.com/post/1
اینکه تنها دلیل یا حتی دلیل اصلی این رویداد مسائلِ بهاصطلاح اخلاقی باشد، با توجه به سابقهای که از برخورد با موارد مشابه در دانشگاههای دیگر وجود دارد و با توجه به عدم برخورد با کاوه در سه چهار سال اخیر، به احتمال زیاد منتفی است. میدانیم که در بسیاری از دانشگاهها اساتید بسیاری هستند ـ من دست کم 7-8 مورد را شخصاً سراغ دارم ـ که از دانشجویان دختر سوء استفاده کردهاند؛ آن هم با وعدۀ قبولی در دکتری یا نمره. بعضی از موارد هم کار به شکایت کشید اما اتفاقی برای استاد مورد نظر نیفتاد که هیچ، محکمتر از قبل به کار و زندگیاش ادامه میدهد.
daghighan
من نوشته های این وب لاگ را که می خونم همیشه متاسف میشم …من نه از طرفداران پر و پا قرص کاوه هستم وه نه از مخالفانش ….گاهی سری به وبلاگ میزنم و از بازی نوشته هایش لذت می برم.واقعا متاسفم که خیلی از ماها توی قرن ۲۱ نمی تونیم بازی مسایل را از هم جدا کنیم.چه طرفدار کسی باشیم یا مخالف،می تونیم ادب رعایت کنیم و نظرمون را بگیم …به حرفهای هم گوش کنیم و با منطق جواب بدیم …بدون این که کینه ها و عقده های درونمون را بریزیم بیرون (که اکثرا به خاطر نارضایتی از شرایط زندگیمون هستن ) با عدالت نذر بدیم و قبول کنیم که هر انسانی خصوصیت های خوب و بد داره …. نه از کسی بت بسازم و نه لهش کنیم ….ضمن اینکه قضاوت کردن شده کار هر روزمون به خصوص در کارهای که واقعا به ما مربوط نمیشه ….فلانی یا آدم خوبیه یا بده اصلا نقطه وسط وجود نداره واسمون ….
هد اقل اگر می خواهیم نذر بدیم توجه کنیم که اتهامات وارد شده به کاوه هنوز مشخص و روشن نیستن که اینجوری به جون هم افتادیم!!!!! تا وقتی اینجوری فکر می کنیم همی شه درگیر درگیری های بی خود و دشنام دادن به همدیگه هستیم و کسانی که مشغول ظلم و ستم و سو استفاده از دیگران هستن را فراموش می کنیم …موقعی که باید از حقمون یا حق یک مظلوم دفاع کنیم به خاطر نفع سکوت می کنیم و حالا که کسی به کسی نیست توی یک وبلاگ ادعای بشر دوستی می کنیم و به هم دشنام می دیم ….واقعا که متاسفم ….
ضمنا از غلط های دیکته ی عذرخواهی می کنم….با گوگل تیپه کردم و متوجه نشدم که اشتباه تایپ شده
من آدم مذهبی ای نیستم. اما در حد سواد ناقص خودم برای دوستانی که ظاهرا خیلی نگران اخلاقیات یا از دست رفتن حریم ها یا عادی شدن ارتکاب گناه در جامعه هستند و حتی برای افراد موافق حرفی داشتم (چرا که نظر موافقین هم کمی پیش داوری داشت).
هر کس آزاده متناسب فهم و دید خودش برداشت کنه:
1 . یا ایها الذین آمنوا علیکم أنفسکم لایضرّکم مَن ضلّ إذاهتدیتم إلی الله مرجعکم جمیعا فینبّئکم بما کنتم تعملون. ( مائده / 105)
ای کسانی که ایمان آورده اید ، مراقب خود باشید. اگر شما هدایت یافته اید ، گمراهی کسانی که گمراه شده اند به شما زیانی نمی رساند. بازگشت همه به سوی خداست و شما را از آن چه عمل کرده اید آگاه می سازد.
2 . من اهتدی فإنما یهتدی لنفسه و من ضل فإنما یضلّ علیها و لا تَزر وازره وِزرَ اُخری… ( إسراء / 15 )
هر کس هدایت شود برای خود هدایت یافته ، و هر کس گمراه شود به زیان خود گمراهی یافته ، و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد….
3 . یا ایها الذین آمنوا إجتنبوا کثیرا من الظن إن بعض الظن إثم فلا تجسسوا… ( حجرات / 12 )
ای کسانی که ایمان آورده اید ، از گمان ها بسیار بپرهیزید چرا که برخی گمان ها گناهند، و در کار یکدیگر تجسس نکنید…
کاوه با تو هم یک حرف داشتم . خودت بهتر می دانی زندگی خیلی کوتاهه. خواهشی ازت دارم : این جنجال ها رو ول کن برو دنبال خوشی و تحقیقات خودت. میدونم رفتن دنبال همین ها بدون اینکه دیگران بهت کار داشته باشند سخته. اما تو راهش رو پیدا می کنی. حیفه که وقتت رو سر بحث و جدل های بی حاصل برای چیزهایی میذاری که اصلاحش از دست من و تو خارجه وقتی ما خودمون نمی خواهیم چیزی درست بشه یا حتی خودمون هم به درستی نمی دونیم که راه درست کدومه.
بعضی از این مسایل حتی ارزش فکر کردن هم ندارند اون هم در این دنیای مجازی و سرشار از دروغ ، و در گذر زمان نیست و محو میشن و ما می مونیم و عمر رفته و انرژی ای که گاهی بیخود و بیجهت حروم کردیم. نمونه کوچکش رو در همین جا داری می بینی.
هر کسی ایرادی داره. تو هم مثل بقیه بی ایراد نیستی. اشتباهاتی داشتی و خودت بهتر می دانی و این هم به ذات اصلا ضعف نیست چرا که همه بشریم با تمام ضعف های یک انسان. اما توی این وضع فعلی همه چیز با هم قاتی شده!
تا وقتی یک عده خودشان رو از هر ایرادی دور می بینند و فقط دیگران را از برج عاجشان نقد می کنند، تا وقتی ما مسئولیت انجام کارهای خودمان را قبول نمی کنیم و فقط دنبال فرافکنی و تنفر هستیم ، تا وقتی قبول نمی کنیم که هر آدمی در درجه اول هر کاری می کند به خاطر خودش است حتی اگر آگاه نباشد ، تا وقتی که منافع مان اقتضا می کند به آدم ها روی خوش نشان می دهیم و بعد که منافع مان تأمین نشد طلبکار میشویم و فحاشی می کنیم ، تا وقتی که از تحقیر یکدیگر احساس پیروزی می کنیم و حتی در گذشته همدیگر دنبال نقاط تاریکی برای سواستفاده می گردیم، تا وقتی به خودمان شک داریم و این شک را به دیگران نسبت میدهیم ، تا وقتی انقدر آدمی را حقیر می دانیم که لفظ "افسارکشیدن" را برای یک همنوع به کار میبریم ، تا وقتی که به این راحتی درباره درونی ترین نیات دیگران قضاوت می کنیم آن هم آدم هایی که ادعا دارند دستی در فلسفه دارند و بهتر از بقیه مردم از غیر واقعی بودن بسیاری پدیده ها و قوانین ساخته شده ذهن بشری آگاهند، تا وقتی ما همینی هستیم که داریم می بینیم ، متأسفانه چیزی درست نمی شود.
ببخش دخالت کردم. فقط نظرم را گفتم. امیدوارم تصمیم درستی برای خودت بگیری.
مرسی واقعا.
از جملات ابتدایی و انتهاییت کیف کردم. (جملات میانی ظاهرا مخاطب کاوه بود و به خودش مربوطه)
مرسی کریستینا
خانم کریستینا
اگر اسم واقعی تون باشه که ظاهرا مسلمان نیستید واگر هم مسلمان باشید به گواهی خودتون مذهبی نیستید (البته اگر فرض بر صداقت بذاریم)
ولی با این حال آیاتی که نقل کردید عالی بودند! من که خودم شدیدا به شنیدن دوباره شون نیاز داشتم. یک جوری تنم رو لرزوند! باشد که همهگان بیدار شوند.
واقعا خیلی خیلی متشکرم
عباس جون!
فکر کنم شما همون عباس باشی از جبهه "کامنت گذاران ناب محمدی"!!
وقتی یک حرفی حرفه حساب باشه دیگه فرقی نمی کنه گوینده اش مسلمان باشه یا مسیحی یا هر چی. یا حتی از قرآن باشه یا انجیل. همین مرزبندی هاست که مارو به اینجا کشونده برادر!
چرا جواب منو به عباس آقا پاک کردن ؟:(
من نمی دونم چرا هر کس میاد اینجا و بی طرف هم حرف میزنه ، باز طرفداران کاوه به خودشون می گیرند! خوبه این خانم کریستینا اول صحبت گفتند که با هر دو طرف هستند.
بهتره موافقین و مخالفین هر دو توجه کنند و انقدر قضاوت و توهین به همدیگر نکنند.
و بهتره که خود کاوه هم به هوای تأثیر گذاری و ایجاد تحول و زمینه سازی بستر آزادی انقدر در کار دیگران تجسس و قضاوت نکنه.
اینکه آدم هر چیزی به ذهنش می رسه رو عمومی مطرح کنه باعث ایجاد گمان های بد می شه و لزوما تقصیر از دیگران نیست.
باشد که هر دو طرف آگاه شوند!
شما جدلی کردهاید و جدلتان هم درست نیست. سه آیه را خارج از متن و بدور از معنی مورد نظر قرآن بیان کردهاید. از دید قرآن اگر کسی انسان مومن را بکشد آسیب واقعی به انسان مومن نرسیده است. امر به معروف و نهی از منکر جزو مسلمات تاکید شدهی قرآنی هستند. اینگونه هم نیست که هر کس حق داشته باشد هر نظری دارد را به صورت عمومی بیان کند، به عنوان مثال متهم کردن به زنا ۸۰بدون آوردن ۴ شاهد ضربه تازیانه دارد. یا پا فشاری به اشاعهی دروغ و ترس در جامعه دینی منجر به اخراج فرد از جامعه میشود. هر دوی اینها به صراحت در قرآن ذکر شدهاند. رجوع کنید به سوره نور و احزاب.
اینگونه جدلها ضعیف فقط به درد دلخوش کنی خودتان و افراد هم عقیده میخورند.
همه این حرف ها سر اینه که کسی حق نداره راحت قضاوت کنه و حکم صادر کنه و این همه جنجال بدون آگاهی دقیق خیلی خطرناکه!
اون وقت شماها که دوباره دارید دامن می زنید به بی انصافی و جدل بیخود! واقعا که. بس کنید دیگه!!!!!!!
خانم کریستینا ،،،،،شما یک چیز را فراموش کردید ….نوشتید که زندگی کوتاه هست و برو دنبال تحقیق و کار خودت!!!! مثل اینکه متوجه نیستید که این آقا "شغل " خودش را از دست داده و تمام این صحبت ها سر همین هست!!!!! یک جوری صحبت می کنید که انگار اصلا اتفاقی نیفتاده و این آقا بره به کار خودش ادامه بده و جنجال به پا نکنه!
حالا بماند که یک سری آدم نشستن و اینجا نذر می دن که آیا آقای لاجوردی حقش بوده که کارش را ازش بگیرن یا نه ! بدون اینکه بدون اصلا کارش چی بوده …آیا به کارش وارد بوده ؟ کارش را خوب انجام می ده یا نه؟ اصلان این آدم عوضی…(هرچند که من متقدم ایشون اگه هم به کسی پیشنهادی داده کسی را مجبور به چیزی نکرده و ان خانم های محترم حتما خودشون هم خواستن که براشون پیش آمده )….این آدم کارش خوبه ؟ سواد داره ؟ مناسب این شغل هست ؟؟؟ کسی تاحالا مقالات ایشون را خوانده ؟ همه فقط به این که این آقا توی اتاق خوابش چی کار می کرده کار دارن ؟ قرار نیست که باهاش رفت و آمد یا دوستی کنیم که درباره شخصیتش و "خوب" و "بد " بودنش نذر میدیم !!!!! این هارا بگذارید به قول خودتون ان دنیا بهش حساب رسی میشه ..
دوست عزیز
من اصلا منظورم این نبود که شخص کاوه جنجال به پا کرده! نمی دانم چرا چنین برداشتی شد.
واقعا هم دلیل عصبانیت شما و طرز بیانتون برام قابل درک نیست.
تمام حرف هایی هم که من در ابتدا بیان کردم برای همین دوستانی بود که با پیش داوری و دخالت در زندگی شخصی و عقاید خصوصی دیگران بدون توجه به عواقبش جنجال می کنند و بازی کردن با زندگی دیگران خیلی برامون عادی شده متأسفانه!
من نمی دونم چرا مطلب جزیی حرف من رو پررنگ تر دیدید که البته این حق شماست که هر برداشتی میخواید بکنید.
خود من سه ماه قبل با شرایط بدی از کار بیرون شدم با دلایل مشابه. نمی گم که کاوه رو درک می کنم. هیچ کس نمی تونه به طور کامل دیگری رو درک کنه.
فقط منظورم پرهیز از برخوردها و حرف های هیجانی و بی منطق بود.
همین بی منطقی و پیش داوری و ضعف شخصیت است که به ما اجازه آرام شنیدن و آرام جواب دادن رو نمی دهد ، همه این ها از عوامل مهم عدم پیشرفت ماست.
منظور من هم "از دنبال کار خود برو" آن چیزی نبود که شما برداشت کردید وگرنه خودم هم از کار بیرون نمی شدم! هرچند اینجا مجال توضیح نیست.
به هر حال اگر توهینی به کاوه یا دوستان با وضعیت مشابه کردم متأسفم و واقعا هم زیاد اهل نظر دادن در این زمینه ها نیستم. شاید برای همین نظرم را خوب بیان نکردم.
به هر حال حق با شماست. بنده نباید درباره نحوه زندگی دیگران درخواستی می کردم. هر کس در زندگی خود آزاد است…
ناشناس۱۴ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۴:۴۴
واقعا انصاف نیست که جواب کسی رو که اینقدر آرام و منطقی و با ذکر دلیل نظر میده و سعی می کنه بی طرف باشه رو اینطوری با خشم میدی! انگار که تقصیر اونه!
منم با شما موافقم که هر کاری کنیم ممکنه باز هم باهامون کار داشته باشند اما آرام تر هم می تونستی بگی و تازه به قول خودش این همه مطلب در مذمت همون افرادی گفته که شما از دستشون کفری هستی ولی شما به همون مطلب کار داشتی که مخاطبش کاوه بوده!!اینطوری که خود شما هم منصفانه قضاوت نکردی و فقط به جزیی از مطلب توجه داشتی درست مثل همون ها که ازشون می نالی و به قول خودت فقط به جزیی از رفتار کاوه توجه داشتند.
وقتی این برخوردها رو می کنیم نتیجه اش این میشه که همه با حب و بغض و با عصبیت نظر میدن.
ناشناس عزیز از کامنت شما سواد کاوه هم معلوم شد!
نظر است نه نذر!
قربان سوادتون
Run Rabbit , Run …
آقای ناشناس محترم …ممنون از اصلاح و توجهتون …با تایپ گوگل یوپ کردم و نگاه نکردم که اشتباه شده .اما متوجه نشدم بی سوادی من چه ربطی به سواد کاوه داره ؟؟؟؟
عصبانیت من متوجه خانم کریستینا نبود،فقط از جمله اول ایشون انتقاد کردم چون به نظرم جوری نوشته شده بود که انگار اتفاق مهمی نیفتاده …بقیه حرفم با کسانی بود که فحش داده بودند چون موافق طرز زندگی کاوه نیند.منظور من یان بود که چه موافق طرز زندگی و اعتقاداتش باشیم و چه مخالف،بد نیست اول به کیفیت و توانایی کارش توجه کنیم چون داریم درباره بی کار شدن یک فرد صحبت می کنیم .افراد زیادی به خاطر اتهام های نه معلم بی کار میشن بدون اینکه به کیفت کاری انها توجهی بشه که حتی گاهی دلیلش حسادت شخصی و غیره می تونه باشه ( منظورم به این مورد خاص نیست) .اشکال نوشتن این هست که خیلی ممکن هست سو تفاهم پیش بیاد چون خود شخص نیست که بتونه منظورش را درست بیان کنه .منم انگار منظورم را خوب بیان نکردم ! فقط به نظرم بد نیست که یون قضیه بی کار شدن را جدی تر بگیریم ،،،چون محل کار جایی حس که شخص سالها براش زحمت می کشه و انرژی میگذاره و به یان راحتی نیست که بگیم باشه خوب شما برو به تحقیق خودت برس و خودت را ناراحت نکن …یا تقصیر خودته دختر بازی کردی (مثل برخی دوستان ) …بنده هم با بقیه اظهارات خانم کریستینا موافق هستم .
شما هم به جای تند و تند جواب دادن اول برو نوشتارت رو درست کن بعد بیا نظر بده!اینطوری آدم اصلا نمی فهمه چی میگی.
کسی نگفت اتفاق مهمی نیفتاده وگرنه این همه آدم اینجا خودشون رو الاف نمی کردند.اون خانم هم که این همه وقت گذاشته یعنی مطلب از نظرش مهم بوده.
کاوه واقعا که! طرح سئوال می کنی بعد خودت رو می کشی کنار و آدم ها رو به جون هم میندازی. لااقل خودت هم بیا وسط و به نظراتی که به نظرت منطقیه جواب بده.
پاسخ
در خواندن این هفتاد و اندی نظر که زیر این پست نوشته شده لذت بسیاری بود. به عنوان کسی که حتی وقتی با کاوه به شدت مخالف بودهام صبر، متانت و در یک کلام آداب دانی او در بحث درباره دیدگاه هایش را تحسین می کرده ام و افسوس می خورده ام که چرا خودم واجد این ویژگی ها نیستم، قضاوتم از خواندن این کامنت ها این است که کاوه در ان چه به دنبالش است موفق بوده است. یادم هست که زمانی کاوه نوشته بود یا جایی می گفت که یکی از اهدافش از برگشتن به ایران این است که آنجا بیشتر می تواند موثر باشد. و من فکر می کنم این کامنتها و بحثهایی که من در این یک هفته با کسانی که با کاوه مرتبط اند و بعضی از آنها موافق سبک زندگی او و بعضی مخالف ان اند کرده ام نشان می دهد او موفقتر و موثرتر از آن چیزی بوده است که شاید زمانی تصور میکرد. من در بسیاری از ان ها چه موافق و چه مخالف تأثیر کاوه را می بینم، به استثنای اندک گروه فحاش.و این باید برای کاوه مایه غرور باشد.
کاوه! همیشه شاد باشی و موقق و هیمن اندازه مفرور.
مهم نیست که این آقا تا چه حد روی من و تو و چهار تا الاف دیگه تأثیر گذاشته. مهم اینه که در زمینه علمی خودش هیچ کاری نکرده و فقط داره مثل یه هرزه اینترنتی وقت تلف می کنه با یه مشت اراجیف و شرح حال ولگردی هاش! حالا ما بیسواد ها فکر کنیم کلی هم حالیشه و با سواده!
میگی نه؟ برو تعداد مقالات و زمینه های کاریش رو نگاه کن. برو با هم دوره ها و هم نسلان خودش مقایسه اش کن می فهمی تازه چه قدر هم عقبه و پر از ادعا! حالا شماها فکر کنید ما حسودیم. حقیقت تلخه.
اگر اون زمان که اومد ایران با پارتی بازی بعضی ها که حالا دیگه نمی خوانش نمی اومد سر کار جای دیگه نداشت واسه رفتن.
آره کاوه جون همین اندازه مغرور باش و بیکار!
حق به حق دار می رسه. نوش جونت
همانطور که خورت اشاره کردی حسودی و هیچ چیز هم از اعتبار دکتر لاجوردی بین اهالی فلسفه نمی دانی.
مگه دکتر لاجوردی هنوز اعتباری هم داره؟!!!!!
ناشناس۱۴ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۲۲:۳۹
تابلوست که خود کاوه هستی! ادبیاتت و نحوه نگارشت مو نمی زنه!
شما هم به جای تند و تند جواب دادن اول برو نوشتارت رو درست کن بعد بیا نظر بده!اینطوری آدم اصلا نمی فهمه چی میگی.
کسی نگفت اتفاق مهمی نیفتاده وگرنه این همه آدم اینجا خودشون رو الاف نمی کردند.اون خانم هم که این همه وقت گذاشته یعنی مطلب از نظرش مهم بوده.
کاوه واقعا که! طرح سئوال می کنی بعد خودت رو می کشی کنار و آدم ها رو به جون هم میندازی. لااقل خودت هم بیا وسط و به نظراتی که به نظرت منطقیه جواب بده.
یعنی واقعا نفهمیدی که یه سری از این ناشناس ها که کامنت میذارند خود کاوه است!!!
از ادبیاتش تابلوئه
با ناشناس ساعت ۲۲:۳۹ دقیقه تا حدی موافقم.
نامههای خداحافظی، استعفاء، اعتراض یا درخواستِ استیناف، علاوه بر پرداختن به قصد اصلی نامه (شاید در این مورد درخواستِ استیناف) نوعی مانیفست نیز هست. مثلاً، همانطور که در کامنتِ قبلی خودم گفتم، گوشهای از دستگاه اجترامگذاری نویسنده را بیان میکند. با این نگاهِ مانیفستی به نامه، غمگین شدم که دیدم کاوه در شرح عقایدی که بدان شهره است ( همردیف ارادتش به چامسکی و هیوم) مینویسد "از شرکت در انتخاباتِ مجلس مفصلاً حمایت کردهام."
حُسنِ نطرم به کاوه سبب میشود که این را به حسابِ سلیقه به خرج ندادن بگذارم. از سوي دیگر به سببِ عناوین رسمی و غیررسمی مخاطب نامه (از جمله به عنوانِ مسئول سازمانِ بینالمللی مالهکشی امور کهریزکی)، مشامم آزرده میشود که مواضع انتخاباتی بخشی از رزومهی آدم بشود. بعداز خواندنِ این جمله، بیاختیار یادِ این داستان افتادم "منکه جیک جیک میکنم برات، تخم کوچیک میکنم برات، بذارم برم؟"و بلافاصله به خودم گفتم خیلی خبیثی.
آفرین مردتیکه!!!
خیلی خیلی از تشبیه "من که جیک جیک می کنم برات تخم کوچک میکنم برات ، بذارم برم؟" خوشم اومد.
فوق العاده بود. این چند روز دلم می خواست چیزی با این مضمون بذارم که بی ادبانه هم نباشد.
مرتیکه، دکتر لاجوردی حرفش رو بد زد. حالا درست که مقاله زیاد نداره ولی دیدگاه پژوهشگاه یه دید سیستمیه. (نگید که سیستمش ایده آل نیست و چه کرده اند. بلاخره خوب که هست. )مثلا اگر قرار بود تنها و تنها المپیادی ها استخدام بشن به نظرت کی باید جوون تر ها رو راه می انداخت وقتی که المپیادی ها با توجه به تفاوت سطح علمی شون با بقیه کمتر تیم ورک می کنن. برای همین آدم هایی هم در سیستم وجود دارن که کارشون راه انداختن دیگرانه و البته خیلی هم شایسته ی تقدیر و احترامن در حالی که خودشون چندان روی یک زمینه ی تخصصی ریز نشدن. البته همین کار رو هم خیلی علمی انجام می دن و منظورم این نیست که کار ساده ایه . شاید هیچ کدوم از اون المپیادی ها اصلا این قابلیت رو نتونن اگه بخوان هم در خودشون ایجاد کنن. یا آدم هایی در سیستم هستن که به خاطر تعداد افراد خارجی زیادی که در جامعه ریاضی می شناسن، کارشون ارنج کردنه . اتفاقا با یکی از اساتید امریکایی صحبت می کردم می گفت که خیلی هم نقش مهمیه و اونا هم تو دانشگاهشون داشتن و بهشن می گن ارگنایزر . این رو هم در نظر بگیر که دکتر لاجوردی معتقده که استاد نباید اسمش تو مقاله دانشجو بیاد. در کل منظورم این بود که کمتر کسی پیدا می شه که لفظ " آنجه خوبان همه دارند تو یکجا داری" رو یدک بکشه و نگاه مدیریتی هم این رو در استخدام افراد لحاظ می کنه. برای همین من به نظرم رسید که شاید دکتر لاجوردی می خواسته بگه من هم در پژوهشگاه نقش دارم و بعد بگه "بذارم برم؟".
نکته خیلی خوبی بود .دوست دارم که شما هم وبلاگ دارد وبلاگتون را بخونم.
کاوه داری همه چیزهایی رو که بخاطرشون زحمت کشیده بودی از دست میدی. کارت ، موقعیت تحصیلیت ، اعتبارت ، دوستانی که برات مهمند و براشون مهمی ….
کاوه حواست هست؟؟؟
به خودت بیا پسر
این چرندیات در شأن تو نیست. حرصم می گیره یه مشت الاف اینقدر راحت دارند با اعتبارت بازی می کنند. یه کاری بکن!!!
به ناشناس ساعت ۲۰:۱۱
🙂
این یعنی الان ابراز نگرانی شما برای کاوه بود یا میخواستید بگید که شما مثل بقیه الاف نیستید یا میخواستید این وسط یه دشنامی به بقیه بدید من نفهمیدم.اگه این قدر با کاوه دوست هستید و براش نگران ،می تونستید اینو به خودش بگید نه اینکه اینجا پست کنید .اینهایی که به قول شما اینجا الاف هستند چه بهتر که اینجا الاف باشند و گاهی چند لحظه تامل کنند تا این که توی وب لاگ های صد تا یک غاز .
اینی هم که شما گفتی یعنی اینکه این وب لاگ صد تا یک غاز نیست یا مثلا شما از کاوه حمایت کردی یا اینکه خواستی بگی الاف نیستی!
همچین میگی انگار این وبلاگ با این بساطی که راه انداخته صد تا یه غاز نیست!
خوب این نظرشماست که می گین اینجا هم صد تا یک غازه…درباره الافی باید بگم اگه من الافم شمام به اندازه من و همه کسای دیگه که اینجا می نویسن الاف هستید .درباره دفاع از کاوه ..
یادم نمیادکه هنوز چیزی درباره کاوه نوشته باشم !
مسئله این نیست که مملکت داره پاکسازی سیاسی میشه یا نه؟
مسئله آزادی بیان هم نیست!
مسئله دخالت در زندگی خصوصی مردم هم نیست!
مسئله فقط یک چیزه
.
.
.
اینکه کاوه بیماره! خیلی هم اوضاعش خرابه. شاید هم تلاش کرده واسه درمان اما کافی نبوده.
از آزار دادی دیگران لذت می بره. توانایی کنترل نیازش رو نداره. افسرده است…
کاوه یه کاری کن. دوستانت نگرانت هستند.
باور کنید قصدم توهین نیست. نمی دونستم چطوری بگم که اصل مطلب واضح بیان بشه.
بالاخره یکی باید می گفت!
خیلی ممنون از آگاهیت. نمی دونستیم. مرضش قبول ولی توانایی کنترل نداره!!! نفهمیدم ربط حرفات به وبلاگ و شخل کاوه و این که بره بمیره چیه!!! مگه شما می خواهی باهاش ازدواج کنی!!!! یا کاوه بهت پیشنهاد ازدواج داده!!!
من ناشناس قبلی نیستم. با حرفش هم موافق نیستم. اما "بره بمیره" کجای حرفش بود؟ برام سئوال شد!
اتفاقا برای خودم هم سواله که واسه چی فکر کردم این ناشناس همونیه که گفته برو خودتو بکش. همین طوری!!
سلام.
ظاهرا اینجا به جدالی بین "ناشناسان" مختلف تبدیل شده!
من نظری درباره موضوع مطرح شده ندارم، چون اولا : مسلما همه چیز را نمی دانم. ثانیا : خودم را درجایگاهی نمی بینم که قضاوت یا حتی نظر ناآگاهانه ارائه بدهم.
اگر بخواهم نظری درباره موضوع مطرح شده بدهم ناچار بر مبنای فرض هایی خواهد بود که با واسطه شنیده ام (موافق یا مخالف).
اما فقط یک نکته به نظرم می رسد که آن را بی واسطه و با چشمانم خودم به طور آشکار می بینم: شاید اینجا جزو معدود وبلاگ هایی باشد که وقتی نظری ارسال می کنیم با جمله تکراری "نظر شما پس از تأیید منتشر خواهد شد" مواجه نمی شویم. طوری که کسی که به وبلاگ آشنا نیست برای چند لحظه از انتشار بلافاصله نظرش متعجب می شود.
واقعا برایم خیلی جای سئوال است که وقتی صاحب وبلاگ به خودش اجازه نمی دهد که انتشار نظر دیگران را منوط به اجازه خودش به عنوان "صاحب وبلاگ" بداند ، چرا ، واقعا چرا برخی نظر دهندگان به خودشان اجازه می دهند هر چیزی را و با هر ادبیاتی بیان کنند؟! حتی برخی مسایلی که کاملا قضاوت های فردی شان می باشد و به برداشت های متفاوت هر فرد بر می گردد و نه بر اساس دلایل مستدل؟!!!
وقتی با چنین پدیده ای روبرو می شوم تنها و تنها جوابی که پیدا می کنم این است که ما ظرفیتِ "در حال انتشار" نظراتمان را نداریم!
شاید برای همین تعداد اعضای این وبلاگ نسبتا بالاست و پرخواننده است. اینکه ما عقده ی این را بر دوش می کشیم تا نظراتمان بدون سانسور بیان شود!
من هم مثل هر کسی دیگری ممکن است با برخی از مطالب این وبلاگ مخالف باشم و طبیعتا حق نظر دارم. اما نمی دانم چه وقت می خواهیم فرق نظر دادن را با توهین و تهمت تمیز دهیم!
هرچند با گفتن همین جملات خودم را برای فحش شنیدن از "ناشناسان" محترم آماده کرده ام.
کاش عمیق تر بودیم و با ظرفیت تر!
شاید برای همین سال هاست در جا می زنیم و پیشرفتی نمی کنیم…
افسوس…..
من به سهم خودم از بیان منصفانه و محکم شما تشکر می کنم. خیلی به دلم نشست.
خانم بیان
واقعا فامیلیتون برازنده شماست. مطلبی را که خیلی از دوستان هم سعی کردند بیان کنند اما متأسفانه آن ها هم همرنگ همین ناشناسان زبان عصبی یا تند و غیر منطقی به خود گرفتند یا برخی هم ترجیح دادند بی اعتنایی اختیار کنند، شما خیلی آرام و منطقی بیان کردید.
تشکر فراوان
کاملا با شما موافقم
امضاء: یه ناشناس دیگه !
کد خبر: 2036772
تاریخ مخابره : ۱۳۹۲/۲/۱ – ۱۰:۳۳
آخرین وضعیت پرونده جواد لاریجانی /مساحت زمينهاي لاريجاني 20 هكتار است نه هزاران هكتار
…..
بقیهاش را خودتان بخوانید
چقدر ناشناس اینجا هست…..
خیلی هم فعال و موقع شناسن.
http://mehditationsss.blogspot.com/2013/02/blog-post_16.html
سلام، هم اسم عزیز 🙂
والا خداییش وقت نداشتم بشینم مطالب وبلاگتو بخونم، اما بخض قابل توجهی از کامنت هایی که زیر این مطلب بود رو خوندم، …
والا من هر چی شما رو فاسد، رقیب سایت فیس بوک در برهم زدن خانواده های ایرانی، رقیب خاندان پهلوی در بازگرداندن پادشاهی به ایران فرض کردم، فقط به این نتیجه رسیدم که دادگاههای انقلاب در مورد شما کوتاهی کردن، والا تو ایرانی که من توش زندگی می کنم و بزرگ شدم به جز شما هر کسی کوچکترین «خلاف اخلاق» اونم توی عرصه وبلاگ نویسی داشته باشه، مورد عنایت دادگاههای انقلاب قرار می گرفت و حکم اخراجشو جای دیگه ای بهش میدادن، واسه همین امیدوارم کار خوبی پیدا کنید و در مورد کیهان و امثال اونا بیاموزید …
سلام
جناب لاجوردي من مدت زيادي نيست كه شما رو مي شناسم به همين دليل به خودم اجازه قضاوت نمي دم ولي برام جالب بود كه از خودتون هيچ دفاعي نكرديد .
فرشته
بازتاب: تداومِ رضایت از ماندن در ایران | | نسخهی قابلِ انتشار
بازتاب: در جستوجوی شغل | | نسخهی قابلِ انتشار
عجب حکایتهایی تو این مملکت شنیده میشه.
حکایتهای « جهان سوم جاییست که….» طور.
😊