شاید خشونت‌ام متناسب نبود با آزارِ وارده

قبلاً نه دیده بودم‌اش و نه اسم‌اش را شنیده. به هم معرفی شدیم، و تند‌تند سؤال می‌کرد، با لحنی که به گوشِ من بازجویانه بود. لحن و واژگان هم مثلِ لحن و واژگانِ آن مسؤولانِ میانیِ جمهوری اسلامی که هی ورود می‌کنند و در واقع چنین و چنان می‌کنند. می‌پرسید چه خوانده‌ام، استادم که بوده، رساله‌ام چه بوده. و غیره. و بعد از چند سؤال که من دیگر سرد و کوتاه حرف می‌زدم و اطلاعات نمی‌دادم، شروع کرد به گفتن از خودش، بی آنکه من هیچ پرسیده باشم. قطع‌کردنِ سلسله‌ی کلام‌اش به آسانیِ جواب‌ندادن به سؤال‌هایش نبود.

بهانه‌ای پیدا کردم که بروم، و رها نمی‌کرد. گفت که مشغولِ ترجمه‌ی فلان کتاب است.

من هیچ. نه حتی من نگاه.

گفت که دو ترجمه از آن کتاب در بازار هست، یکی دقیق است و قابلِ خواندن نیست، دیگر روان است و دقیق نیست.

پرسیدم: و حالا شما می‌خواهید ترجمه‌ای به‌دست دهید که نه دقیق باشد و نه روان؟

 

یک نظر برای "شاید خشونت‌ام متناسب نبود با آزارِ وارده"

نظرتان را بنویسید