مرگِ ایبرت

در دوره‌ای که بیش از حالا امکانِ فیلم‌دیدن داشتم نوعاً کاری که قبل از انتخابِ فیلم می‌کردم این بود که ببینم راجر ایبرت درباره‌اش چه نوشته. سلیقه‌اش را قبول داشتم—یا شاید بهتر باشد بگویم که نقدهایش سلیقه‌ام را شکل داده بود. ایبرت چند روز پیش درگذشت. چند سالی بود شدیداً بیمار بود. سخنرانی‌‌اش در TED، در زمانی که دیگر توانِ تکلم نداشت، دیدنی و شنیدنی است؛ گریسته بودم همان موقع که دیدم…
 
از اسبابِ ارادتِ من به او مخالفت‌اش با رده‌بندیِ فیلم‌ها بود. غیر از این، جملاتِ به‌یادماندنی‌ای هم داشت. مثلاً در باره‌ی فیلمی گفته‌ بود (و به نظرم این را در برنامه‌ی تلویزیونی‌اش شنیدم؛ در نقدِ مکتوب‌اش نیست) که تنها سه چیزِ خوب دارد: چهره‌ی هَلی بـِری، بدنِ هلی بری، لباسِ هلی بری.
 
و درباره‌ی بازیِ پاچینو و دنیرو نوشته بود که همیشه صحبتِ این هست که بازیگران برای درآوردنِ نقش‌ها رفتارهای مردمان را مطالعه می‌کنند. اما پاچینو و دنیرو، در این مرحله از کارشان، اگر بروند که پلیس‌ها یا دزدها را بررسی کنند محتمل است که ببینند رفتارِ این اشخاص اساساً مبتنی است بر بازی‌های این دو نفر در فیلم‌های قدیمی.
 
دنیا با ایبرت جای بهتری بود.
 

3 نظر برای "مرگِ ایبرت"

  1. برای من هم ایبرت منبع انتخاب فیلم بود و خواندن ریویوهایش مستقل از فیلم جذاب و لذت بخش بود. حیف که رفت. زنده باشی، کاوه جان.

نظرتان را بنویسید