[ویرایشنشده]
همین موضوعِ آزادیِ بیان را در نظر بگیرید: شاید مقدماتیترین ایده در بحثِ آزادیِ بیانْ این باشد که حقِ گروه یا شخص در بیانِ آزادانهی حرفهایش مستقل از محتوای حرف است و ربطی ندارد به اینکه شخص یا گروه چه سابقهای دارد. مضحک است که کسی بگوید طرفدارِ آزادیِ بیان است اما از شنیدنِ خبرِ توقیفِ دوروزهی کیهان خوشحال است. موضعگیری، در موردِ آزادیِ بیان و هر موضوعِ دیگری، باید حداقلی از ضروریاتِ شکلی را برآورده کند. میتوانید بگویید که از کیهان بدتان میآید (و احتمالاً دلیلهایتان را هم فهرست کنید)، و اضافه کنید که، بنابراین، از توقیفاش خوشحالاید؛ ولی نمیتوانید بگویید که طرفدارِ آزادیِ بیان هستید اما کیهان مشمولِ نظرتان در موردِ آزادیِ بیان نمیشود چرا که فلان و بهمان سابقه را دارد. [خب، البته که میتوانید بگویید (و حتی میگویید)؛ منظورم این است که چنینگفتنتان بهنظر میرسد که با منطق و عقلِ سلیم جور در نیاید.] حتی با مسلّمبودنِ این فرض که کیهان نقشی در سرکوبِ آزادیِ بیان داشته است، حرفتان مثلِ این است که بگویید فلان قاتلِ زنجیرهای را میشود در خیابان تکهتکه کرد.
شاید بدتر از صحبت در موردِ سابقه، صحبت از این باشد که کیهان فیالواقع روزنامه نیست بلکه نوعی دفترِ بولتنسازی است (اما مثلاً صبح امروز واقعاً روزنامه بود؟)، و لذا آزادیِ بیان در موردش مصداق ندارد. حقِ آزادیِ بیان نوعاً و عمدتاً مستقل از نحوهی بیان است.
در موردِ خاصِ تیترِ دوشنبهی کیهان، بهنظرم کارِ عاقلانهتر این میبود که جمهوری اسلامی در مقابلِ انتقادهای احتمالیِ کشورها بگوید که این موضع موضعِ این روزنامه بوده است و مواضعِ رسمیِ ایران را وزارتِ امورِ خارجه اعلام میکند. (اگر لازم بود، میشد این را هم اضافه کرد و شواهدِ متعدد برایش اقامه کرد که حتی در روزنامههایی هم که مدیرِ مسؤولشان مستقیماً منصوبِ رهبرِ جمهوری اسلامی هستند مواضعِ متعارض فراوان است.) غیر از این، بهنظرِ من دفاعِ روزِ سهشنبهی کیهان هم دفاعِ معقولی است. شرمندهام که بدیهیات میگویم؛ اما ملاحظه کنید: تصور کنید روزنامهی محبوبتان تیتری زده بود و تذکری گرفته بود، و در جواب اولاً از محتوا دفاع کرده بود و ثانیاً استدلال کرده بود که روشن بوده که عبارتِ تیتر نقلِ موضعِ فلان گروه بوده. آیا نمیگفتید که دفاعِ خوبی است؟ آیا نهادِ توقیفکننده را محکوم نمیکردید؟ و البته این ایراد بهنظرِ من بجا است که توقیفکنندگانِ مطبوعات نوعاً با روزنامههای اصلاحطلب به آن نرمیای برخورد نمیکنند که با کیهان.
یک مشکلِ مهمِ برخی از مخالفانِ ایرانیِ جمهوری اسلامی این است که بغض و نفرتشان را مهار نمیکنند؛ و وقتی که دارند اعلامِ موضع میکنند بغض و نفرت میتواند حرفشان را مضحک کند. این مضحکبودن گاهی از پیشْ کاملاً آشکار است، اما بغض و نفرت کنار نمیرود و، مثلاً چونان نوعی دفعِ دخلِ مقدّر، پیشگویانه و ریشخندکنان اعلام میکنند که باز الآن عدهای پیدا خواهند شد که بگویند با مشیِ کیهان مخالفاند اما آزادیِ بیان حقِ همه است. پیشبینیِ درستتان در این مورد، مضحکبودنِ حرفتان را حتی تشدید میکند.
موعظه:146 / چند توصیهی منطقی / در بابِ اعتبارِ اَسناد و دلالتِ ارقام / "شیطانِ بزرگ یعنی این"
کیهان باید خیلی وقت پیش بسته میشد
چون من حاضر نیستم با پول مالیات من اداره شود
بودجهاش را قطع کنند آنوقت بگذارند چاپ شود.
در ضمن این پرسش که آیا دشمنان آزادی بیان و مروجان خشونت حق آزادی بیان دارند یا خیر چیز بدیهیای نیست و اختلاف نظر فراوان است. شما دوست دارید آن را بدیهی بپندارید.
این استدلال که فلان مؤسسهی متکی بر بیتالمال باید بسته شده باشد چون من حاضر نیستم با پول مالیات من اداره شود بهنظر نمیرسد استدلالِ خوبی باشد، حتی اگر این "من" را بشود به اکثریتی از شهروندان راجع دانست.
در موردِ پاراگرافِ دومِ یادداشتتان، آنطور که من میفهمم موضوعی که در آن بحث هست این است که آیا حرفی که مروّجِ خشونت است باید/میتواند اجازهی انتشار داشته باشد یا نه؛ اینکه کسی یا نهادی بهطورِ کلّی دشمنِ آزادی و مروّجِ خشونت باشد [یا: اینکه سابقهی گویندهی حرف چه باشد] مجوّزی برای محدودکردنِ آزادیاش در بیان نیست. تکرار کنم:
اینکه حرفی که میزنم نفرتپراکنانه باشد، شاید مجوّزِ محدودکردنِ من در بیانِ آن حرف باشد؛ اما اینکه من (که مثلاً دارم در موردِ عربستان و یمن صحبت میکنم) چه سابقهای در ترویجِ خشونت داشتهام ربطی به این ندارد که این حرفِ خاصِ من انتشارش محدود بشود یا نه.
کسانی که ابراز خوشحالی کردهاند از توقیف دو روزه کیهان، به دلیل اینکه به خاطر این تیتر خاص توقیف شده خوشحال نشدهاند. خود توقیف است که برای این روزنامه به جا است. (از جمله به خاطر نفرتپراکنی و دروغگویی.)
لااقل در این مورد خاص، مخالفان مضحک نیستند. (یا تا جایی که من دیدهام نبودهاند/نبودهایم.)
میشود به اینها فکر کرد:
۱. آیا صِرفِ دروغگویی میتواند مجوّزِ توقیفِ روزنامه باشد؟
۲. آیا میشود—بدونِ تناقضی آشکار در مواضع—هم از آزادیِ بیان دفاع کرد و هم از توقیفِ روزنامهای ابرازِ خوشحالی کرد؟
۳. فرض کنیم معتقد باشیم که اینکه روزنامهای فعلِ الف را انجام بدهد (مثلاً دروغگویی یا نفرتپراکنی) باعث بشود توقیفاش بجا باشد، و فرض کنیم در عینِ حال معتقد باشیم که اینکه روزنامهای یک فعلِ دیگرِ ب را انجام بدهد (مثلاً زدنِ تیتری از نوعی خاص دربارهی عربستان و امارات) توجیهی برای توقیفاش نباشد. حالا آیا مضحک نیست که از توقیفِ روزنامهای ابرازِ خوشحالی کنیم که، به باورِ ما، الف را انجام داده اما با استناد به ب توقیف شده است؟
بستگی دارد که نفرتپراکنی را آزاد بدانیم یا نه. چیز معلوم و بدیهیای نیست.
به نظر من مضحک نیست. دو روز هم جلوی نفرتپراکنی/پروندهسازی گرفته شود، خوشحالکننده است.
[با این فرض که این را در جوابِ (۳) گفتهاید.] وضعیتِ (۳) آشکارا ناعادلانه است: فرضِ مصرّحِ (۳) این است که باور داریم که توقیف با استناد به انجامِ ب موجّه نیست. اگر این را مضحک نمییابید که کسی بابتِ وضعیتی ابرازِ خوشحالی کند که به نظرِ خودش ناعادلانه است، در این صورت بهنظر میرسد که اختلافِ سلیقهی ما کاملاً بنیادی است.
چیزی که آشکارا مضحک است این است: من معتقد هستم هیچ روزنامهای نباید توقیف بشود؛ و اما معتقد هستم کیهان باید توقیف میشد. (آیا میخواهم بگویم کیهان اصلا روزنامه نیست؟!)
اما آیا این هم مضحک هست؟: من معتقد هستم هیچ روزنامهای نباید توقیف بشود؛ و البته باید اضافه کنم که "به! دو روزِ خوش بی کیهان!"
در سیاقی فرضی که این دو روزِ بدونِ کیهان ناشی از اتفاقی باشد که بهنظرِ گوینده غیرعادلانه نیست (مثلاً همهی کارمندان بهیکباره تصمیم گرفته باشند بروند مسافرت!)، ابرازِ خوشحالیْ مضحک نیست. در سیاقِ بحثِ ما که گوینده متذکر است که عدمِ انتشار ناشی از توقیف است—توقیفی که خلافِ آزادیِ بیان است و چه بسا که غیرعادلانه هم باشد—بهنظرِ من ابرازِ خوشحالی مضحک است.
سلام. یک سوالِ شاید مرتبط:
جمهوری اسلامی در نوشتهتان به کجا ارجاع میدهد؟ کسی؟ نهادی؟ یا..و؟
سلام.
قبلاً به این سؤال فکر نکرده بودم. جوابِ فعلیام این است: حکومتِ فعلیِ ایران.
ممکن است نظر شما را درباره مجله فکاهی شارلی ابدو بدانم؟ نباید توقیف شود؟
نظری ندارم، از جمله چون حتی نمیدانم که آیا در نظامِ حقوقیِ فرانسه جایی برای توقیفِ مطبوعات هست یا نه.
وانگهی، آیا این سؤال ربطی به این نوشتهی وبلاگی دارد؟ حرفِ اصلیِ من این بود که نمیشود کسی معتقد به آزادیِ بیان باشد اما بابتِ توقیفِ روزنامهای ابرازِ خوشحالی کند؛ این مستقل از این است که موضعِ من دربارهی آزادیِ بیان (یا دربارهی مجازبودنِ توقیفِ فلان نشریه) چیست.
صحبت از «نظام حقوقی» چرا مهم است؟ منظورم این است در نوشته پست شما که ارجاعی به نظام حقوقی ایران نبود، پس چرا پاسختان درباره شارلی ابدو مشروط به دانش به نظام حقوقی فرانسه است؟ فکر نمی کنم اینقدر سوالها را غیرهمدلانه بخوانید که فکر کنید پرسش کننده سوالی درباره قوانین فرانسه از شما پرسیده است. البته من منظور سوال کننده را نمی دانم ولی فکر می کنم باید سوال ایشان را هم در همان کانتکست متن شما خواند و این گونه اتفاقا کاملا مرتبط است. من سوال را وقتی زیر این پست نوشته شده است همدلانه این گونه میخوانم: «ممکن است نظر شما را درباره مجله فکاهی شارلی ابدو بدانم؟ [توضیح این که آیا اقتضای اعتقاد به آزادی بیان این است که بگوییم] نباید توقیف شود؟»
این پرسشی درباره همان موضوع نوشته است نه نظر شخصی شما درباه آزادی بیان و خوب است اگر به آن پاسخ دهید.
ممنون بابتِ این یادداشت.
گمان میکنم لحنِ من در جوابِ آن سؤال نتوانسته نکتهام در مقدمهی جواب را منعکس کند. سعی کنم جوابام به آن سؤال را روشنتر و کمی مفصلتر بنویسم:
نمیدانم. اما شاید سؤالِ شما [در موردِ توقیفِ شارلی ابدو] اصلاً موضوعیت نداشته باشد چرا که شکّ دارم اصلاً توقیفِ آن نشریه هیچ موضوعیتی داشته باشد (شکّ دارم که در نظامِ حقوقیِ فرانسه، اصلاً بشود نشریهای را توقیف کرد).
اما شاید این ناتوانیِ من اهمیتی در بحثِ فعلیِ ما نداشته باشد. من نخواستهام در این مورد موضع بگیرم که توقیفْ اخلاقاً مجاز است یا نه؛ فقط خواسته بودم بگویم که ابرازِ خوشحالی از توقیف (که شکلی است از محدودکردنِ آزادیِ بیان، آن هم با استناد به تیتری از کیهان که اینطور نیست که آشکارا نفرتپراکنانه باشد) ناسازگار است با ادعای دفاع از آزادیِ بیان.
من واقعاً نمیدانم ناسازگاری میان براز یک احساس و یک عقیده چه معنایی دارد. فکر میکنم منظورتان از ناسازگاری چیزی شبیه همان باشد که در متن گفته اید یعنی مضحک بودن: « مضحک است که کسی بگوید طرفدارِ آزادیِ بیان است اما از شنیدنِ خبرِ توقیفِ دوروزهی کیهان خوشحال است. »
اما درباره این که گفته اید: «فقط خواسته بودم بگویم …» برایم عجیب است. چون شما به جز ناسازگاری (مضحک بودن) جمع میان یک ابراز احساسات و یک عقیده چیزهای دیگری هم گفته اید:
« ولی نمیتوانید بگویید که طرفدارِ آزادیِ بیان هستید اما کیهان مشمولِ نظرتان در موردِ آزادیِ بیان نمیشود چرا که فلان و بهمان سابقه را دارد.»
همچنین وقتی میگویید:
« حرفتان مثلِ این است که بگویید فلان قاتلِ زنجیرهای را میشود در خیابان تکهتکه کرد. »
به وضوح دارید بر خلاف آنچه در کامنت فوق می گویید درباره اخلاقاً مجاز بودن توقیف موضع می گیرید. فکر نمی کنم توضیح لازم داشته باشد تا این برایتان آشکار شود.
حالا پس باز هم می خواهم که صریح جواب دهید که آیا به این گزاره قایل هستید یا نه:
«نمیتوانید بگویید که طرفدارِ آزادیِ بیان هستید اما شارلی ابدو مشمولِ نظرتان در موردِ آزادیِ بیان نمیشود چرا که به مقدسات جمع کثیری از مردم توهین کرده است.»
سلامٌ علیکم.
آیا من در جایی از متن یا در جایی از کامنتها صحبت کردهام از ناسازگاری بینِ احساس و عقیده؟ گمان میکردم سعی کردهام در این مورد دقیق باشم و صحبت کنم از (الف) اعتقاد به آزادیِ بیان و (ب) ابرازِ احساسِ شادی از توقیفِ نشریه.
سعی کرده بودم توضیح بدهم که اعتقاد به آزادیِ بیان ربطی به محتوای آنچه دارد بیان میشود ندارد و ربطی به سابقهی اشخاص هم ندارد (دربارهی مسألهی اخلاقیای هم موضع نگرفتهام). مثالهایی که نقل کردهاید در همین مورد است. یا من خوب و روشن نگفتهام، یا شما با دقت نخواندهاید.
دربارهی شارلی ابدو، سؤالِ اولیه این بود که آیا، به نظرِ این وبلاگنویس، "نباید توقیف شود؟". جوابِ من، که سعی کرده بودم بیشتر هم توضیح بدهم، این بود که اولاً تردید دارم که سؤال موضوعیت داشته باشد (چرا که تردید دارم در فرانسه نشریات را توقیف کنند)، ثانیاً جواب را نمیدانم، ثالثاً سؤال شاید ربطی به مدعای من (که عبارت باشد از ناسازگاریِ ابرازِ خوشحالی از توقیفِ نشریهای، در کنارِ دفاع از آزادیِ بیان).
در موردِ سؤالِ اخیرِ شما: موضوع برای من کاملاً روشن نیست. اگر مدافعِ فرضیِ آزادیِ بیانْ دفاعاش مستقل از این باشد که آنچه بیان میشود حاویِ توهین به مقدساتِ گروهی بزرگ باشد یا نه، در این صورت: بله، خارجکردنِ توهینکننده از شمولِ آزادیِ بیانْ نامعقول است. با سوادِ اندکی که من در موضوع دارم، تصورم این است که دستکم یک دفاعِ مشهور از آزادیِ بیان (دفاعِ جان ستیوارت میل) "توهین به مقدسات" را جوازِ تحدیدِ آزادیِ بیان نمیداند.
ممنون که سعی کردهاید دقیق باشید و ممنونتر میشوم اگر دقیقاً بگویید من در کجای نوشته ام گفتهام شما از از «ناسازگاری احساس و عقیده» صحبت کردهاید؟ چیزهایی که من گفتهام یکی این است: « ناسازگاری میان براز یک احساس و یک عقیده » (الف «ابراز» جاافتاده) و دیگری « ناسازگاری (مضحک بودن) جمع میان یک ابراز احساسات و یک عقیده ». پس نمی فهمم چرا باید به سوال پاراگراف اول شما (« آیا من در جایی از متن یا در جایی از کامنتها صحبت کردهام از ناسازگاری بینِ احساس و عقیده؟ ») جواب دهم.
اما چیزی که نمی فهمم همان است که گفتهام وشما هم گفتهاید (یعنی ناسازگاری بین یک عقیده (اعتقاد) و یک ابراز احساسات). به نظر من ابراز احساسات (که من از آن از جمله چیزی از این دست می فهمم که بگوییم از فلان اتفاق خوشحالیم) چیزی از آن جنس نیست که بشود درباره سازگاری یا ناسازگاری اش با اعتقادات سخن گفت. برای من هیچ چیز ناسازگاری در این نیست که کسی مدافع حق حیات باشد و هیچ استثنایی هم برای آن قائل نباشد و معتقد باشد نباید صدام حسین را هم در دادگاه به مرگ محکوم کرد. اما از آنجا که پانزده تن از نزدیکانش در زیر شکنجه به دستور صدام به شکل وحشتناکی به قتل رسیدهاند از اعدام صدام خوشحال شود (که این موضوع بحث نیست البته) و حتی این خوشحالی را «ابراز» بکند. من شخصاً چنین کسی را نه سرزنش میکنم که دچار «ناسازگاری» است و نه او را مضحک میخوانم. فکر هم نمی کنم در اعتقادش به حق حیات صادق نبوده است. سعی میکنم بفهمم که طرف آدم معقولی است و خودش اگر در دادگاه مسئولیتی داشت هیچ گاه خلاف اعتقادش عمل نمیکرد. ولی میفهمم که ابراز احساساتی به این شدیدی که با چنین تاریخچههایی از تراژدی و تروما عجین است چیزی نیست که تابع اعتقادات باشد. خلاصه این که به نظرم اصل سوال این که آیا «اعتقاد به حق حیات با ابراز خوشحالی از مرگ صدام سازگار است یا ناساگار» باللکل سوال بی ربطی است.
(به نظرم در اینجا مشکل شما این است که نمی توانید بفهمید که آنچه کیهان کرده است برای برخی از آنها که شما مخالفان جمهوری اسلامی می خوانید به همین اندازه تراژیک بوده است. )
در مورد بخش آخر نوشته تان:
« اگر مدافعِ فرضیِ آزادیِ بیانْ دفاعاش مستقل از این باشد که آنچه بیان میشود حاویِ توهین به مقدساتِ گروهی بزرگ باشد یا نه »
من حقیقتاً نمیفهمم شما چرا مبنای دفاع مدافع آزادی بیان را وارد بحث کردهاید؟ شما در متن میگویید اگر کسی اعتقاد به آزادی بیان داشته باشد نمیتوان کیهان را از شمول آن خارج کند. این حکم شما در متن اصلی هیچ ربطی به مبنای فرد فرضی شما برای دفاع از حق آزادی بیان ندارد ندارد و کاملا از آنچیزی بر میخیزد که ظاهراً محتوای «حق آزادی بیان» در نظر خود شما (و نه فرد فرضی) است. من در نوشته شما این را میخوانم که این را بخشی از محتوای اعتقاد به آزادی بیان می دانید که:
«حقِ گروه یا شخص در بیانِ آزادانهی حرفهایش مستقل از محتوای حرف است و ربطی ندارد به اینکه شخص یا گروه چه سابقهای دارد. »
« حقِ آزادیِ بیان نوعاً و عمدتاً مستقل از نحوهی بیان است. »
من در اینها هیچ ارجاعی به «مبنای» کسی که به آزادی بیان است یا چیستی و چگونگی «دفاع» او از آن نمیبینم. حکمهایی روشن دارید میکنید درباره خود محتوای این حکم. بنابراین باز هم خوب است که از پاسخ صریح طفره نروید و بفرمایید
آیا به این گزاره قایل هستید یا نه:
«نمیتوانید بگویید که طرفدارِ آزادیِ بیان هستید اما شارلی ابدو مشمولِ نظرتان در موردِ آزادیِ بیان نمیشود چرا که به مقدسات جمع کثیری از مردم توهین کرده است.»
فکر میکنم همانطور که در نوشته اصلی شما برای قضاوتت در مورد پاسخ به این پرسش کاری به مبنای کسانی که نقدشان میکردید نه داشتید بتوانید در مورد این هم به روشنی و بدون موکول کردن پاسخ به دانستن مبنای باور به آزادی بیان پاسخ دهید.
سلامٌ علیکم.
آقای ص میگوید که معتقد است هیچ عملِ جنسیای بدونِ رضایتِ طرفها مجاز نیست؛ خودش هم هرگز نه به م و نه به کسِ دیگری تجاوز نخواهد کرد. حالا ص خبردار شده از تجاوز به م، و ابرازِ خوشحالی میکند. این ابرازِ خوشحالی بهنظرِ من مضحک است، حتی اگر م قبلاً به ص یا به نزدیکانِ ص مکرراً تجاوز کرده بوده باشد. با تغییراتِ واضح، همین را دربارهی کیهان و صدام حسین هم خواهم گفت.
در موردِ شارلی ابدو چیزِ بیشتری برای گفتن ندارم.
حرف کاوه درست است اگر و فقط اگر:
خوشحالی از تجاوز جنسی، با خوشحالی از توقیف روزنامه قابل مقایسه باشد.
در پاسخ به ناشناسِ بیستوسومِ آبان ساعتِ ۲۰:۲۲
گمان میکنم دقیقترش این باشد که حرفِ من درست است اگر و فقط اگر: توأمبودنِ محکومکردنِ تجاوز و ابرازِ خوشحالی از تجاوز همانند باشد با توأمبودنِ محکومکردنِ توقیفِ مطبوعات و ابرازِ خوشحالی از توقیف.
قصدم خردهگیری در موردِ "قابل مقایسه" یا خردهگیری در موردِ جایگزینکردنِ "ابرازِ خوشحالی" با "خوشحالی" نیست. احتمالاً توافق داریم که تجاوزِ جنسی مهیبتر از توقیفِ روزنامه است؛ اما محکومکردنِ تجاوز هم راحتتر از محکومکردنِ توقیفِ روزنامه است. چیزی که، بهنظرِ من، مضحک است این است که کسی اولاً بگوید که معتقد به آزادیِ بیان است و ثانیاً و در عینِ حال بگوید که از توقیفِ فلان نشریه خوشحال است—و این همانند است با [یا "قابلِ مقایسه است با"] اینکه کسی اولاً بگوید که تجاوز از نظرِ او مجاز نیست و ثانیاً و در عینِ حال ابرازِ خوشحالی کند از یک موردِ تجاوز.
خب موضع شما درباره آزادی بیان را میخواستم بدانم. حدودش تا کجاست؟ فرض کنید تا جایی آزادی بیان داریم که مجله ای به خود اجازه میدهد به مقدسات عده ای علنا توهین کند و جامعه را ملتهب کند. این مطلوب است؟
نمیدانم. بحث در این امور متضمنِ سوادی است که من ندارم (در اینجا حرفهایی بسیار ابتدایی گفتهام، و مشخصاتِ مرجعِ مهمی را میشود با کلیک بر کلمهای از سطرِ اولاش پیدا کرد). با این حال، در موضوعِ بحثِ این نوشتهی وبلاگی بهنظر نمیرسد که بحثِ توهین به مقدساتْ دخیل باشد.
سواد انگلیسی من خیلی خوب نیست اما بابت معرفی کتاب متشکرم. در حال حاضر اینطور به نظر من میرسد که آزادی بیان نامحدود تنها در صورتی پذیرفته است که راهکارهای حقوقی مناسب هم برای آسیب احتمالی ناشی از آزادی نامحدود در نظر گرفته شده باشد.
من به این علت خوشحال شدم که این بار قانون بود که بر صدر نشست. به عبارتی قواعد عقلانی بازی شامل حال همه ی بازیکنان شد.
فکر میکنم این خوشحالی نه تنها مضحک نیست، در راستای آزادی بیان هم هست.
وقتی در دانشگاه آزاد اراک استاد دانشگاهی بخاطر ابراز نظرش درمورد حجاب اخراج میشود، انتظار پذیرش و تحمل کیهانیان کم میشود. اینجا همه چی در همه
اخیرا دولت انگلیس پخش برنامه های دو مفسر خبری شبکه فاکس نیوز را در انگلستان متوقف کرد. نمی دانم چرا برنامه های شون هنیتی و تاکر کارلسون که تماما راجع به مسایل امریکاست در انگلستان پخش می شد. این را هم نمی دانم که آیا این افراد اصلا در انگلستان مخاطبانی داشتند یا خیر. احتمالا بود و نبودشان در فضای رسانه ای انگلستان فرقی نمی کرد. اما اعمال حد اقلی از کنترل بر رسانه ها و محتوای برنامه های خبری برایم جالب بود.
هنیتی و کارلسون از مفسرین شاخص شبکه فاکس هستند. البته کار آنها تحلیل یا تفسیر خبر به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه تحریک و برانگیختن هیجان در مخاطبانشان است. به اصطلاح رایج به آنها "ماشین تولید خشم"* می گویند. حق آزادی بیان در امریکا تقریبا بی قید و شرط است و در چارچوب قوانین موجود امریکا هیچ گونه مسئولتی متوجه آنها نیست.
*(rage machine)
اما اگر تا چند سال قبل بابت دروغ ها و نفرت پراکنی های شبکه خبری فاکس و کسانی مثل راش لیمبو نگران بودیم، امروز رقیب جدی آنها شبکه های اجتماعی هستند. دروغ های المر ویلیامز در فیسبوک تکثیر می شود. نفرت افکنی های تامی لاهرن در یوتیوب چند میلیون مخاطب دارد. لاطائلات آلکس جونز در یوتیوب و فیسبوک بازتولید می شود. آیا می شود جلوی تکثیر این همه ضدخبر و اطلاعات کاذب را گرفت؟
در شش ماه گذشته توجه زیادی به نقش این رسانه ها در انتخابات اخیر امریکا شده است. لااقل بحث کنترل محتوای این رسانه ها موضوعیت یافته است و خود مدیران عامل شبکه هایی میل فیسبوک و تویتر به این موضوع پرداخته اند. اما بعید است که اراده سیاسی لازم برای نظارت بر شبکه ها شکل بگیرد، و اگر گرفت راه به جایی ببرد.
فضای رسانه ای جدیدی در حال شکل گیری است. آیا می شود انتظار داشت که خود مخاطبان قدرت تشخیص سره از ناسره را داشته باشند؟ نقد چپ به رسانه ها، مثل نقد امثال چامسکی، همیشه متوجه نشریاتی مثل نیویورک تایمز و واشنگتن پست بود. آیا نیویورک تایمز هم ردیف آلکس جونز است؟ اینها سوال های به جایی است، ولی برای من این سوال هست که چرا شبکه ای نظیر فاکس نیوز را در کانادا یا آلمان نمی بینیم؟
***
اما در مورد کیهان و ایران، مساله پیچیدگی های بیشتری دارد. کیهان صدای رسمی بخشی قدرتمند از حاکمیت ایران تلقی می شود. رسانه های ایران و کارگزاران رسانه ای — به استثنا رادیو و تلویزیون رسمی و کیهان و تک و توکی روزنامه دیگر — تحت فشار حکومتی هستند. نه هیئت منصفه مطبوعات از استقلال و مشروعیت برخوردار است، نه قاضی و نه دادگاه. در چنین شرایطی، انتظار رفتار مسئولانه و پایبندی به ضوابط حرفه ای از کیهان همان قدر ناموجه است که انتظار انصاف از هیئت منصفه مطبوعات. ما مشکلی به نام کیهان داریم. اما توقیف دو روزه این روزنامه دردی از کسی درمان نمی کند و پاسخ مناسبی به این معضل نبود.
سلامِ مجدد. صرفاً برایِ رفعِ ابهامِ پیشآمده برایِ خودم و طرحِ پرسش:
آیا مضحک است که کسی بگوید طرفدارِ آزادیِ پوشش است اما از شنیدنِ دستگیریِ فردی که آلتِ جنسیِ خود را در منظرِ عمومی نشان داده است، ابرازِ خوشحالی کند؟
سلام. بله: مضحک است.
حدس میزنم که توضیحِ بیشتری لازم باشد. فرض کنید مهرداد میگوید که طرفدارِ آزادیِ پوشش است. محسن مثالی که شما گفتهاید را ذکر میکند.
حالتِ ۱. مهرداد کمی فکر میکند، و برای نظرش در موردِ آزادیِ پوششْ قیدهایی میگذارد. در این صورت مهرداد به صورتِ جدیدِ تعدیلشدهای از نظریهی آزادیِ پوشش معتقد است، و دفعهی آینده، اگر بخواهد دقیق صحبت کند، میگوید که طرفدارِ آزادیِ پوشش است مشروط بر اینکه فلان حداقلها [که اجمالاً ذکرشان میکند] رعایت شود. مهرداد دیگر به شکلی نامشروط طرفدارِ آزادیِ پوشش نیست، و مضحک نیست که در شرایطی که ذکر کردهاید از بازداشتِ فرد اظهارِ خوشحالی کند. بهنظرِ من روشن است که این شرطها نباید از شخصِ خاصی اسم ببرد.
حالتِ ۲. مهرداد کمی فکر میکند، و میگوید که حتی در آن حالت هم طرفدارِ آزادیِ پوشش است. در این حالت مضحک است که مهرداد از آن موضوع اظهارِ خوشحالی کند.
اینها را مقایسه کنید با آزادیِ بیان. مهرداد میگوید که طرفدارِ آزادیِ بیان است (شاید ملاحظاتی هم دربارهی نفرتپراکنی گفته باشد). محسن میپرسد "حتی اگر روزنامه تیترِ بزرگاش این باشد که بعد از عربستان نوبتِ امارات است؟" مهرداد اگر حالا نظرش در موردِ آزادیِ بیان را تغییر بدهد اشکالی در کارش نیست. اما اگر تأمل کرد و گفت حتی در آن صورت هم طرفدارِ آزادیِ بیان است، مضحک خواهد بود که بابتِ توقیفِ کیهان (توقیفی مستند به آن تیتر) اظهارِ خوشحالی کند. شاید حتی حالتِ مضحکتر این باشد که نظرش وابسته به این باشد که چه روزنامهای دارد آن تیتر را بهکار میبرد.
دوستانی که از توقیفِ کیهان ابرازِ خوشحالی کردهاند، اگر بابتِ توقیفِ روزنامهای دیگری که عینِ همان تیتر را بهکار میبُرد اعتراض میکردند، وضعیتشان مضحک است.
متشکرم از این پاسخِ مبسوط.
اگر همین تدقیق در نوشتهتان منعکس شود، میشود آنرا به این شکل بیان کرد:
«مضحک است یا نامعقول است که کسی بگوید طرفدارِ آزادیِ بیانِ نامشروط است اما از شنیدنِ خبرِ توقیفِ کیهان خوشحال است.»
به گمانام مؤلفههای دیگری هم دارد:
مضحک است که کسی از توقیفِ کیهان [توقیفِ اخیر، با استناد به تیترِ مربوط به عربستان و امارات] ابرازِ خوشحالی کند که، در عینِ حال، میگوید که معتقد به آزادیِ بیان است (از نوعی که یا نامشروط است، یا قیدهایش در موردِ تیترِ کیهان موضوعیت ندارد). نیز، مضحک است که کسی که میگوید طرفدارِ آزادیِ بیان است از توقیفِ اخیرِ کیهان ابرازِ خوشحالی کند در حالی که اگر همین تیتر باعثِ توقیفِ روزنامهی محبوباش میشد از این توقیف ابرازِ نارضایتی میکرد.