دریافتِ وجه بدونِ کارمزد. از بینِ گزینههای موجود، انتخابِ من البته این بود. طمع بهخرج ندادم و بالاترین مبلغِ پیشنهادیاش را انتخاب نکردم. بعد پرسید که اسکناسها به انتخابِ مشتری باشد یا به انتخابِ دستگاه.
فرصتِ بیشتر اگر داشتم البته از نوعِ این سؤال هم متعجب میشدم (چنان که، در همان فرصتِ کمِ قبلی، متعجب شده بودم از امکانِ دریافتِ وجه بدونِ کارمزد). گمان کردم دارم ادب بهخرج میدهم—تو گویی دارم میگویم ”هر طور مایلاید“، که خودش نوعِ معتدلتری است از ”قابلی ندارد“. طبیعتاً (طبیعتاً؟) یادِ این افتادم که گرچه متوجه میشوم که وقتی از رانندهی تاکسی میپرسیم کرایهمان چقدر شده است، یا چقدر میشود، در جوابمان بگوید ”قابلی ندارد“، باری این را هرگز نتوانستهام بفهمم که چه معنای معقولی میتواند داشته باشد که وقتی راننده دارد بقیهی پولِ مسافر را میدهد مسافر بگوید ”قابلی ندارد“—حتی حکمتِ شکلِ معقولترِ ”قابلی نداشت“ را هم نمیفهمم: اگر مسافر دارد میگوید که راننده میتواند بقیهی پول را ندهد، خب این را میتوانست در زمانِ دادنِ پول بگوید. بگذریم. آهان، نه: تا اینجا هستیم این را هم بگویم که اصلاً احترامام زیاد نمیشود برای کسی که موقعِ بحث، بعد از اینکه فصلی میگوید مُشبَع در فلان موضوع (معمولاً عمدتاً شرحی از احساسِ شخصیاش)، میگوید ”حالا کاری ندارم“، یعنی که این ربطی به سیرِ اصلیِ استدلالاش نداشته است. برای من که انرژیام و تواناییِ تمرکزم خیلی محدود است و سخت مستعدِ گمشدن در حاشیه هستم، خیلی مطلوبتر است که کسی که دارد چیزی را برایم توضیح میدهد، وقتی میخواهد حاشیه برود این قصدِ حاشیهرویاش را در همان ابتدای استطرادش اعلام کند. اما گاهی فکرش را که میکنم میبینم که همین گفتنِ درآخر هم گاهی غنیمت است. حالا بگذریم.
پس قرار شد که دستگاه فلان مقدار پول به من بدهد. [یاداشتِ ویراستار: در اینجا صدویک کلمه بود در فرقِ میانِ پول و اسکناس، با تأکید بر اینکه پولْ مفهومی است مجرد. برای رعایتِ حالِ خوانندگان حذف شد.] گزینهی به انتخابِ دستگاه را انتخاب کردم. پیامِ دستگاه شگفتانگیز بود: من یک ماشین هستم و از خودم انتخابی ندارم.
خواستم ایراد بگیرم به کاربردِ ’یک‘ و، با یادکردِ ابوالحسن نجفی [یادداشتِ ویراستار: در اینجا، پیش از کامای بعد از این کروشه، نویسندهی متن در پرانتزی مندرج در همین پاراگراف، ششصدوهفتادوپنج کلمه نوشته است در بیانِ بخشی از خاطراتاش از کلاسِ وزنِ شعرِ مرحوم نجفی، و نیز توضیحِ اصطلاحِ ’رَمَلِ مُثَمَّنِ مَخبون‘.]، برایش بگویم که احتمالاً تا پیش از رواجِ فیلمهای دوبلهشده به فارسی، مردمانِ فارسیزبان وقتی میخواستند بگویند که عاشقاند میگفتند ”من عاشقام“ و وقتی میخواستند بگویند تو قاتلی میگفتند ”تو قاتلی“، و شاید کسی نمیگفت ”من یه عاشقام“ یا ”تو یه قاتلی“؛ اما دیدم که اینجا جای این بحثها نیست، و اصلاً نمیدانم که چطور میتوانم این ایدهها را به او منتقل کنم، چرا که صفحهکلیدی که بشود با آن چیزی نوشت آن اطراف نمیدیدم. کمابیش به همین دلیل بود که تصمیم گرفتم سعی نکنم تشکیک کنم در آنچه ظاهراً پیشفرض گرفته بود و بحث کنم در اینکه اختیارنداشتن از ماشینبودن نتیجه میشود یا نمیشود. این بود که خواستم همهی مبلغ را اسکناسِ دههزار تومانی بدهد. نوشت که نمیشود.
ادامه دارد…
چقدر این پست حذفی داشت
حذفیهایش منتشر میشوند هیچ وقت؟
شاید داشته میگفته که گرچه موجودیست با اراده و "اختیار" آزاد، اما از آنجا که در قالبِ یک ماشین درآمده، دستوپایش بسته است و آزادیِ "انتخاب" ندارد. حالا کاری ندارم. حالِ این پست خوب است.
۱. من [تنها] یک ماشین هستم. به درد خاصی نمیخورم. ارادهی چندانی هم ندارم.
۲. سلام. من ماشین هستم. از آشنایی با شما خوشحالم. کارهای زیادی هم از دست من برمیآید از جمله انتخاب نوع اسکناس.