بله: ایشان سنّاش فلانقدر است و کودکی نوزدهماهه دارد و بعد از بازداشت منتقل شده به فلان کلانتری، و غیره. نامِ مشارٌالیها را البته هنوز نمیدانیم. [خانمِ حقوقدان نوشتهاند ”تحقیق محلی ثابت کرد“؛ متوجه نشدم که آنچه، به گزارشِ خانمِ حقوقدان، با تحقیقاتِ محلی ثابت شده فقط بازداشتشدهبودن است یا شمارهی کلانتری و نشانیِ دادسرا هم هست.]
تصویرِ کسی که آرام و مطمئن به چیزی اعتراض میکند البته که تأثیرگذار است؛ اما خوب است ما هم کمی عقلِ سلیم داشته باشیم، یا، اگر که نقداً داریم، کمی بهکارش بیندازیم. سنِّ خانم و فرزندش، و جای کلانتری و دادسرا را فهمیدهاند، اسم را نه؟
یک اشکالِ نظامِ جمهوری اسلامی این است که تبلیغاتاش نوعاً خام و ابتدایی است و وجهِ ایدئولوژیکاش خیلی عریان و عیان است، و این مخاطباناش را خسته میکند و میرمانَد. شاید اگر اینطور نبود، جوّزدگی در بازنشرِ ادعاهایی از جنسِ آنچه در اولِ این نوشته آوردم اینقدر وسیع نمیبود. اگر از بیبیسی فارسی بابتِ انتشارِ چنین چیزهایی پول میگیریم که هیچ؛ اگر نمیگیریم و نفعِ فوریای نمیبریم، کمی فکر کنیم: منافعِ ملّی به کنار—دستکم چیزی ننویسیم که به ما بخندند.
شاید خوب باشد که در این تأمل کنیم: اگر نظامِ جمهوری اسلامی سرنگون شود، آیا نتیجهی کوتاه- یا میان- یا درازمدتاش حکومتی دموکراتیک خواهد بود؟ دیگر اینکه وضعِ پهلوی و رجوی که روشن است؛ اما آیا گمان میکنیم فیلمساز و وکیلی که در ایران هستند و مرتباً از آن سوی مرزها آفرینشان میکنند و مثلاً بابتِ فلان فیلمِ زیرِ متوسط بهشان جایزه میدهند، اشخاصیاند مستقل و استقلالطلب؟ از اینها که بگذریم، آن آقای جوانِ خوشتیپی که در هجدهمِ تیرِ آن سال پیراهنِ خونینی را بلند کرد، بعداً در کجا کار میکرد؟
آن جوانِ خوشتیپ اکنون نقش سخنگوی برون مرزی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران را ایفا میکند و از زمان اقامت در ایالات متحده بارها با این عنوان در میزگردهای تلویزیون فارسی صدای آمریکا شرکت کردهاست.
خب؟؟!! که چه؟
من از ابتدا که تصویر خانم معترض پخش شد و بعد هیچ اسمی ازش نبود، اینجور به ذهنام رسید که نمیخواهد ناماش را کسی بداند. وگرنه قطعاً دوستان و آشنایانی دارد که همان روزها میتوانستند اسم او را فاش کنند.
به نظرم نام نبردن از معترض توسط خانم وکیل، ملاحظهای از این دست دارد. و اصلاً ناماش چه اهمیتی دارد که اینقدر شما را برآشفته است؟
سرکارِ خانمِ ستوده میگویند که آن خانم بازداشت شده است (و تلویزیونِ بیبیسی فارسی هم صدای خانمِ ستوده را پخش کرد که گفتند تردیدی ندارند که آن خانم دستگیر شده است)؛ این احتمالاً ملاحظههای مربوط به مخفیبودنِ نام را کمرنگ میکند—مگر آنکه گمان کنیم کسانی میخواهند به آن خانم آسیب برسانند و تنها مانعشان این است که ناماش را نمیدانند.
چیزی که در حرفهای خانمِ ستوده غریب است همین است که چطور مدعیاند که این اطلاعات را بهدست آوردهاند اما نامِ خانم را هنوز نمیدانند. بهنظرم نتیجهگیریِ معقول از این غرابت این خواهد بود که دستکم یک بخش از حرفهای خانمِ ستوده دروغ است.
آیا خانم ستوده جایی در صحبتهایشان گفتهاند یا نوشتهاند که نام این شخص را نمیدانند؟ یا چون صرفاً نامی از او نبردهاند شما این حدس را میزنید؟
در این مطلبِ توئیترِ بیبیسی فارسی عکس از صفحهی فیسبوکِ خانمِ ستوده هست که منبعِ خبرِ بیبیسی فارسی بوده است. خانمِ ستوده نوشتهاند:
تحقیق محلی ثابت کرد که دختر جوانی که هنوز نامش را نمیدانیم، همان روز بازداشت شده است.
و بعد توضیحاتِ دیگر را ذکر کردهاند.
با احترام،
به همین میزان سادهاندیشی یا کماطلاعی است اگر گمان میکنیم فیلمساز و وکیلی که در ایران هستند و مرتباً از آن سوی مرزها آفرینشان میکنند، ریگی به کفش دارند.
من از خانوم ستوده به جز اطلاعات سطحی در خبرها، چیز زیادی نمی دانم و همچنین نمی دانم تحقیقات ایشان دقیقا چه بوده ولی علی الاصول تناقض منطقی نمی بینم در این که شخصی شواهد و قرائن محکمی دارد برای اینکه باور کند شخص دیگری دستگیر شده است درحالی که هنوز اسمش را نمی داند. نهایتا می توانیم ایشان را نقد کنیم که داده هایی که منجر شده است نتیجه بگیرند چنین شخصی دستگیر شده، کافی نیست.
از شما بعید بود نوشتهای با مغالطه و غیر منصفانه. یاد کردن از باطبی این مغالطه نیست که چون یک نفر از مخالفین سودجویی کرد پس همه مخالفین سودجو هستند؟
«آن آقای جوانِ خوشتیپی که در هجدهمِ تیرِ آن سال پیراهنِ خونینی را بلند کرد، بعداً در کجا کار میکرد؟» [مشابه کامنت ۲ بهمن، ۱۹:۵۱]
در مورد خود شخص خانم ستوده، ایشان چند سال زندان رفتهاند و ممنوع از وکالت شده اند و تحت فشارهای دیگر بوده اند. شما در پاراگراف آخر ایشان را به «مستقل» نبودن متهم می کنید و انگیزهشان را «آفرین آن سوی مرزها» عنوان. فکر میکنید منصفانه است؟
من شاهدی آوردم از کسی که کارِ بهیادماندنیای کرده (بلندکردنِ پیراهن)، و بعد چنان شده. نه صراحتاً نه بهتلویح صحبتی از این نکردم که همه اینگونهاند. نکتهی من احتیاطکردن است، نه اینکه تعمیم داده باشم. در موردِ خانمِ ستوده هم مطلقاً در موردِ انگیزهشان حرفی ندارم.
اینکه به سببِ ملاحظات، از اعلام نام خودداری کرده باشند، برایِ من دور از ذهن است، آنهم در حالی که سنِ دقیق شخص و فرزندش را میدانند. بر حسبِ تجربه، تصور میکنم خانمِ ستوده اگر اسماش را میدانستند، حتماً میگفتند. و این شاید نشان از بیاعتباری منابعِ محلیشان باشد.
برایام بسیار سخت است که میبینیم، ساکنینِ وطن، هنوز از مدافعان تحریم حمایت میکنند. به جِد نیاز به تحلیلِ روانشناختی دارد.
اين را هم فراموش نكنيم كه بينِ خيلى از مردمِ عادى كه دسترسى به اينترنت و ماهواره دارند، اين تحليل مرسوم است كه فلان خواننده با فلان شبكه مصاحبه كرد، يا فلان جوانها فلان كليپِ شادى را منتشر كردند، يا فلان شخص فلان ويديوى خصوصى اش را منتشر كرد،… تا بتوانند پناهندگى بگيرند و از ايران بروند. شخصا كسانى را مى شناسم كه حاظرند براى چنين كارى.
شايد تحليلشان در مصاديقِ مذكور نادرست باشد، اما به هر حال، راهى است كه لابد به ذهن شان رسيده كه ازش حرف مى زنند. و اى بسا كه همين كسانى كه اين راه به ذهنشان رسيده و بقيه را نيت خوانى مى كنند، روزى خودشان در قالبِ اعتراضهاى سياسى و غيره، خطوراتشان را عملى كنند.
اينكه به راهِ رفته در ٥٧، باز اميدوار باشيم، نه خوش باورى، كه نهايتِ حماقت است. خب، حماقت هم ته ندارد ظاهرا.
بنشينيم و ببينيم دخترِ خيابانِ انقلاب، ٣ سالِ ديگر در كدام خيابانهاست.
خوب است که *در این پست* فقط درمورد دروغ و احتیاط در انتشار حرف بزنیم و بیمناسبت به ماجرای سرنگونی و تحریم و بدیلهای احتمالی گریز نزنیم. من ابتدا چند نمونه از مطالب *نشریافته* در همین ایام وصرفاً در موضوع تظاهرات اخیر نقل میکنم:
۱. طیبه سیاوشی، نماینده مردم تهران اعلام کرد که پس از پیگیری از مراجع مربوطه به وی اعلام شده علت فوت جوان ۲۲ساله در زندان اوین، خودکشی بودهاست. پیشتر محمود صادقی نیز اذعان داشت که به وی گفتهاند این جوان خودکشی کردهاست. سیاوشی یادآوری کرد که این پرونده به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی و کمیسیون قضایی و حقوق مجلس شورای اسلامی مربوط میشود.همچنین مصطفی محبی، مدیرکل زندانهای استان تهران هم دیروز با بیان اینکه خودکشی سینا قنبری در دستشویی زندان اوین تأیید میشود، گفت: «در بامداد روز شنبه مورخ ۱۶ دیماه یکی از زندانیان زندان اوین به نام سینا قنبری فرزند علی اکبر با مراجعه به دستشویی قرنطینه زندان اوین اقدام به خودکشی از طریق حلقآویز نمودن خود کرد.
۲. حسن نوروزی عضو کمیسیون فراکسیون ولایت و سخنگوی کمیسیون قضایی مجلس در مورد مرگ بازداشتشدگان اخیر گفته اند: "ممکن است مرگ بسیاری از این افراد در زندان، به دق کردن آنها از غصه به خاطر کارهایی که انجام دادهاند مربوط باشد."
بعد از انتشار این اظهارات به نقل از گفتگوی آقای نوروزی با سایت زیتون، سایت ایران آنلاین – وابسته به دولت- با ایشان مصاحبه کرده و این نماینده به صراحت تایید کرده اند که چنین سخنی را بر زبان رانده اند و هنوز به آن معتقدند.
۳. توضیحات در خصوص زیر گرفتن یک بانو توسط خودرو پلیس در غرب تهران
مرکز اطلاع رسانی پلیس غرب استان تهران:
– در پی تجمع تعدادی از مالباختگان یکی از موسسات مالی در رباط کریم، پلیس در موقعیت مربوطه حاضر شد و برای کنترل اوضاع و عدم انسداد راه و تسهیل در عبور و مرور خودروها اقدام کرد.
– دراین میان، چند نفر موجب اخلال در نظم عمومی شدند، که پلیس لاجرم مجبور به انتقال آنان شد که متاسفانه احدی از خانم ها با تمارض، خود را به زمین زد که بلافاصله به بیمارستان فاطمه زهرا (س) اعزام شد. /ایرنا
۴. محمود صادقی نماینده مجلس در توئیتر خود نوشت: «طبق اعلام بستگان یکی از بازداشت شدگان که در زندان فوت کرد، او طی چند تماس با خانواده اش اظهار داشته مسئولان او دگیر بازداشتیها را مجبور به خوردن قرصهایی میکردند که حالشان را بد میکرده.»
سازمان زندانها این موضوع را تکذیب و اعلام کرد « اشخاص مطرح کننده این دروغ و تهمت بزرگ را در اسرع وقت و در دادسرای عمومی و انقلاب تهران تحت تعقیب قانونی قرار خواهد داد.»
۵. کانال تلگرامی «فارس پلاس» (وابسته به خبرگزاری فارس) در مورد اظهارات صادقی اینطور نوشت: «فاز اول پروژه کشته سازی فتنهگران برای فریب ملت را محمود صادقی کلید زد. سینا قنبری یک قاچاقچی مواد مخدر است که در زندان خودکشی کرده و اصلاً ربطی به بازداشتهای تجمعات هفته قبل ندارد. حالا یا منبع خبر صادقی تو زرد از آب درآمده یا خود محمود صادقی، ترسیده که دستگیرش نکنند»
کاوه آنقدر هوش دارد که بداند میزان اعتماد عمومی نسبت به رسانه ملی چقدر است و اصلاً «اقبال» به بیبیسی زاییدهی چیست. اما به روی خودش نمیاورد و مهم هم نیست. گرفتاری از جایی شروع میشود که کاوه فقط نسبت به بعضی دروغها حساس میشود و برروی بسیاری از دروغها چشم میبندد.این هم تا یک جایی اشکال ندارد. مثلاً من اصلاً توقع ندارم که کاوه نسبت به مرگ ستار بهشتی همان واکنشی را داشته باشد که نسبت به «سرو شهید جوان» داشت. اصلاً در موضوع ستار بهشتی یا قتلهای زنجیرهایانتظار واکنش هم نداشتم. اولویتها و دغدغههای هرنویسندهای به خودش مربوط است.
از نظر من *مثلاً* مهم است که بالاترین مقام دستگاه قضایی ابتدا خبر اتهامات اخویاش در ماجرای زمینها را تکذیب میکند و بعد میگوید در برخی موارد تبرئه شده است (یعنی در برخی موارد محکوم شده است). از نظر من این دروغگویی صلاحیت آن مقام عالی را زیر سؤال میبرد و از طرف دیگر قاعدتاً محکوم به غصبِ مال غیر (با رعایت بهگویی) صلاحیت احراز ریاست پستهای موسسات تحقیقاتی با بودجههای کلان را ندارد. باز *مثلا* من فکر میکنم اگر در هرجای دیگر دنیا فیلمی مشابه آنچه رییس جمهمور سابق در مجلس پخش کرد، میتوانست منشاء دگرگونیهای عظیم سیاسی باشد. از نظر من، این خیلی مهم است که حتی به صورت صوری هم برای آن یکی اخوی پروندهای تشکیل نشد. ولی سکوت کاوه را دربرابر این مسائل میفهمم.
چیزی که نمیفهمم این بغض/کینه/پیله/تمرکز کاوه نسبت به برخی فعالان مدنی است. من مطلقاً توقع ندارم که کاوه حرکتِ مدنی نمادین و زیبای آن بانو را بپسندد و در وصفش چیزی بنویسد اما کینه ورزی نسبت به کسانی که نگران سلامت آن فردند، برایم قابل فهم نیست. چند مورد بازداشتشدهی بینامو نشان سراغ داریم که بعدها جنازه شان پیدا شده است؟ چهکسی باید دنبال اینها برود؟ مسئول کمیتهی حقوق بشر دستگاه قضایی؟ تا جنازه پیدا نشود نباید صدایش را درآورد؟
خانم ستوده، همراه با جمع دیگری از وکلای دادگستری مانند محمد سیف زاده، محمدعلی دادخواه، و عبدالفتاح سلطانی سالها به وکالت متهمان جرائم سیاسی پرداختهاند و در این راه جز تهدید و زندان جیزی نصیبشان نشده است. ما باید برویم از خجالت بمیریم که وکیل دادگستری به جرم وکالت به زندان میافتد. کاوه یادش رفته یا تجاهل میکند که متهمان قتلهای زنجیرهای کجا هستند ولی فرزندان مقتولین هنوز پرونده ی قضایی دارند. یا یادش رفته که بر سر ناصر زرافشان وکیل خانوادهی قربانیان چه آمد. در نظر من، زیرضرب گرفتنِ این افراد مثلاً به بهانهی مصاحبه با رسانههایی که کاوه خوش نمیداردشان یا به بهانهی مشابهت *بعضی* حرفهایشان با گروههایی که کاوه بدیل نامناسب میبیندشان نه خط استدلالِ درستی دارد و نه منصفانه است. آخر سرنوشت سیاسی آن آقایی که پیرهنش فلان شد، ثابت میکند در آن روز هیچ امر مهم/تأسفبار یا جرم و جنایتی اتفاق نیفتاد؟
جز دو مورد آن هم به دلایل شخصی، تا به حال ندیدهام حرفی دربارهی زندانیان و سرنوشت آنان زده باشد. این هم انتخاب اوست و به کسی مربوط نیست، ولی توصیهی دوستانهی من این است که یار نیستی، بار مباش. من هم قول میدهم دیگر در این مورد ننویسم و بروم چای سبز غرغره کنم. هروقت خیلی بهم فشار آمد میآیم ومیگویم که مشغول غرغرهی چای سبزم.
لاجوردی عزیز،
البته که من از عقل سلیم بهره قابل ذکری ندارم، اما فکر میکنم حتی یک دلیل (هرچند ضعیف) هم برای دروغگویی بخشی از ادعای نسرین ستوده ارائه نکردی. چیزی که من میبینم جسارتاً به "نیت خوانی " یا "انگیزهخوانی" نزدیکتر است. بهجای هشدارها و اشارات کمتر مرتبط به پهلوی و رجوی؟! و…. به گمانم درس آموز است که اشاره کنی قبلا چه چیزهایی از نسرین ستوده خواندهای یا دیدهای که تو را ظنین یا بیاعتماد کرده است، بلکه ما هم بدانیم چطور میشود از اینکه کسی نام بانوی دستگیرشده را نداند اما جای کلانتری را بداند، به طور عقلانی!دروغگویی را استشمام کرد.
عزت زیاد
جسارت است ولی شاید نشر همین اطلاعات که خانم ستوده گفته از بازداشتی های همراه این خانم گرفته حتی اگر ناقص و کم مایه باشد به نفع بازداشتی تمام شود. این کمترین کاری است که دیگرانی که آن خانم خیابان انقلاب را تحسین می کنند می توانند انجام دهند. از این لحاظ بی انصافی است بگوییم ناشران متن خانم ستوده "فکر" نکرده اند یا "عقل سلیم" نداشته اند.
شخصی به صورتِ ناشناس کامنتی گذاشته است که با حذفِ نامِ خاصی که با حروفِ ایرانیک نوشته است در اینجا میآورم. این شخصِ ناشناس به جایی ارجاع نداده است؛ در متنی که من به آن ارجاع دادهام خانمِ ستوده نوشتهاند که نامِ آن خانم را نمیدانند.
—
خانم […] بنا به گفته های «نسرین ستوده»، ۳۱ ساله است و یک فرزند ۱۹ ماهه نیز دارد. او اکنون در بازداشت بسر می برد.
گاهی نیز بهتر است خود شما قبل از نشر مطلبی تامل کنید.
۱. در صفحهی ویکیپدیای فارسیِ «دختر خیابان انقلاب» نام این خانم آمده است و ارجاعش به سایت محترمی است. من حدس می زنم مهارتهای جستجوی اینترنتی کاوه بهمراتب بهتر از من است.
۲. من مطلب این پست را برای حقوقدانِ محترم و اولوالعزمی فرستادم و ایشان از جمله نوشت «*با توجه به رویههای دستگاه قضایی ایران*، کار آقای لاجوردی در تشبیهِ این قضیه به ماجرای اقای باطبی مصداق بارز پروندهسازی است.»
https://twitter.com/mah_sadeghi?lang=en
بنابر اطلاع رسیده، یکی از وکلای شریف دادگستری با تحقیقات محلی در روستای محل سکونت نوجوانی که در کلانتری اراک فوت کرد، ثابت کرده هیچکس او را مواد فروش نمی شناسد. لذا مراجع امنیتی برایش پرونده سازی کرده و میخواهند با فشار از او اقرار بگیرند که درتشکیل گروههای اعتراضی نقش داشته است.
از بازنشر این پیام معلوم می شود مرجع ضمیر در عبارت من مبهم بوده است؛ توضیح اینکه مراجع امنیتی برای آن وکیل دادگستری پرونده سازی کرده و با تحت فشار قراردادن او میخواهند از او اقرار بگیرند که در تشکیل گروههای اعتراضی نقش داشته است.
تو اشتباه کردی
سن و فرزند داشتن دختر خیابان انقلاب بعد از اینکه نام او فهمیده شد، دانسته شد. در تحقیقات محلی فقط دستگیری ابتدایی فهمیده شد.
مدتها بود نیامده بودم اینجا. بیش از خواندن تو از خواندن «مرتیکه» خوشحالم. اینکه خوب میداند تو «کینه» داری و آن را صاف میآورد چلوی چشمت.