اولین اوائلِ آبانی بود که میشناختماش. فاصلهمان زیاد بود—آنقدر که ظهرِ من هشتونیمِ بعدازظهرِ او بود. حالا هم زیاد است، آنقدر که نـُهِ صبحِ او در اینجایی که من هستم هوا دارد تاریک میشود. از دوستِ نازنینی خواسته بودم برایش گل ببرَد. سفارش داده بودم:
… یک دستهگل، تزئیننشده. حداکثر—بسته به سلیقهی تو—یک روبانِ نارنجی یا یک زَروَرقِ نارنجی داشته باشد (و نه هر دو را). گلِ عروس یا برگ و غیره؟ مطلقاً نه. اگر روبان بود، روباناش ریشریش نباشد و ترجیحاً نازک باشد—مثلِ یک بندِ نازک.
میخواهم گلها رز باشد، هفت تا: پنج تا زرد و دو تا نارنجی، ترجیحاً همه تقریباً بازنشده، ولی هیچکدام نه کاملاً غنچه. اگر ضرورتی پیش آمد [مثلاً اگر چهار تا زردِ خوب بیشتر نبود]، میشود که چهار تا زرد باشد و سه تا نارنجی، یا شش تا زرد و یک نارنجی.
رُزِ زرد اصولاً چند نوع است. یک نوعاش هست که بسیار کمرنگ است و شکلاش هم با رزِ کلاسیکِ قرمز فرق دارد (گلبرگهایش کشیدهترند)؛ از این نوع رز نمیخواهم. آن نوع رزِ زرد میخواهم که رنگاش یا نسبتاً تند است (شاید حتی با تهرنگی از قرمز)، یا (ترجیحاً) بسیار ملایم، اما نه خیلی کمرنگ که به سفید بزند—یک بستنیِ لیموییِ هوسانگیز را تصور کن.
یادِ ۷۱-۶۸:۲ افتادم!
شاخهها میخواهم نسبتاً بلند باشند، اما نه خیلی؛ این را تو تصمیم بگیر که چگونه باشد. میخواهم عرفاً بلند محسوب شوند، اما دراز نباشند—مثلِ زتاجونز باشند، نه مثلِ کیدمن.
ببخشای که اینهمه دستور دادم—نمیدادم اگر اینهمه دوستاش نمیداشتم یا اینهمه تحسیناش نمیکردم، یا اگر تو اینقدر دلنشین نبودی.
آبان ماهِ محبوبِ من است. در قصیدهی خمریهی استاد رودکی هم ذکرش هست: "از سرِ اردیبهشت تا بُنِ آبان". فرزانه سیویکساله میشود این روزها. هنوز کتاب را ننوشتهام.
پینوشت. ترانهی کِلی کلارکسن، البته.
تولد فرزانه مبارک! یادمه یه بار جایی نوشته بود که همیشه روزِ تولدش در تهران بارانیه. با این حساب امروز روز تولدش نبوده. 🙂
مطمئنی شماره ی باب و آیه را درست نوشتی؟ (درست می گم؟ بهشون می گن باب و آیه؟)
شاید من اشتباه متوجه شدم و منظورت از "71-2:68" چیز دیگه ایه.
فکر می کردم فقط به قربان من می روی! انجیل متی، باب 37 ،آیات 37 ،38 ،39 و 40 را بخوان پسرکم!
الآن جئت بالحق!
تولدش مبارک.
دلنشین و یادآور خاطرهای شخصی مشابهی.
http://quran.com/2/68-71
چه وسواس، کنترل و لجبازی عاشقانه ای.