پرسید که از لوازمِ خانه چه کم دارم. گفتم کلّیاتِ سعدی. لطفاً و با مهرِ زیادِ خواهرانه برایم آورد. بله: ناشر نوشته که متنِ پایهاش همان است که محمدعلی فروغی تصحیح کرده بوده؛ اما نه: چاپِ هرمس نیست (که خودم هم مدتی است در شهرکتابِ مرکزی نمیبینماش) بلکه چاپِ بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه است. کاغذش به رنگِ اصطلاحاً چرکی است که بسیار دوست دارم، اما قطعاش وزیری است و متأسفانه زیرنویسهای ذکاءالملک را حذف کرده. حروفچینیاش خوب است. یک هفته است که کارِ موظفِ روزانه و تفریحِ شبانهی منطقیام که تمام میشود حرفهای شیخ را میخوانم و لذت میبرم، شدیداً.
همانطور که وقتی حافظ میخوانم قصدم فقط یا دستکم عمدتاً این است که از صنعتگریِ پروسواسِ جواهرتراشانهاش لذت ببرم و به هیچ وجه برایم جای سؤال نیست که می و معشوقاش حقیقی است یا مجازی و اصلاً برایم مهم نیست ”نظامِ فکری“اش چه بوده (خود اگر به هیچ معنای معتنابهی نظامِ فکریای داشته بوده باشد) و برایم مهم نیست که از نظرِ او خطا بر قلمِ صنع رفته یا نرفته، همانطور هم شیخ را که میخوانم صرفاً خودم را میسپارم به دستِ طبعِ رواناش و حرفزدنِ سهلِ ممتنعاش که، بر خلافِ خواجه، آثارِ صنعتگری درَش پیدا نیست. عمدتاً برای اینجور لذتها است که سعدی میخوانم، نظم و نثر، نه برای اینکه آدابِ زندگی از او یاد بگیرم. اما نمیشود انکار کرد که عصارهی تجربیاتِ زیستهمان را (یا بیانی از آرزوهایمان را؟) گاهی خیلی خوب نشانمان میدهد، مثلاً وقتی که میگوید ”هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که دانا است، بدانند که نادان است.“
و، با دزدیِ ایدهای که ادیبسلطانی گزارش کرده است (در مقدمهاش بر ترجمهاش از هملت)، پریشب داشتم به خودم میگفتم که شخصی فرضی که با زبانِ فارسی و فرهنگِ ایرانی آشنا است اما هرگز سعدی نخوانده است، گلستان را که به دست بگیرد شاید بهنظرش برسد که کارِ نویسنده عمدتاً این بوده که عبارات و جملههای آشنای فارسی و مثلهای سایر را گرد آورَد!
گمان میکنم این که «برایام جای سؤال نیست که می و معشوقاش حقیقی است یا مجازی» و این که «اصلاً برایم مهم نیست ”نظامِ فکری“اش چه بوده» دو رویکردِ متفاوت به خواندنِ متن [ِ حافظ و دیگران] را موجب میشود.
جناب کانت بایداخلاق عملی را ازگلستان و بوستان فرامی گرفت..
حافظ رند است.هم" صنم "رامی خواهد هم"صمد" را. هردوراباهم می خواهد.برعکس مولاناکه فقط می معنا می نوشد.