چند سال پیش فرزانهای میگفت که کارهای اخیرِ مدونا آنقدر خوب است که کارهای قدیماش هم حالا خوب است. امروز یادِ این افتادم، و یادم از کسی آمد که هشت سالی است ندیدهاماش. چهاردهساله بود. روزِ اول دیدم که چه زیاد شبیهِ مژگان است (و مژگان، تا جایی که به سن مربوط میشود، میشد مادربزرگِ او باشد): شکلِ لب، خـَشِ صدا—اینجور چیزها. دافعه داشت دخترک برایم. بعد به طرزی چگال بیشتر دیدماش، و سه-چهار هفته بعد دیدم که دوستاش دارم، خیلی زیاد. هنوز هم دارم. بعد باز مژگان را دیدم، و دیدم که مژگان را دوست داشته بودهام.
اگر "دیدم که مژگان را دوست داشته بوده ام" دقیق به کار رفته باشد، یعنی معادل "دیدم که حالا مژگان را دوست دارم" نباشد، بیشتر نشانه ی مکشوف شدنِ حس های پنهان و خفته است.
این خیلی فرق دارد با گفته ی آن فرزانه که می گفت کارهای قدیم مدونا "حالا" خوب است. من این حرف این طور می خوانم که وقتی که کسی یا چیزی را دوست داریم، ذهن/دلمان سویافته (بایاس) می شود و ناخودآگاه این دوست داشتن را به متعلقات آن فرد (مثل حصوصیات ظاهری، رفتار، فرزند، همسر، دوست) تعمیم می دهیم.
.
..
…
….
77
81
89
….
…
..
.
"حتی" معولا برای بیان تحقق فعل(تغییر گذشته) در عین ضعیف بودن شرایط پیدایش فعل در سوژه ی مابعدِ "حتی"(مثلا گذشته دیگران در عبارت شما) نسبت به سوژه ماقبل( مثلا گذشته بلاشرط) است.
من ضعفی نمی بینم!
نظر مرتیکه دقیق است و لی حیف که اشکال وارد نیست:
کارهای قدیمx مدنا بد بوده و کارهای جدیدش y خوب. و قرابت و شباهت ناشی از این همانی مدنای دوم و اول موجب انتقال خوبی و زیبایی از y به x شده است.
همچنین:
دخترک برای دکتر دافعهx داشت و دکتر مژگانy را دوست داشته.
شباهت بین مژگان و دخترک موجب انتقال خوبی و دوست داشتنی بودن از y به x شده است.
سوم:
هر چند از اشکال صوری خوشم نمیاد
"دیدم اش" و " دوست اش دارم" را بهتر است بنویسم " دیدمَش" و " دوستَش دارم" فکر کنم از نظر دستوری بی اشکال باشدو رونتر.
در هر صورت بنده ارزیابی X را (خوشآیندی یا نامطلوب دیدن) که معطوف B1 های A بوده است با ارزیابی Y که معطوف به B1 های A است یکی نمیدانم (X و Y) {به گمانم بحث از B2 و Z با وجود اجتناب ناپذیر بودن کمی بیراهه هست). چرا که فقط به دلیل ثبات فرضی I (فاعل شناسا) (که به گمانم I1 و I2 و نه تنها I است) شاید بتوانیم چنین قضاوتی را بکنیم که باز هم در دو موضوع مختلف قضاوتی کردهایم. (همانطور که حرف زدن از A دقیق نیست و ما A1 و A2 خواهیم داشت، مگر به دلیلی مشابه رویکرد کریپکی A را فراتر از 1 و 2 و 3 و ذاتگونه فرض کنیم).
به مات
"معولا" نه و"معمولا"
"رونتر" نه و "روانتر"
از یادداشت گذار پنجم متشکرم
گفتم از اشکال صوری خوشم نمی آید، سرم آمد.
به یادداشت گذار چهارم
من هم ارزیابی x و ارزیابی y را یکی نمی دانم.
رای کریپکی هم مؤونه دارد ودر این مقام، مدنای اول A1 و دومA2 را ترجیح می دهم.
اما دوست داشتن، خوشایندی و نامطلوب دیدن و تنفر
خاستگاه عاطفی دارند و در این فضا، x و y به خوبی بر هم اثر می گذارند و لذا حال فیلسوف با احساس نسبت به دخترک را خوب درک می کنم.
برعکسشم بدجوری صادقه!
طرف از معلمه خوشش نمی آد، از درسه متنفر می شه!
همه چی ناجور به هم گره خورده که شاید بتوان گفت متاسفانه!
🙂
این نوشته را دوست دارم
فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه
چشم دلم نظاره در مبداء و منتها کند
خطاب به کاوه
دوست دارم یک روز در میان و به طور منظم، در وبلاگ بنویسی و همینطور علمی عرفی بنویسی.
خواندن و نوشتن تو این وبلاگ، یه لذت عقلانی برامون شده که جای خیلی لذت های دیگر رو گرفته.لطفا منظم و پیوسته و با همین متد و کمی عمیق تر بنویس.
من به وبلاگ ت نیاز دارم.
ناز نکن
کاوه
دوست دارم هر روز روزی ۲۰ بار بنویسی
لطفا منظم و پیوسته و عمیق تر بنویس
موضوعات مورد علاقه من عبارتند از فلسفه و دین
ناز نکن
به تو نیاز دارم
با کیه؟ موافقم ضمن اینکه توی اون برعکسی که بد جور صادقه اگه معلمی دافعه ش به جاذبه ی شدید تبدیل شد چی میشه؟!! کاوه معلمی رو که میگم خیلی خوب میشناسه!!!!!
injuri oza kheili daqun misshe!!!
daqun dos darm!
daqun
این داستان اصلا عجیب نیست چون تا جایی که من میدونم تمام معلم ریاضی ها خود درگیری مزمن دارند.قابل توجه تمام معلمان ریاضی و استادان منطق!!!!!
یه چیز باحال بگم
هر چیزی که ترش می کنه، به بو و طعم خاصی داره که مال اسیدی بوندشه که خوب به هر حال و قتی چیزی تحت عنوان ترش کرده این خصایص رو داره، ماها طبیعتا دوسش نداریم. و اما چیز هایی از قبیل کیوی هم به دلیل اسیدی بودنشون اون خصایص رو می تونن داشته باشن و چقدر امروز از کیوی خوردن حالم به هم خورد!!!