”احمد جاسوس بوده؟ احمد؟ من چهل سال است او را میشناسم. مترجمِ محترمِ سختگیرِ کاربلدی که بیمنّت به این فرهنگ خدمت میکرده و مراقبِ زبانِ ما بوده و سعی میکرده غنیترش کند. اتهامِ جاسوسی بیشرمانه است.“
”جسارتاً، من هم آشنا هستم با این ایده که حکومتهای خودکامه مخالفانِ داخلیشان را به جاسوسی متهم کنند. اگر حرفتان صرفاً این است که به این حکومت بدبین هستید یا از آن متنفرید و از این قبیل، اعتراضی ندارم. اما اینکه شما میشناسیدش، یا شخصی است که در حوزهی دیگری معروف بوده، دلیلی بر این نیست که جاسوس نیست.“
”این دیگر از آن حرفها است. فکر میکردم شما هم معتقدید اصل بر برائت است؛ دلیل میخواهید برای جاسوسنبودنِ کسی، آن هم چنین مترجمِ خوشنامی؟“
”اصل البته که بر برائت است، و ربطی ندارد که متهمْ مترجم باشد یا نه، معروف باشد یا نه. من اصلاً نمیگویم که او جاسوس هست یا نیست. فقط دارم میگویم اینکه شما مدتها است او را میشناسید، یا اینکه او شخصِ مشهوری است (سخنرانِ انقلابیِ مشهوری است، یا رقصندهی طرازِ اوّلی است) چیزی در موردِ جاسوسبودن یا جاسوسنبودن نمیگوید.“
”مترجمِ برجسته میرود برای بیگانه جاسوسی کند؟“
”جوابِ استفهامِ انکاریتان این است: دولتِ متخاصم، آیا ابله است که بر پیشانیِ جاسوساش بنویسد که جاسوس است؟“
”نباید آیا خواستارِ محاکمهی علنی بشویم؟“
”البته که حقِّ هر کسی است—حتی اگر مترجم و استاد و غیره نباشد—که وکیل داشته باشد و محاکمهاش طبقِ ضوابطِ مدنیِ مدوّن باشد و مجازات نشود جز با استنادِ دقیق به قانون. در اینها حرفی نیست. حرفِ من این است که جاسوس، اگر کارفرمایش ابله نباشد، قاعدتاً شهروندی است که ظاهرِ موجّهی دارد. مثلاً خانمِ کریستِوا میشناسید؟“
”ژولیا کریستوا را میشناسم؟ دو ترم درس گفتهام دربارهی آثارش.“
”چون خودم قبلاً نمیشناختم اینطور پرسیدم. میخواستم بپرسم که این ماجرای اخیرش را دنبال کردهاید؟“
”دنبال هم اگر نمیخواستم بکنم تو دنبالاندهای ما را از بس گفتهای.“
”شرمنده.“
”ابرازِ شرمندگی کافی نیست. آدمی را که به هر حال خوانندهای داشته و هنوز جرماش اثبات نشده، اتهاماش را مطرح کردهای در جامعهای که احتمالاً از آن خبردار نمیشد. تازه، این هیچ ربطی به جاسوسی ندارد. حتماً میخواهی عکسِ سیاهوسفیدِ جوانیاش را هم نشانام بدهی.“
”وَجهِ شَبَه این است که میشود کسی خوشنام باشد و …“
”اتهاماش اثبات شده؟“
”نمیدانم که اصلاً صِرفِ همکاری مخفیِ بلغارستانِ کمونیست عنوانِ مجرمانه دارد یا ندارد. میخواستم بگویم که پنداشتنی است که کسی کارش فرهنگی باشد اما فیالواقع حقوقبگیرِ دولتِ متخاصم باشد، و پنداشتنی است که کسی حتی شعارِ تندِ ضداستبدادی بدهد اما مأمورِ رژیمِ استبدادی باشد.“
”امروز اولِ آوریل است؟“
”نه!“
باز دوباره چشممان به جمال متنی علیالظاهر منطقی (منسوب به منطق فرمال و نه لزوماً صفت رایج) روشن شد که در خوانش شبیه توجیه مینماید. (آیا اگر متنی به نظر خواننده توجیه اعمالی ناشایست بیاید به این معنی است که نویسنده در حال توجیه آن اعمال است؟! – به سبک خودتان!)
فارغ از قیاس معالفارق ژولیا و احمد، سوالی از محضرتان دارم: جاسوس به چه کسی اطلاق میشود و آیا لزوم اطلاق این لقب دارا بودن اطلاعات طبقهبندیشده است؟
این روزها فکر می کنم چقدر تصویری که اریک امبلر، جان لو کاره، و فردریش دورنمات از دنیا می دهند دقیق تر است تا تصورات رایج علوم سیاسی. در هم تنیدگی سیاست و جنایت، همکاری سازمان های جاسوسی با باندهای تبهکاری و گروه های تروریستی، جاسوسی چند جانبه …. گویا نباید از چیزی تعجب کرد.
اینیاتسیو سیلونه را به عنوان رمان نویس ضد فاشیست می شناسیم. دو مورخ ایتالیایی به نام های بیوکا و کانالی در کتابی بر پایه تحیقیق در آرشیوهای ایتالیا مدعی شدند که اینیاتسیو سیلونه سال ها با پلیس فاشیستی همکاری می کرده و در دستگیری رهبران حزب کمونیست نقش داشته. بعدها نویسنده زندگی نامه او به انگلیسی مدعی شد او با سازمان اطلاعاتی امریکا هم همکاری می کرده.
وقتی چند سال قبل سند همکاری محمد کتابچی با ساواک منتشر شد نزدیک ترین دوستان او شکه شدند. همه او را به عنوان چریک ضد شاه می شناختند و در صداقت او شک نداشتند.
اخیرا اسنادی در مورد همکاری ریچارد ایاکی، استاد دانشگاه و مبارز سیاسی در جریان جنبش احیای حقوق مدنی، با اف بی آی منتشر شده. باز هم نزدیک ترین دوستان او منکر این همکاری هستند.
البته از این مقدمات نتیجه نمی گیرم که امنیتی کردن فعالیت های اجتماعی و افقی بردن و عمودی خارج کردن آدم ها کار درستی است. شخصا اعتباری برای ادعاهای دستگاه های امنیتی وطنی قایل نیستم.
https://newleftreview.org/II/3/john-foot-the-secret-life-of-ignazio-silone
http://www.bbc.com/persian/iran/2011/04/110411_siahkal_hassan_zahtab
https://www.npr.org/2012/10/03/161408561/did-man-who-armed-black-panthers-lead-two-lives
https://www.theguardian.com/news/2017/oct/10/the-science-of-spying-how-the-cia-secretly-recruits-academics
این را هم ببینید بد نیست. ظاهرا ماجرای کریستوا هیاهوی بسیار بوده بر سر هیچ:
https://www.lrb.co.uk/blog/2018/04/03/maria-dimitrova/a-jar-a-blouse-a-letter/
بله: ظاهراً همینطور است. تصادفاً من هم چند ساعت پیش در جای دیگری این مطلب را معرفی کردهام:
https://twitter.com/1058_1111/status/982414454817161216