کشتیگیرمان از حریفِ روس پیش است و میگذارد او پیدرپی فتیلهپیچاش کند تا با ورزشکاری مواجه نشود که تحتِ پرچمِ اسرائیل آمده؛ پیشبینیها غلط میشود و با آن ورزشکار مواجه میشود و کشتی نمیگیرد، و، اولین بار هم نیست که همین جوان اینطور از مدال و سکّو محروم میشود—اینها را که مرور میکنیم، مگر میشود غصه نخوریم و دلمان به حالِ این جوانِ ورزشکار نسوزد؟ و از اینجا البته که راهی نیست تا مرورِ باختنهای عمدیِ ورزشکارانِ ایرانی، و مدالبردنهای اسرائیل، و مسابقهندادنهای نهچندان سرافرازانهی ورزشکارانِ ما. (رسماً نمیگوییم که مسابقه نمیدهیم زیرا که حکومتِ اسرائیل را بهرسمیّت نمیشناسیم؛ بلکه میگوییم که ورزشکارمان مریض یا مجروح است.) محکومکردنِ سیاستهای حکومتِ ایران—یا: محکومکردنِ نبودِ سیاستی مشخص و هوشمندانه—شاید اولین چیزی باشد که به ذهنمان میرسد.
میخواهم این را برای بررسی پیش بنهم که این محکومکردنْ شاید بهترین کار نباشد—محکومکردنی که بسیار میبینیم که با عصبانیت همراه است اگر محکومکننده در ایران زندگی میکند و تیمهای ورزشیِ ایران را تیمِ خودش میداند، و گاهی با تمسخر است اگر محکومکننده تعلقِ خاطری به تیمهای ایرانی ندارد.
بگذارید با کمی تسامح و کمی اغراق ایدهی اصلیام را مطرح کنم: در کنارِ مشکلاتی که با وجوهِ مختلفی از نظامِ جمهوری اسلامی دارم (کمبودِ قانونمندی و آزادیِ بیان، و غیره)، یک چیزِ این نظام اگر باشد که فکرکردن به آن شادم کند آن چیز دقیقاً همین بهرسمیّتنشناختنِ اسرائیل است. و اگر پذیرفته باشیم که دولتِ ایران اسرائیل را بهرسمیّت نمیشناسد، نتیجهی طبیعیاش این است که ورزشکارانِ ما با کسانی که تحتِ پرچمِ اسرائیل آمده باشند مصاف ندهند. احتمالاً با کمی جستوجو میشود مواردی پیدا کرد که از جهاتی (و نه از همهی جهات) مشابهِ ایران-اسرائیل باشند. موردی که الآن بهنظرم میرسد وضعیتِ چین و تایوان است. حکومتِ مستقر در خاکِ اصلیِ چین با کشوری که حکومتِ مستقر در تایوان را بهرسمیّت بشناسد اصلاً رابطهی سیاسی ندارد، و در ۱۹۷۱ تایوان (نامِ رسمی: جمهوریِ چین) از سازمانِ ملل اخراج شد تا چین (نامِ رسمی: جمهوریِ خلقِ چین) عضو بشود. و ورزش؟ امرِ شناختهشدهای است که حتی در المپیک هم برای شرکتِ ورزشکارانِ تایوانی محدودیتهای جدّی هست: نمیتوانند تحتِ نامِ رسمیِ تایوان در مسابقات شرکت کنند. چین کشورِ پرنفوذ و نیرومندی است، و میتواند این محدودیتها را حتی در بازیهای المپیک هم اِعمال کند. اگر گمان میکنیم که ورزش و المپیک امری است غیرسیاسی، شاید بهتر باشد دوباره فکر کنیم.
در کنارِ بهرسمیّتنشناختن، موضوعِ دیگری هم هست، که میتواند به اولی ربطی داشته باشد یا نداشته باشد. برخی از ما دورانِ آپارتاید در آفریقای جنوبی را بهیاد داریم، و بهنظرم هر کس که سهیم بوده در تحریمهای آفریقای جنوبی (از جمله تحریم در بازیهای المپیک) میتواند به مساهمتاش افتخار کند. و گویا چندان محلِ مناقشه نباشد که آنچه دولتِ اسرائیل با فلسطینیان انجام میدهد نزدیکترین است به رفتارِ نژادپرستانهی آفریقای جنوبی در دورانِ آپارتاید. این را اگر کنار بگذاریم (و کنارگذاشتنی نیست)، این هم هست که حالا بیش از پنجاه سال است که توصیفِ رسمیِ سازمانِ مللِ متحد از درصدِ بزرگی از سرزمینهای زیرِ سلطهی حکومتِ اسرائیلْ ”سرزمینهای اشغالی“ است. اینطور نیست که چون از اسرائیل خوشمان نمیآید بگوییم که اشغالگر است: واقعاً این سرزمینهای خاص را در ۱۹۶۷ و بعد از آن با نیروی نظامی اشغال کرده است. و اینها غیر از فاجعههای منتهی به یومالنکبة و بعد از آن است.
تصور کنید که کشوری—مثلاً دانمارک یا فرانسه—برای تحریمِ رژیمِ آپارتاید پیشقدم شده بود و هنوز—مثلاً در ۱۹۶۸— موفق نشده بود آفریقای جنوبی را از المپیک اخراج کند. ورزشکاراناش با ورزشکارانِ آفریقای جنوبی مسابقه نمیدهند و حذف میشوند. این، بهنظرِ من، باعثِ افتخارِ آن کشور میبود.
بعضی اعتراضها به آنچه تا اینجا گفتهام واضح است که چیست؛ من چند تا را مینویسم.
(۱) این اعتراضِ مشهور که ”به ما چه؟“ (و ملازماش: ”کاسهی داغتر از آش“) بهنظرم خیلی موجّه نیست: موضوع موضوعی انسانی است. در قویترین حالتاش، این اعتراض فقط در موردِ بهرسمیّتنشناختنْ وزنی دارد، نه در موردِ محکومکردنِ عملیِ رفتارهای نظاممندِ نژادپرستانه.
(۲) اعتراضِ مبتنی بر ناکارآمدی (که از آقای رسول خادم هم نقل شده) البته جدّی است، و ربطی هم دارد به اعتراضی که در پاراگرافِ اولِ این نوشتهی سردستیِ وبلاگی به آن اشاره کردم: مسابقهندادنِ ورزشکارانِ ایرانی با صدای بلند و با ذکرِ صریحِ دلیل بیان نمیشود. من هم معتقدم برای این موضوع باید فکری کرد. ایدهی خامی که دارم این است که با رشتههایی (مشخصاً: کشتی و وزنهبرداری) شروع کنیم که در آنها ایران جزوِ قدرتهای جهانی است. همین الآن هم، بعد از سه دهه کشتینگرفتنِ ورزشکارانِ ما با ورزشکارانِ تحتِ تابعیتِ اسرائیل، فدراسیونِ جهانی با ایران مماشات میکند در حالی که روشن است که باورپذیر نیست که همهی ”مصدومیتها“ی ورزشکارانِ ما در آستانهی مصاف با حریفانِ اسرائیلی واقعی بوده باشد. میشود به این فکر کرد که رسماً حضورمان را منوط کنیم به غیبتِ اسرائیل. روشن است که این ایده خام است (و روشن است که باید از علیرضا کریمی دلجویی کرد)؛ غرضام این است که اگر نظامِ جمهوری اسلامی معتقد است که دلیلهای معتبری برای تحریمِ اسرائیل هست، میشود به این فکر کرد که از کجا باید شروع کرد.
(۳) اعتراضِ مربوط به حقوقِ شخصیِ ورزشکاران بهنظرِ من بجا نیست. حتی دموکراتیکترین دولتها هم این را برنمیتابند که شهروندشان تحریمی را نقض کند که کشور رعایت میکند. وقتی بابی فیشر در ۱۹۹۲ به یوگوسلاویِ تحتِ تحریم رفت تا با بوریس اسپاسکی مسابقه بدهد، دولتِ ایالاتِ متحده حکمِ بازداشتاش را صادر کرد—و، تازه، او بابی فیشرِ افسانهای بود و عضوِ هیچ تیمِ ملّیای هم نبود. حالا مستقل از اینکه دریافتمان از میزانِ دموکراتیکبودنِ نظامِ ایران چه باشد، تصورِ من این است که اکثریتِ بزرگی از شهروندانِ ایرانی (که نمیدانم چند درصدشان حسابِ توئیتری دارند) موافقِ تحریمِ نظاممندِ اسرائیل هستند. یا، تا حرفام مبتنی بر گمان نباشد، بگذارید این سؤال را مطرح کنم: اگر (فرضاً)، در یک همهپرسیِ آزاد، بیشترِ مردمِ ایران جوابِ مثبت دادند به سؤالِ ’آیا با الزامِ قانونیِ مسابقهندادنِ ورزشکارانِ ایرانی با حریفانِ تحتِ تابعیتِ اسرائیل موافق هستید؟‘، آیا دیگر اعتراضی بر جا نمیمانَد؟ من شخصاً معتقدم که افراد حقوقی دارند که هیچ اکثریتِ نسبی یا قاطع یا مطلقی نمیتواند از آنها محرومشان کند؛ اگر با من موافقاید، شاید بهنظرِ هر دوی ما میزانِ دموکراتیکبودنِ نظامِ ایران ربطِ مهمی به بحثِ کشتیِ علیرضا کریمی نداشته باشد—و اگر مخالف هستید، به نظرم این احتمال را جدی بگیرید که بیشترِ مردمِ ایران طرفدارِ مسابقهندادن باشند، و به دنبالِ استدلالِ بهتری باشید.
روشن است که این بحث خام و ابتدایی است. من اینها را نوشتم تا صورتِ مسأله را دستکم برای خودم کمی روشنتر کنم. پیشنهادِ من این است که چیزهایی از جنسِ تحریمِ اسرائیل را سرسری نگیریم و با صِرفِ احساسات حکم نکنیم و دلیلهای خودمان و دیگران را بررسی کنیم.
پینوشت [آخرِ بهمنِ ۹۶]. صحبتهای آقای رسول خادم جدی و تحسینبرانگیز است.
سلام، به چگونگی یا درستیِ این موارد فکر میکنم:
قیاسِ ایران و چین؟
مقایسهی تحریمِ افریقایِ جنوبی و تحریمِ اسرائیل؟
اینکه از درهمپیچیدگیِ سیاست و ورزش، دلیلِ موجهی وجود دارد یا ندارد برایِ دخالتِ منویاتِ نهادهایِ سیاسی در ورزش؟
توصیهها یا وجودِ قوانینِ بینالمللی مبنی بر عدمِ دخالتِ نهادهایِ سیاسی در ورزش؟
میزانِ پذیرشِ قانونِ فرضیِ تصویب شده علیه ورزشکارانِ اسرائیل، بینِ ورزشکارانِ وطنی یا حتی مردمِ کوچه و بازار؟
من فکر میکردم ما کشتی نمیگیریم باهاشون چون به رسمیت نمیشناسیمشون!
شما دارید میگید دلیلی که میاریم مصدومیت بازی کنان ماست!!
این دوخط قبل خیلی با هم فرق دارند
من در ده-بیست سالِ اخیر موردی را سراغ ندارم (گرچه شاید چنین موردی بوده باشد) که ورزشکار یا مربی یا فدراسیونِ ایرانی رسماً و خطاب به افرادِ مربوطِ خارجی اعلام کرده باشد که دلیلمان برای مسابقهندادنْ این است که اسرائیل را بهرسمیّت نمیشناسیم. چیزی که در مسابقه اعلام میشود از جنسِ اعلامِ بیماری یا مصدومیت است.
تحلیل خوبی کرده اید
خلاصه ای که به نظر اینجانب می رسد این است که
1- تحریم اسرائیل افتخار دارد و اخلاقی است و نباید با آن سرسری برخورد کرد.
2- تحریم اسرائیل به شیوه فعلی فشل است چون نه تنها برد تبلیغاتی ندارد بلکه بعضا باعث سرافکندگی ورزشکار ایرانی و اکراه مردم از اصلِ تحریم می شود.
راه حلی که پیشنهاد دادید اینست که در رشته هایی که ایران حرفی برای گفتن دارد، اعلام موضع صریح برای تحریم کند.
اما مشکل اینست که ممکن است ایران بخاطر سیاسی کردن ورزش با تحریم مواجه شود و تردید و اکراه در جامعه نسبت به آرمان فلسطین تشدید شود.
سه راه به نظر اینجانب می رسد
1- ادامه دادن روش کج دار مریز فعلی (خود را به مصدومیت زدن برای مسابقه ندادن، به منظور حداقل کردن جریمه های احتمالی فدراسیون بین المللی و قبول احتمال سرافکندگی هایی نظیر مورد اخیر (کشتی کریمی). همیچنین تطمیع مالی ورزشکار برای دلجویی از او(!))
2- موضع گیری صریح و تحریم کل مسابقاتی که اسرائیل در آنها شرکت دارد
3- مشابه روش 1 ولی با این تفاوت که در مصدومیت نمادسازی خلاقانه و موج سازی تبلیغاتی شود. (مثلا با نمادهایی مانند پرچم فلسطین فرد مصدوم (یا به ظاهر مصدوم) بانداژ شود. یا مثلا چشم ها را با پرچم ببندند و از این کارهای سمبلیک. علاوه بر آنکه پشتیبانی تبلیغاتی در تلویزیون و رسانه های مجازی هم از آن بشود.)
یک روش هم می تواند ترکیبی از موارد فوق برحسب رشته ورزشی و قدرت فدراسیون ایران و میزان محبوبیت آن رشته باشد.
علی
@Ali_A_hA
متن خیلی خوبی بود. فقط یک نکته را هم باید در نظر گرفت و آنهم واکنش لجبازانه یا ناشی از فشار جمع کثیری از مردم است به آنچه جمهوری اسلامی انجام میدهد. این جمعیت از اسلام بیزارند چون جمهوری اسلامی بر آن اصرار دارد و آن را ابزار سرکوب قرار داده. همچنین، این جمعیت، تمایلی به تحریم اسرائیل ندارند، چون حکومت ایران به آن اصرار دارد. اینها، به جنبهٔ انسانی و اخلاقی ماجرا کوچکترین توجهی ندارند و تعدادشان هم کم نیست، متاسفانه.
چیز مهمی که در نوشتهی شما به آن اشاره نشد اینه که بسیاری از ورزشکاران فلسطینی در برابر ورزشکاران اسرائیلی حاضر میشن و مسابقه میدن.
گمان میکنم این ذیلِ همان اعتراضِ معروف به "کاسهی داغتر از آش" میگنجد.
البته از مسابقهدادنِ "بسیاری از ورزشکاران فلسطینی" [یعنی نمایندهی رسمیِ فلسطین؟] با ورزشکارانِ نمایندهی اسرائیل نمونههای زیادی در یاد ندارم؛ معترضان نوعاً شرکتِ نمایندگانِ کشورهای عرب را ذکر میکنند.
به درازا کشیدن مناقشه ی موجود به نفع فلسطینی ها نبوده است. همین حالا هم تندروهای اسراییلی موافق تشکیل دولت و کشور مستقل فلسطین نیستند و متاسفانه در این سوی هم چنین است. درحالیکه تشکیل کشور فلسطین در مرزهای تعیین شده توسط سازمان ملل می تواند به این مناقشه طولانی پایان بخشد. زمان به عقب باز نمی گردد. باید تلاشمان معطوف به تشکیل کشور فلسطین باشد. اما به نظر میرسد که ما از خود فلسطینی ها فلسطینی تریم!!
بخشِ بزرگی از سرزمینهای تحتِ حاکمیتِ اسرائیل رسماً و مطابقِ قطعنامههای سازمانِ مللِ متحد اشغال شده است. نمیدانم منظورتان از "ما" چیست؛ من شخصاً گمان نمیکنم تحریمِ حکومتی که این کار را کرده نامعقول یا غیراخلاقی باشد—حتی گمان میکنم این کار در جهتِ رفعِ اشغالِ سرزمینهای ۱۹۶۷ به بعد و تشکیلِ کشورِ مستقلِ فلسطینی باشد.
۱- درصورت اعلام موضع صریح، احتمال تحریم ایران بیش از مماشات فعلی ست.
۲- اگر بناست درمقابل ورزشکار اسراییلی قرار نگیریم، چرا از قرار گرفتن در می رویم؟! بگذاریم هروقت رویارو شدیم، رقابت نکنیم حالا به هر روش. تا مثل اینبار اشتباه نکنیم. چرا باید به روس ببازیم؟ باختن عمدی به روسی ایا معنایش به رسمیت نشناختن اسراییل است؟
۳- اقدام ما هیچ برد جهانی نداشته. حتی در خود فلسطین!
الان که نقض غرض شد! باعث شدیم ورزشکار اسراییلی مدال بگیره و بره روی سکو و پرچم اسراییل برافراشته بشه و سرود اسراییل خونده بشه!!! پیدا کنید پرتقال فروش را.
من با شما موافقام که شکلِ فعلی کارآمد نیست (و آقای رسول خادم هم توضیحاتی در موردِ ناکارآمدی گفتهاند، که در (۲) نشانیاش را آوردهام—این را هم گفتهاند که فلسطینیان هم از کارِ ما بیخبرند). اینها صورتِ مسأله است؛ من سعی کردهام دعوت کنم به کوشش برای پیداکردنِ یک استراتژیِ کارآمد، تا در وقتِ تصمیمگیری و عمل نگوییم "حالا به هر روش".
بالارفتنِ پرچمِ اسرائیل بهخودیِ خود حاکی از نقضِ غرض نیست: اگر کارِ فدراسیونِ کشتیِ ایران فکرشده و مؤثر میبود، همین بالارفتنِ پرچم هم میتوانست مفید باشد.
بالاخره یکی هم پیدا شد که به قول ابراهیم گلستان؛ تسلیم روح زمانه – این زمانه بی خاصیت – نشد.ممنون آقای لاجوردی بابت حق بینی و حق جویی.
اگر تحریم بازی با اسرائیل با هدف دفاع از ارزشهای انسانی است، تنها و تنها در صورتی اعتبار دارد که ارادی باشد.
این سبک از تحریم بازی با اسرائیل، تا اینجا به جز لجنمال کردن آرمان فلسطین، زمینهساز ریا و رانت نیز شده. برای مثال کارشناسان معتقدند که ترفیع مدیریتیِ آرش میراسماعیلی در فدراسیون جودو مهمترین عامل تنزل رتبه ایران در این شاخه ورزشی بوده است.
ضمنا به نظرم مثال چین و تایوان جایش اینجا نیست. روش چین در تحریم تایوان در این زمینه کاملا اسرائیلگونه است و باید از آن اجتناب کرد.
صحبتِ من در موردِ این است که حکومتِ ایران رژیمِ اسرائیل را تحریم کند؛ چنین تحریمی قطعاً ارادی خواهد بود (چگونه میتواند نباشد؟). اگر منظورتان این است که لازم است تکتکِ ورزشکاران با این تحریم همدل باشند، در این صورت من با شما موافق نیستم.
در موردِ چین و تایوان، هدفِ مصرّحِ من از مثالْ نشاندادنِ این بود که مسؤولانِ المپیک هم ورزش را عملاً غیرسیاسی نمیدانند.
یگ سوال برایم مطرح بوده است: چقدر باید از اشغال نظامی یک سرزمین بگذرد تا دیگر آن سرزمین «اشغالی» محسوب نشود؟ اگر پاسخ این است که سرزمین اشغالی تا ابد اشغالی است، که باید بخش های شمالی ایران را که در پی جنگ های حکومت قاجار با روسیه توسط این کشور اشغال شد را نیز سرزمین اشغالی بدانیم و همچنان ایران را محق در تسلط بر این سرزمین ها. در غیر این صورت اگر حد زمانی وجود دارد برای رفع این وصف، معیار تشخیصش چیست؟
قضیه اینه که صهیونیستی ها اعراب رو از اون سرزمین بیرون کردن ولی در نواحی شمالی ما زندگی جریان عادی داره و اینکه ما ادعا داریم فلسطینی ها زیر فشارند، که هستند.
و اسرائیلی ها ادعا دارند که اینجا سرزمین آبا و اجدادی ماست که هست و در قرآن هم آمده یهودی ها اونجا زندگی میکردند در بیت المقدس!
در کجای قرآن صحبت از زندگیِ یهودیان در بیتالمقدس است؟
آنچه یافتم در جواب سوالتون در آدرس زیر است
http://www.pasokhgoo.ir/node/86653
شما ادعا کردید که "در قرآن هم آمده یهودی ها اونجا زندگی میکردند در بیت المقدس". قرآن کتابِ بسیار شناختهشدهای است؛ آن ادعا را، اگر درست باشد، قاعدتاً باید با ذکرِ شمارهی سوره و آیه اثبات کرد.
«إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً »(1)؛ آن گاه كه خدايش او را در وادى مقدس طوى (قرب طور) ندا كرد.
«يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ» (2)؛ اى قوم به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته وارد شويد و به پشت سر خود باز نگرديد (و عقبنشينى نكنيد) كه زيانكار خواهيد شد.
اینکه سرزمین سینا و طوی کجاست جای مشخصی پیدا نشد(البته برخی گفته اند در فلسطین است و برخی رد کرده اند) البته چیزی که در ذهنم بود در جستجوهای قبلی فلسطین بود برای همین حرفم را پس می گیرم
شما اگر منبع دقیقی پیدا کردین وارد کنید ممنون میشم
هر چند در این کامنت دونی رو بستین ولی به خاطر آوردم که دلیلم برای این که یهودیان قبلا توی فلسطین بودن این است که:
پیامبر به سمت بیت المقدس سجده میکرد و عده ای از آنها به حالت تمسخر باعث شدن پیامبر قبله اش را با خواست خدا تغییر دهد
این سند فکر میکنم محکم باشه
در بسته نیست!
در این مورد که یهودیانی در بیتالمقدس زندگی میکردهاند مناقشه نکردم. شما نوشته بودید که در قرآن چنین آمده، و من برای این ادعا دلیل خواستم.
این که اسرائیلی ها چه ادعایی دارند یک حرف است این که ملاک اشغالی بودن در طول زمان چیست چیز دیگر. یک ایرانی هم ممکن است ادعا کند مرزهای کشور آبا و اجدای اش منطبق بر مرزهای امپراتوری هخامنشی است. ادعا که کسی را اشغال گر نمی کند.
به نظرم مقایسه شما بین وضع و حال فلسطینی ها و ساکنین ممالک شمالی ایران درست نیست. شما باید حال ایرانیان چهل پنجاه سال بعد از اشغال سرزمینشان توسط کشوری با دین متفاوت را با وضع و حال اکنون فلسطینی ها مقایسه کنید. بعید می دانم قومی بوده باشند که در پی اشغال سرزمینشان تحت فشار نبوده باشند.
مطابق با آن چه من از «اشغال» می فهمم کمتر سرزمین دارای سکنه ایست که «اشغالی» نباشد.
در این که به مردم فلسطین ظلم شده و می شود شکی نیست. حرف من تنها این است که تاکید بر رخداد اشغالگری یک سرزمین، در دراز مدت، خیلی کمکی نمی کند چرا که در آن صورت پرونده های اشغال گری های زیادی را باید دوباره گشود.
پیمان،
من به قسمتی میپردازم که گمان میکنم در جوابِ جوابِ من باشد. گمان میکنم که در دورانِ وجودِ سازمانِ مللِ متحد، قرار است اینطور نباشد که، بعد از ایجادِ این سازمان، سرزمینی با نیروی آشکارِ نظامی اشغال بشود و اشغال بماند. این گذاشتنِ حدِ مشخص (اعنی: بعد از پایانِ جنگِ جهانیِ دوم) البته تا حدی دلبخواه است؛ اما، به هر حال، شاید یکی از کارکردهای این سازمان قرار است این باشد که دیگر سرزمینی اشغال نشود.
نکته درستی در حرف شما است و آن این که کارکرد سازمان ملل قرار است این باشد که دیگر سرزمینی اشغال نشود. اگر درست بفهمم قرار است سازمان ملل طوری عمل کند که از اشغال سرزمین ها جلوگیری کند.
اما فارغ از این کارکرد، به گمانم این که اشغال بد است یا خوب، و یا اصلا اشغال چیست، ارتباطی به وجود این سازمان ندارد. اگر اشغال بد است در نبود این سازمان هم چنین است. به نظرم وجود این سازمان نبوده و نیست که عملکرد اسرائیل را از سنخ تجاوز و ظلم درمی آورد. شاهد آن که به نظر می رسد ملاک هایی برای ظلم وجود داشته است که قرار بوده است کارکردهای ضدِ تجاوز سازمان ملل متناسب با آن باشد و آن ها محترم بداند نه بلعکس.
مططمئن نیستم ولی فکر می کنم با تاسیس این سازمان ظاهرا قرار بوده است جلوی تجاوز گرفته شود نه این که ملاکی برای اشغالی بودن یا نبودن سرزمین های مورد تجاوز معرفی شود (شاید چون از قبل بوده است).
حدسِ من (یا آرزوی من؟) این است: در زمانِ ما—مشخصاً بعد از جنگِ دومِ جهانی و تأسیسِ سازمانِ مللِ متحد—سرزمینِ اشغالی جزوِ املاکِ اشغالکننده نمیشود.
لابد پیچیدگیهایی هست: مثلاً اختلافهای یونان-ترکیه-قبرس. اما اینکه اصلاً اسرائیل سفارتخانههای کشورها را منتقل کند به بیتالمقدس—یعنی شهرِ جزئاً اشغالشده را تبدیل کند به پایتختِ خودش—گمان نمیکنم هرگز پذیرفتنی بشود (یا امیدوارم هرگز نشود).
دقیقا .و مشکل اصلی اینه که این اشغال مدام داره وسیع تر میشه !
جناب لاجوردی
مدتی است که با نوشته هایتان آشنا هستم و پست های وبلاگتان را کم و بیش می خوانم و دنبال می کنم. به خصوص تز دکترای شما از منابعی بود که خواندش توسط دوستی پیشنهاد شد تا کمکی باشد برای انتخاب موضوع پایان نامه ام. در تمام این مدت احساس توافق نظر نسبتا زیادی با اکثر نوشته هایتان داشته ام. اما خواندن این مطلب شما برایم اندکی تعجب آور بود که اکنون دلایلش را خواهم گفت.
(این را ذکر کنم که من نیز چون شما با اندکی تفاوت دارای پیشینه تحصیلات در زمینه علوم طبیعی و ریاضیات محض هستم و فلسفه امری ثانویه بر آن تحصیلات اولیه بوده است. هدف من اما از این نوشته رسم جدول صدق و بررسی اتمی گزاره های نوشته شما نیست، چرا که این کار را در مقابل شما که محور مطالعه تان منطق و فلسفه تحلیلی بوده مصداق زیره به کرمان بردن می دانم. و در همین ابتدا از روش استدلالیم که ممکن است باعث ناخرسندیتان شود پوزش می خواهم).
اگر درست فهمیده باشم (در غیر این صورت لطفا مرا تصحیح بفرمایید)، فرض های اولیه و ثانویه شما به صورت زیر لیست می شوند:
1- دولت اسرائیل شباهتهای ساختاری بسیاری با دولت آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید دارد. (فرضی با قابلیت به چالش کشیده شدن)
تبصره برای فرض اولتان: دولت اسرائیل در سال 1967 زمینهای فلسطینیان را به زور اشغال کرده و این مصداق بارز بی اخلاقی و زورگویی و عدم عدالت است. (با این قسمت فرضتان کاملا موافقم)
2- دفاع از فلسطینیان و حقوق پایمال شده اشان امری اخلاقی است.
3- رعایت شرط دوم از طرف هر ملتی، در آیندۀ احتمالی که تنش بین فلسطین و اسرائیل پایان می یابد و فلسطینیان به حقوق انسانی و ملی خود خواهند رسید، کشورهایی که در پیش از این دوران از مردم فلسطین دفاع کرده اند در چشم تاریخ و آیندگان خوشنام خواهند بود و نام نیک از خود به جا خواهند گذاشت. و کشورهای که سکوت پیشه کرده و حق رسمی و انسانی مردم فلسطین را به رسمیت نشناخته اند سهمی در بین خوشنامان نخواهند داشت.
4- ورزش امری سیاسی است و سیاسی ندانستن آن نوعی خوشخیالی و نا آگاهی از بازی های سیاسی که در حال حاضر در جهان در جریان است محسوب می شود.
5- اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران با تحریم اسرائیل موافقند! (بسیار فرض عجیبی است، چرا که تمام آنچه فضای مجازی و گفتگو های جاری در بین مردم عادی –حداقل در شهرهای بزرگ- نشان می دهند خلاف فرض شماست.)
تبصره برای فرض پنجم: احتمالا در یک رفراندم اکثریت مردم ایران به مسابقه ندادن با ورزشکاران اسرائیلی رای خواهند داد!
بر طبق مفروضاتی که ذکر شد شما نتیجه گیری های زیر را آورده اید:
1- دفاع رژیم حاکم در ایران از فلسطین و به رسمیت نشناختن دولت اسرائیل از نظر اخلاقی درست است.
2- در ادامه دفاع از مردم فلسطین که امری اخلاقی است، مسابقه ندادن با نمایندگان دولت اسرائیل صرف نظر از این که آیا این ورزشکاران مدافع یا مخالف با سیاستهای دولتشان هستند امری درست است و حقوق شخصی یک یا گروهی از ورزشکاران ایرانی و تمامی زندگی ورزشی آنها و سرمایه های وقتی و مالی که صرف رساندن این ورزشکاران به صحنه های بین الملی شده می تواند و باید قربانی این هدف اخلاقی که امری والاتر و برتر از نظر اخلاقی و انسانی است شود.
3- انتخاب دموکراتیک ملت ایران در یک رفراندم برای مسابقه دادن یا ندادن ورزشکاران ایرانی با ورزشکاران اسرائیلی می تواند به این بحث خاتمه دهد و به نظر شما رای مردم ایران به احتمال قریب به یقین تایید سیاستهای رژیم اسلامی درزمینه بازی های ورزشی با ورزشکاران اسرائیلی خواهد بود!
اکنون دلایل مخالفتمم را با بعضی از مفروزه ها و نتیجه گیریتان بگویم.
در مورد فرض اول و دومتان مخالفت چندانی ندارم. هرچند که معتقدم تفاوتهای فاحشی هم بین آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید و دولت حال حاضر اسرائیل وجود دارد.
فرض سوم شما نتیجه گیری مستقیم از شرط دوم است. اما می توان پرسید که ملت ایران حداکثر چه قیمتی را باید پرداخت کند که در دید آیندگان از نظر اخلاقی سربلند باشد و در این امتحان بزرگ تاریخی نام نیکی از خود بر جای گذارد؟ مگر نه این است که ایران شاید بیشتر از هر کشور و ملت دیگری قیمت های کلانی برای این وظیفه اخلاقی پرداخته است؟ مگر نه این است که در لبنان میلیاردها دلار از پول ایران که می توانست خرج ساختن مدارس و بیمارستانها و بهبود صنعت و کاهش تورم و دفاع از قشر آسیب پذیر ایران شود خرج شده است؟ به نظر شما چند درصد از ملت ایران موافق این خرجها برای مردم فلسطین و لبنان هستند؟ آیا غیر از این است که سرمایه های ملی ایران متعلق به تمامی ملت است و وظیفه دولت آن است که این سرمایه ها را به طور مساوی بین مردم ایران تقسیم کند و یا برای صنعت و کشاورزی و ساختارهای اقتصادی سرمایه گذاری کند؟ آیا خرج کردن بخش قابل توجهی از منابع ملی ایران برای کمک به مردم فلسطین و لبنان دلیل خوبی برای آیندگان نیست که ایران را در امتحان تاریخی احتمالی قبول شده بپندارند؟ به نظر شما که به رفراندم ملی برای حل مساله اشاره کردید چند درصد از ملت ایران با این خرجهایی که از جیب آنها برای لبنان و فلسطین می شود موافقت دارند؟
از خرج منابع ملی برای مردم فلسطین و لبنان که بگذریم، آیا به اعتقاد شما ایران به طرز شفافی چه در رژیم سابق و چه به طرز شفاف تری در رژیم فعلی موضع خود را در مورد فلسطین و اسرائیل بیان نکرده است؟ ایران چه در رژیم گذشته و چه در رژیم کنونی اسرائیل را به رسمیت نشناخته، آیا این به نظر شما کافی نیست؟ در رژیم کنونی که ارتباط اقتصادی هم با دولت اسرائیل قطع شده آیا این هم که حتما ضرر متوجه اقتصاد ایران می کند و هزینه دیگری است که ملت ایران برای این وظیفه اخلاقی خود پرداخت می کند کافی نیست؟ در این سالها موضعگیری های تند مقامات رژیم ایران در مقابل اسرائیل و در دفاع از فلسطین به کرات در اخبار جهانی انعکاس داشته. این موضعگیری ها هم برای ایران و ملت ایران هزینه های سنگین سیاسی و اقتصادی در بر داشته که بر همه واضح است و لازم به ذکر نیست. آیا این هزینه ها هم برای نشان صداقت ملت ایران در دادگاه تاریخ کافی نیست؟
برای شما که به مطالعه فلسفه اخلاق هم مشغولید چه استدلال درستی برای انتخاب رنج کسی و بی اجازه رسمی او پول و سرمایه اش را خرج دیگری کردن وجود دارد؟ مساله کاملا واضح است. هزینه کمتر شدن رنج مردم فلسطین رنج کشیدن مردم ایران است. هزینه ساخت مدرسه در لبنان بی مدرسه و بیمارستان ماندن کودکان بلوچ است، تن فروشی دختران ایرانی در کشورهای عربی است (کشورهای که خود حاضر به کمک به برادران مسلمان عرب زبان خود نیستند. می دانم که کمک نکردن کشورهای عرب حاشیه خلیج استدلال خوبی نیست اما قابل تامل است و نشان می دهد که ملت ایران هزینه بس سنگین و قابل توجهی را برای این وظیفه اخلاقی پرداخته و می پردازد. شما اشاره به کاسه داغتر از آش کردید و آن را استدلال مردودی دانستید، در همین مورد اصطلاح چراغی که به منزل رواست… را هم حتما شنیده اید و مردود می دانید. اما باید پرسید در این سوال مهم اخلاقی بر طبق کدام استدلال می توان رنج و درد مردم فلسطین را از رنج ملت ایران اولا تر دانست و از نظر اخلاقی این انتخاب دولت ایران را توجیه کرد؟
در این میان با توجه به این که احتمالا شما هم قبول دارید که ایران بیش از هرکشور ثالث دیگری که مرز مشترک با فلسطین ندارد برای فلسطین و مردمش هزینه مالی و جانی و سیاسی پرداخته، آیا شرکت ورزشکاران ایرانی در رقابت های بین المللی و احترام به قوانین بین الملی حاکم که (به ظاهر یا به واقع) مخالف التقات سیاست و ورزش هستند، تمام رشته های ملت ایران را پنبه می کند و ایران را در جرگه کشورهایی که در آینده به عدم رعایت عدالت و اخلاق متهم هستند می نشاند؟ اگر این گونه است که تمام کشورهای جهان جدای موضع گیریشان در قبال فلسطین و اسرائیل به این گروه متعلقند چرا که همگی با اسرائیل در رقابتهای ورزشی مسابقه می دهند (حتی کشورهای عرب همسایه فلسطین). پس اگر این گونه است آیا بهتر نیست که ایران کار خوب و درست خود که موضعگیری صحیح اخلاقی و انسانی در مجامع بین الملی است را انجام دهد و یکه و تنها کشوری نباشد که این موضوع را به ورزش دخالت داده. این را هم بگویم که حتما شما هم با من هم نظرید که صرف قضاوت آیندگان دلیل موجهی برای اخلاقی بودن یا نبودن امری نیست. و در این میان فاکتورهای بسیار دیگری دخیل هستند. و باید در نظر گرفت که ایران به عنوان یک کشور که مرز مشترکی با اسرائیل ندارد و خطر و ضرری مستقیمی از اسرائیل متوجه او نیست، باید با بی عدالتی در جهان را با یک استاندارد ثابت برخورد کند. نه اینکه چشمش را بی عدالتی کشورهایی مثل چین و ترکیه و روسیه و… در قبال کشورها و ملتهای دیگر ببندد و تنها مسوول بی عدالتی در فلسطین باشد. این مغالطه استاندارد دوگانه است که اکثر دولتها و نهادها به آن مبتلا هستند.
در مورد فرض دومتان:
شما با آوردن دو مثال مناقشه آمیز نتیجه گرفتید که ورزش سیاسی است و مسوولین المپیک ورزش را سیاسی می دانند. مثال اولتان چین و تایوان بود و قلدری دولت خلق چین در مجامع بین الملی برای به رسمیت نشناختن تایوان. از این بگذریم که بر طبق استاندارد خودتان سیاست چین همانگونه زورگویانه است که سیاست اسرائیل، اما باید پرسید که اگر دولت چین در مقابل بخشی از خاک خود که به علت بر سر کار آمدن حزب کمونیست اعلام استقلال کرده و پول و پاسپورت جدید چاپ کرده است، سیاست تحریم و زور پیشه کرده و به علت توان بیکران سیاسی، اقتصادی، نظامی و … خود، می تواند حتی به کمیته المپیک هم زور گویی کند، و تایوان را در لیست تحریم بگذارد، این چه ربطی به ایران دارد که فلسطین هیچ گاه بخشی از خاکش نبوده، زبان و تاریخ مشترک با آن ندارد و از این گذشته توان بایکوت بین الملی اسرائیل را هم به هیچ عنوان ندارد. و ورزشکاران خود را بر خلاف میلشان وادار به شکست و کناره گیری از رقابتها می کند. این کار برای اثبات چیست؟ آیا ضرری متوجه اسرائیل می کند؟ خیر! که باعث کمک به مدال گرفتن آنها هم می شود. آیا در مجامع بین الملی بازتاب خوبی دارد؟ خیر، بلکه به ضرر ماست و ایران را متهم به آمیختن سیاست به ورزش می کند. آیا برای ملت فلسطین سودی دارد؟ خیر، کما اینکه شما بهتر از من می دانید که آنها از این عمل ایرانیان بی خبرند. از اینها گذشته مگر ایران به قدر کافی همانطور که گفته شد هزینه سیاسی اقتصادی برای فلسطین پرداخت نکرده. پس از گفتن این همه آیا به نظر شما مقایسه برخورد ایران و چین مع الفارق نیست. آیا برخورد ایران چون کودکی که قهر کرده و به جای کار درست و منطقی کردن شیون می کند و توجه می خواهد نیست؟ آیا از میان رفتن زندگی ورزشکارانی که سالها و سالها برای همین چیند دقیقه ای که روی تشک بروند و حاصل تلاششان را بگیرند هزینه بیهوده و کلانی نیست؟ آیا ناامیدی و خشم کسانی که فیتیله پیچ شدن ورزشکارشان را روی صفحه تلوزیون می بینند در حالی که با فقر خود هزینه وظیفه اخلاقی نسبت به فلسطین را پرداخته اند زشت و غیر اخلاقی نیست؟
می توان استدلال کرد که ورزش ملی خود به خود سیاسی است، چرا که در بطن خود ناسیونالیزم را می پروراند و همه دوست دارند که کشورشان در رقابت با کشورهای دیگر روی سکوی افتخار بایستد. اما این کجا و آن کجا؟
مثال دیگرتان رقابت شطرنج باز آمریکایی با رقیب یوگوسلاو است. این مثال شما هم نمونه کامل قیاس مع الفارق است. من متعجبم که از شما این تعداد مغالطه را یکجا و در یک نوشته می بینم!
به نظر شما چگونه می توان تحریم بین الملی و هماهنگ سازمان ملل را علیه کشوری که به نسل کشی و جنایات بسیار عیان و قابل مشاهد محکوم است را با تحریم خود خوانده ایران که حتی رسمی هم نیست مقایسه کرد؟ بابی فیشر متهم به رعایت نکردن تحریم های اقتصادی شد، و به نامه ای که برای پرهیز او از بازی فرستاده شده بود تف انداخت. سپس در دادگاهی قانونی به عدم رعایت تحریمی قانونی متهم شد. در کجای تاریخ این دهه های اخیر شما مثالی سراغ دارید که کشوری به دلایل قانونی بین الملی تحریم شده باشد و در مسابقات جهانی ورزشی شرکت کند و ورزشکارانی را که با ورزشکاران کشور مزبور مسابقه دهند مجازات کنند؟ این به نظر شما خنده دار نیست؟ آیا ورزشکاران یوگوسلاوی با وجود تحریم های قانونی سازمان ملل در رقابتهای ورزشی شرکت کردند و ورزشکاران مسابقه دهنده با آنها مجازات شدند؟؟ من هنوز از این مثال شما در عجبم! رژیم ایران حتی توان اعلام رسمی از مسابقه ندادن در مقابل اسرائیل عاجز است چرا که نتیجه آن تحریم ورزش ماست! دولت آمریکا در یک پروسه قانونی حکم به مجازات شطرنجباز خاطی به علت سرپیچی از قوانین بین الملی داده. آیا این امر در مورد سیاست رژیم ایران صادق است؟ گذشته از همه اینها، آیا اگر ورزشکاران ایران تنها به علت ناتوانی از سرپیچی از قوانین بین المللی با ورزشکاران اسرائیلی مسابقه دهند، اما دولت ایران به طور شفاف موضعش را در قبال اسرائیل اعلام کند (که کرده است) و به ملت فلسطین در حد امکان کمک کند (که بسیار بیشتر از توان و انتظار کرده است)، باز هم کشور ما در دادگاه تاریخ مضموم و سرشکسته خواهد بود؟ اگر پاسختان بله است که این دادگاه دادگاهی با استاندارد غیر واقعی و غیر اخلاقی است و رای آن هم اهمیتی ندارد. اما اگر هدف راضی کردن قاضیان تاریخ نیست و انجام وظیفه اخلاقی و وجدان ملی است، که باید گفت ما بیش از وسع و توان و انتظار کمک کرده و می کنیم و جای نگرانی نیست. کما اینکه اگر هم ورزشکاران ما با ورزشکاران اسرائیل مسابقه بدهند، ما سرشکسته در دادگاه قضاوت آیندگان نخواهیم بود و بلکه به خاطر همه کمکها که کرده ایم لقمه هایی که از دهان کودکان و فقیران ایران دزدیده و در دهان کودکان فلسطینی گذاشته ایم در امتحان اخلاق قبول شده ایم.
در فرض آخرتان نوشته اید که به باورتان ملت ایران با این نوع تحریم اسرائیل موافقند و یک رفراندم میتواند گواه این ادعا باشد. این هم ادعای عجیبی است و از شما انتظارش را نداشتم. در کجای دنیا میتوان برای امری که خلاف نرم ها و قوانین بین المللی باشد رفراندم گذاشت؟ دولت ایران حتی نمی تواند به صورت علنی از رقابت با اسرائیل سر باز زند، و بهانه مصدومیت و دلائل دیگر را بهانه می کند. آن وقت شما حرف از انتخابات میزنید در مورد امری که خلاف قوانین بین المللی است و برایمان تحریم می آورد؟ آیا غیر از این است که مردم ایران امکان دارد که در یک رفراندم ملی به دشمنی و تحریم های مشابه به کشورهای عربی هم رای بدهند؟ ایا با برگزاری چنان رفراندمی هم موافقید؟! احتمالا خیر چون شما به درستی اسرائیل را متجاوز می دانید و اعراب را خیر. اگر این چنین است پس مطرح شدن رای ملت بیهوده است، چرا که مردم ایران می توانند در یک رفراندم به هر موضوع ضد حقوق بشری و خلاف قوانین بین المللی رای مثبت بدهند. پس گزینه رفراندم در این مورد کاملا منتفی است. البته این را هم بگویم که من با نظر شما در مورد نتیجه انتخابات فرضی در این زمینه مخالفم و فکر می کنم که اکثریت ملت ایران خواستار تحریم اسرائیل از طرف ورزشکاران ایرانی و فیتیله پیچ شدن ورزشمان نیستند!
فکر می کنم این قدر با هم توافق داشته باشیم که اگر در مفروضات و بدنه اصلی استدلالات حتی یک اشکال منطقی وارد باشد نتایج گرفته شده خود خود به خود مردودند. البته من با نتیجه گیری اول شما موافقم که مربوط به مفروضات درست اول و دوم شماست.
پوزش می خواهم از جسارت و این همه اطناب در کلام. با آرزوی سلامتی و شادی.
و. امیری
سلام.
ممنون بابتِ نوشتنِ نظرتان. این نظر و نوشتهی من هر دو در اینجا میمانَد و امیدوارم کسانی (از جمله خودِ من) با دقت بررسیشان کنند.
اما غریب است که استدلالِ مرا اینطور گزارش میکنید که گویی گمانِ من در موردِ همدلیِ بیشترِ ایرانیان با تحریمِ اسرائیل یکی از مفروضاتِ استدلالِ من است. مستقل از گمانِ من در موردِ نظرِ اکثریتِ مردمِ ایران، در اواخرِ نوشته گفتهام (یا سعی کردهام بگویم!) که اینکه نظرِ اکثریت چیست ربطِ مهمی به بحثِ تحریم ندارد. نوشتهام (و ظاهراً نه بهروشنی):
اتحادیه جهانی کشتی اعلام کرد: کمیتههای حقوقی و اخلاق، موضوع شکست عمدی علیرضا کریمی را بررسی خواهند کرد تا نظر خود را به هیات رییسه UWW اعلام کنند.
فعلاً به نظر میرسد فکری باید برایِ تحریمهای احتمالی خودمان کنیم. تحریم دیگری؟؟!! شاید وقتی دیگر.
پس اینجا کسی دارد میگوید که فلان موضعگیری باعثِ افتخار است حتی اگر باعثِ حذف بشود (مشروط بر اینکه صریح و سرافرازانه باشد)، و کسی چنین جوابی مینویسد.
سلامٌ علیکم.
اول اینکه دقیقاً مشکل همینجاست که عدهای " حقوقِ شخصیِ ورزشکاران" را کاملاً جدی میگیرند و دلایلِ بسیار تاملبرانگیزی در تاییدِ رعایتِ این حقوق آوردهاند که نادیده گرفتنش در این جهانِ جدید مضحک بهنظر میرسد. دوم اینکه در نوشته شما آمده: "حتی دموکراتیکترین دولتها هم این را برنمیتابند که شهروندشان تحریمی بینالمللی را نقض کند." شما به تحریمی بینالمللی اشاره کردهاید و نه تحریمی یکجانبه و شاید تفطن دارید که این دو چه تفاوتِ عظیمی دارند. سوم اینکه تصور من این است که در ایرانِ امروز درصدِ بسیار بسیار بزرگتری چنین باوری ندارند که ما باید بابتِ تحریمِ اسرائیل هزینه بدهیم. اساساً اگر پایِ افتخار و سرافرازی در میان باشد، اولویت و دغدغه آن درصدِ بسیار بزرگ، مشکلاتِ داخلی است.
فقط در موردِ فقرهی دومِ شما حرفی دارم: جملهای را که نقل کردهاید برای تقویتِ این ایده نوشته بودم که بگویم حتی در دموکراتیکترین حکومتها هم خواستهی شخصیِ ورزشکاران میتواند وزنِ تعیینکنندهای نداشته باشد. ممنونام که نظرتان را اینجا نوشتید.
تا موضع شما معلومتر شود لطفی کنید و بفرمایید
1- اگر چه طور بشود باید دست از پیگیری تحریم/افتخار برداشت؟
و به طور خاص
2- اگر پیگیری یک تحریم/افتخار ما را (نهایتاً) از پیگیری تحریم/افتخار(بزرگتری) باز دارد چه کنیم؟
واگر این سوالها به نظرتان خیلی کلی بود، ضعیفترین نسخهای از آنها که حوصلهاش را داشتید جواب بدهید. و اگر اصلا حوصله نشد که هیچ.
منظورتان از "تحریم/افتخار" را متوجه نمیشوم. حدس میزنم طعنهای باشد به اینکه نوشتهام که از دیدِ من سهیمبودن در تحریمِ آفریقای جنوبی در دورانِ آپارتاید باعثِ افتخار بوده است.
۱. طورهای گوناگون؛ مثلاً: اگر اشغالِ سرزمینهای تصرفشدهی ۱۹۶۷ به بعد تمام بشود و رفتارِ آپارتایدی متوقف بشود.
۲. سؤال را درست متوجه نمیشوم (از جمله به علّتی که در ابتدا گفتم). اگر منظورتان این است که چه کنیم اگر پیگیریِ تحریمِ اسرائیل ما از دچارِ مشکلی کند که شرّش بزرگتر از شرِّ رفتارِ اشغالگرانه و نژادپرستانهی اسرائیل است، در این صورت: بهنظرِ من باید از پیگیریِ تحریم دست برداشت.
به نظرتون چه بخشی از دلایلتون به دو وضعیت زیر هم قابل انتقال هست؟
۱. رابطهی آکادمیک. مثلا انتشار مقالهای مشترک با یک استاد دانشگاه اسراییلی. آیا حکومت ایران باید برخورد کنه؟
۲. کشورهای دنیا کشور فلان رو تحریم کنند چون به نظرشون به طورقابل اثبات وضعیت کشور بهمان را بهم ریخته. مثلا فلان-بهمان را بگیرید آمریکا-عراق یا ایران-سوریه یا روسیه-سوریه یا عربستان-یمن.
به نظر من این دو مورد نباید چندان قابل دفاع باشند وگرنه دنیای علم و ورزش در مقیاس خطرناکی سیاسی میشه.
نظری ندارم و باید در موردشان فکر کنم. موردِ (۲) به طرزِ ویژهای برای من مبهم است، مخصوصاً که خیلی برایم روشن نیست که اینکه کشوری وضعیتِ کشوری را بههم بریزد یعنی چه.
در موردِ (۱)، از اوائلِ قرن ایدهی تحریمِ آکادمیکِ اسرائیل مطرح شده است و میشود برای خبردارشدن در موردِ جزئیات و نحوهی پیشرفتاش با مدخلِ ویکیپدیای انگلیسی شروع کرد.
خیر: من موافق نیستم که "حکومت ایران باید برخورد کنه"—مستقل از اینکه طرفدارِ تحریمِ آکادمیک باشم یا نباشم. من معتقدم که تیمهای ملّیِ ورزشیْ نمایندگانِ رسمیِ دولتها هستند؛ و معتقدم که دانشگاهها نوعاً تا حدِ زیادی باید مستقل از دولتها باشند (جزئیاتاش را نمیدانم). یک تفاوت را میشود در این ملاحظه کرد که علیالاصول شهروندِ عادی میتواند با هر کس از هر جا مقالهای بنویسد و منتشر کند؛ اما گمان میکنم که برای مثلاً شرکت در المپیک یا مسابقاتِ جهانی نوعاً باید از طرفِ دولتی معرفی شد.
البته حواسمان به این هم باشد که مشکل حکومت ایران با کشور اسرائیل با پایان آنچه عموما «اشغال» خوانده میشود و مربوط به وضعیت بیتالمقدس شرقی و نوار غزه است (و نه مثلا حیفا یا تل آویو) رفع نخواهد شد. مقامات ایرانی این را مکررا و صریحا بیان کرده اند که اسرائیل را حتی در مرزهای قبل از جنگ ششروزه سال ۱۹۶۷ به رسمیت نخواهند شناخت. چنین موضعی که از موضع بسیاری از رانده شدگان از سرزمین های اشغالی نیز فراتر میرود بعید است که کشورهای دیگر را همراه کند.
بله، متذکر هستم. اگر در موردِ این یادداشت دارید صحبت میکنید: من از طرفِ خودم صحبت میکنم و سخنگوی جمهوری اسلامی نیستم. در وضعیتِ فعلیِ اشغالگری و نژادپرستی، موضعِ من موافقِ جمهوری اسلامی است، گرچه شاید دلیلهایمان یکی نباشد. وضعیت اگر تغییر کند، شاید موضعمان هم متفاوت بشود.
ممنون از توضیح. اشاره من به بند (۲) نوشته بالا بود. منظور من به بیان دیگر این است که اگر فرضا موضع جمهوری اسلامی با موضع عموم کشورها یکی بود، احتمال موفقیت چنین حرکتی بیشتر بود. اما موضع کشوری را که به چیزی کمتر از نابودی کامل کشور دیگر قانع نیست را ملل دیگر (اگر مجبور نباشند) احتمالا به سختی جدی خواهند گرفت.
1- اگر اسرائیل به مرزهای قبل از سال 1967 باز گردد، باز هم یک کشور است. بنابر این صِرف اشغالگر بودن، نباید دلیلی بر به رسمیت نشناختن آن باشد. مثلاً در جنگ جهانی دوم، کشورمان توسط نیروهای متفقین اشغال شد، اما این دلیلی بر به رسمیت نشناختن کشورهای انگلیس، شوروی و … نبود.
2- ولی نکتۀ مهم تر و دقیق تری هست که دیدگاه ما را به کل بحث ، عوض می کند. همچنانکه Ilan Pappé مورخ تبعیدی اسرائیلی گفته، اسرائیل را باید کشوری «استعمارگر» دانست و نه «اشغالگر» ؛ چرا که اشغالگری، امری موقتی است و ما همیشه در انتظار پایان آن هستیم. ولی همچنانکه مهاجران، آمریکا را استعمار کردند واین امر، اشغالی موقتی نبود، اسرائیل نیز از قرن نوزدهم، سرزمین فلسطین را استعمار می کند و نه اشغال.
من در این مورد موضعی نگرفتم که آیا اشغالگربودنِ رژیمِ الف توجیهِ معقولی برای بهرسمیّتنشناختناش هست یا نه. غیر از این، متوجه نمیشوم که آنچه بعد از "بنابراین" آمد چطور از جملهی قبلی نتیجه میشود.
در موردِ نظرِ آقای پاپه ممنون میشوم متنی معرفی کنید.
در این متن ، فکر می کنم حکم یا همان نتیجۀ اصلی تان این است:
«بگذارید…ایدۀ اصلی ام را مطرح کنم:.. یک چیز ِ این نظام که فکر کردن به آن شادم می کندآن چیز دقیقاً همین به رسمیت نشناختن اسرائیل است.»
دلیل شما چیست؟ ( به نتایج فرعی حکم تان که مربوط به ورزشکاران است، کاری ندارم بلکه مقدمات حکم تان مد نظر من است.) از بحث آپارتاید می گذرم چون خودتان در تردیدید که بتواند مقدمۀ مستحکمی برای استدلالتان باشد:« موضوعِ دیگری هم هست، که میتواند به اولی[یعنی مسالۀ به رسمیت شناختن] ربطی داشته باشد یا نداشته باشد. برخی از ما دورانِ آپارتاید در آفریقای جنوبی را بهیاد داریم…»
ولی برسیم به پشتوانه یا همان مقدمۀ اصلی نتیجۀ استدلالتان: « … این هم هست که حالا بیش از پنجاه سال است که توصیفِ رسمیِ سازمانِ مللِ متحد از درصدِ بزرگی از سرزمینهای زیرِ سلطهی حکومتِ اسرائیلْ ”سرزمینهای اشغالی“ است. اینطور نیست که چون از اسرائیل خوشمان نمیآید بگوییم که اشغالگر است: واقعاً این سرزمینهای خاص را در ۱۹۶۷ و بعد از آن با نیروی نظامی اشغال کرده است.»
بنابر این استدلال شما را می توان چنین صورتبندی کرد:
1- هیچ دولتی که با نیروی نظامی جایی را اشغال کرده است را نباید به رسمیت شناخت.(مقدمۀ ناگفته)
2- دولت اسرائیل ، دولتی است که با نیروی نظامی جایی (یعنی فلسطین ) را اشغال کرده است.
نتیجه:
نباید دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت.
پس دیگر نفرمایید که « من در این مورد موضعی نگرفتم که آیا اشغالگربودنِ رژیمِ الف توجیهِ معقولی برای بهرسمیّتنشناختناش هست یا نه».
***
پاداستدلال(counter argument) من در رد استدلال شما را هم اگر کمی با principle of charity می خواندید ، این چنین بود که جملۀ بعد از «بنابراین» مقدمۀ استدلال من بود و عبارت قبل از «بنابراین» نتیجۀ آن. یعنی آنچه قبل از « بنابراین» آمده، از جملۀ بعد از «بنابراین» نتیجه گرفته می شود، نه اینکه چنین قرائت کرده اید که «متوجه نمیشوم که آنچه بعد از "بنابراین" آمد چطور از جملهی قبلی نتیجه میشود.»
بنابراین صورتبندی پاد استدلال من چنین است:
1- اشغالگر بودن هر دولتی، نباید دلیلی بر به رسمیت نشناختن آن باشد.
2- اسرائیل، دولتی اشغالگر است.
نتیجه:
اشغالگر بودن اسرائیل ، نباید دلیلی بر به رسمیت نشناختن آن باشد.
***
در مورد نظر آقای پاپه به دو منبع زیر مراجعه فرمایید:
https://www.jacobinmag.com/2017/05/israel-palestine-democracy-apartheid-discrimination-settler-colonialism
https://www.antiwar.com/blog/2017/04/05/ilan-pappe-on-viewing-israel-palestine-through-the-lens-of-settler-colonialism/
بابتِ توضیحِ بیشتر و بابتِ معرفیِ منابع ممنونام.
من در این موضوع با شما موافقام که صِرفِ اشغالگری دلیلی برای بهرسمّیتنشناختنِ کشور (یا دولت یا رژیم) نیست.
در توضیحِ یادداشتِ قبلیتان، در پاراگرافهای دوم و سومِ یادداشتِ اخیرتان بخشهایی از نوشتهی مرا نقل کردهاید (در دو بخش، در حدودِ نود کلمه). اما همهی اینها را از پاراگرافی از متن برداشتهاید که بعد از صحبت از بهرسمیّتنشناختنِ اسرائیل است و اصلاً پاراگراف شروع میشود با "در کنارِ بهرسمیّتنشناختن، موضوعِ دیگری هم هست". گمان میکنم عبارتِ ابتدای پاراگراف روشن میکند که در اینجا صحبت از دلیلهایی برای تحریم است نه برای بهرسمیّتنشناختن.
در کنارِ بحثِ به رسمیّتنشناختن، بحثِ رفتارِ آپارتایدی هم هست؛ این رفتار دلیلِ خوبی برای تحریم بهدست میدهد. آنچه به عنوانِ صورتِ مصرّحِ استدلالِ من آوردهاید، هر چه که هست استدلالِ من نیست. در دو پاراگراف (که شروعِ اولیاش "در کنارِ بحثِ بهرسمیّتنشناختن" است)، صحبت از این است که رفتارِ نژادپرستانه دلیلی است برای تحریم، و رفتارِ اسرائیل نژادپرستانه است؛ پس دلیلی هست برای تحریمِ اسرائیل.
بابت توضیحاتتان ممنون.اگر «در اینجا صحبت از دلیل هایی برای تحریم است و نه برای به رسمیت نشناختن» ، سپاسگزار می شوم دلیل یا دلایل «ایدۀ اصلی تان» که به رسمیت نشناختن اسرائیل است را مطرح بفرمایید.
ایدهی اصلیام (که تصریح کرده بودم که دارم با کمی تسامح و کمی اغراق بیاناش میکنم) شادیام از این است که جمهوری اسلامی اسرائیل را بهرسمیّت نمیشناسد. چرا شادم میکند؟ چون، آنطور که من میفهمم، اسرائیل از اساس با ظلم و قتل و نژادپرستی بنا شده—و نه قرنها پیش، بلکه در همین روزگارِ ما و در حضورِ سازمانِ مللِ متحد. شاید لازم باشد مدتی بگذرد تا بشود این ظلمها را فراموش کرد (مثلاً چند میلیون آواره نباشند که یک یا دو نسل قبل از سرزمینهایشان بیرون شدهاند) و دیگر از بهرسمیّتشناختهنشدناش شاد نبود.
ظلم و قتل و نژادپرستی ، معلول است و نه علت.به نظرم شما علت به رسمیت نشناختن را یا باید همان «اشغالگری» بگیرید یا «استعمارگری». چرا ؟ چون اشغال و یا استعمار در جهت بازگشت به «سرزمین مقدس» ، دلیل ظلم و قتل و نژادپرستی صهیونیست ها است.(مگر اینکه این فرض غریب را داشته باشید که هدف صهیونیست ها ظلم و قتل و … است.) البته اگر شما علت دیگری مدنظر دارید، بازگویی اش موجب امتنان است.
راستش من با خودم عهدکرده بودم به این چور بحثها «ورودپیدا نکنم.» . اما حالا میبینم که خناق میگیرم اگر نگویم کاوه یادش رفت که در سالگرد قتلهای زنجیرهای اشاره کند که بنا به تحلیل اکثریت بزرگان، این قتلها هم کار اسراییلیها بوده و لابد ندیده یا یادش رفته که متهمان به این امر اعتراف کردند. پس ننگ و نفرت بر اسراییل بیش باد.
دلیل مخالفت با اسراییل این است که «از اساس با ظلم و قتل و نژادپرستی بنا شده» است. البته واضح و مبرهن است و نظام مقدس ما با همهی اینها مخالف است و نسبتی با این امور ندارد. سنیها، بهاپیان، و دگراندیشان هم در همهی اینسالها زر زیادی میزدهاند.
خوب است در این ایام معذرت بخواهیم و اعادهی حیثیت کنیم از همهی افرادی که بناحق از جانب بلندگوهای امپریالیستی متهم شدند برای مشوهکردنِ چهرهی اسلام رحمانی از مرحوم سید صادق خلخالی تا مرحوم سعید امامی.
نسبت برخی ایرانیان (xها) با برخی دیگر (yها) کمابیش همان نسبت اسرائیلیان با فلسطینیان است. فرض کنید فردا yها بخواهند حق خود را از xها باز پس گیرند. طبیعی است که xها مقاومت خواهند کرد. فرض کنیم که yها برای گرفتن حق خود دست به اسلحه ببرند. آنگاه xها آنها را دزد و زورگیر و تروریست معرفی میکنند و زندانی و اعدام میکنند. آن ایرانیانی که از کمترین حقوق خود محروم هستند–فعلا فقط حقوق اقتصادی را فرض بگیریم–میشوند yها. آنها که نجومیخورند و در جاهای خوب شهرهای بزرگ زندگی میکنند و همهجوره بهرهمند هستند میشوند xها. نکته این است که xها همه بخاطر شایستگی و ژن خوب و زحمت x نشدهاند. سازوکارهای ثروت و قدرت آنها را x و دیگرانی را y کرده است. اکنون سه نکته:
۱) فکت: سنگ فلسطینیان را به سینه زدن خودش بخشی از این سازوکار ثروت و قدرت شده است. حکومت ایران با گفتمان دفاع از فلسطین خود را تقویت و سازوکار ثروت و قدرت را پابرجا میکند.
۲) آیا نباید از کسی که نسبت اسرائیلیان و فلسطینان را نقد میکند انتظار داشت که اگر صداقت دارد به همان اندازه نسبت xها و yها را نقد کند.
۳) طبیعتاً ما حق داریم بپرسیم کسی که نسبت اسرائیلیان و فلسطینان را نقد میکند خود تا چه اندازه به xها نزدیک است و تا چه اندازه به yها. چون بهخوبی ممکن است نقدکنندهی اسرائیل خود از xها باشد.
برخورد اسرائیل با فلسطینیان به نظرم بهانه است. سنتی است که به فکر پیروی میشود و نفعی هم برای فلسطینیان ندارد.
شما یک نگاه به وضعیت فلسطینیان ساکن کشورهای عربی بیاندازید. از حقوق اولیه آوارگان محروم نکه داشته شدهاند تا ادعای اعراب برای حاکمیت بر سرزمین اشغالی تقویت بشود. نسل بعد از نسل در اردوگاههای آوارگان زندگی میکنند. اگر به این فلسطینیان فرصت داده شود که در جوامع کشورهایی که ساکن هستند ادغام شوند و از حقوق قانونی آوارگان و پناهندگان برخوردار شوند شاید بیشترشان ترجیح بدهند از خیر برگشتن بگذرند. ولی این حس برتریجویی و سطلهگری و مالکیت بر اراضی اجازه نمیدهد که آنچه به نفع فلسطینیان است انجام شود. فلسطینیان ابرازی هستند برای این دولتها. آیا موضع دولت ایران در قبال مسلمانان چین و برمه و … هم به همین شدت است که بر علیه اسراییل هست؟ به نظر دقت و واکاووی امر نشان میدهد که موضع گیری دولت ایران در مقابل اسرائیل چندان هم در اصل به خاطر نگرانی برای حال فلسطینیان نیست، بلکه امری است ایدولوژیک و سنتی که بدون درک واقعی از امر شکل گرفته است.
دوستی میگفت آدمها دوست دارند فکر کنند طرفدار حق و برحق هستند، مخصوصا اگر هزینهاش را دیگران بپردازند. من برای شما مثال میزنم: اگر یک استاد اسراییلی با شما در رشته فلسفه همکاری میکرد آیا شما حاضر میبودید در راستای تحریم اسراییل از همکاری با این که چه بسا منتقد رفتار دولت راستگرای اسراییل با فلسطینیان هست سر باز زنید؟ و به خاطر این کار در دورهی تحصیل از دانشگاه اخراج شوید؟
اگر مساله تبعیض است یا تبعیضی که بر اهل سنت و مسیحیان و کلیمیان و زرتشتیان در ایران روا میشود چرا در نقدها چندان جایی ندارد؟ یا احوال افغانها در ایران. اینها را که میشود در ایران پیگری کرد و تغییر داد، بجای راهپیمایی در روز قدس که اثری بر بهبود حال کسی ندارد چرا بهبود حال این افراد را پیگیری نمیکنیم؟ به قول مسیح چرا ذره چوبی که در چشم دیگران است را اینقدر بزرگ میبینیم ولی الواری که در چشم خودمان هست را نمیبینیم؟
اینکه اکثریت مردم ایران هم چیزی میخواهند یا باور دارند بر حقانیت امری تاثیر ندارد. اگر فرض شما این است که کسی که زیر پرچم ایران شرکت میکند به نمایندگی از ایران شرکت میکند و مردم به رایشان حق گزیدن بین شرکت در مسابقات جهانی کشتی یا حرکت نمادین در کشتی نگرفتن با ورزشکاران اسراییلی دارند بفرمایید رای گیری کنیم. به نظر بنده اکثیرت بالایی شرکت در مسابقات جهانی کشتی را به این حرکت نمادین خفتوار و دورویانه (که ورزشکار ما حالش خوب نیست) را ترجیح میدهند.
همان نهاد سازمان ملل که اراضی فلسطینیان را اشغال شده توسط اسراییل میداند کشور اسراییل را به رسمیت میشناسد. دلبخواه بعضی تصمیماتش را نمیپذیریم و به بعضی دیگر به عنوان مرجع قانونی ارجاع میدهیم.
انما يتذكر اولوا الباب
mقایسه تایوان با اسراییل را مقایسه خوبی نمیدانام .اما دقیقا حرف دل من را زادی .احتمالا حساسیتی که جمهوری اسلامی با کمک کردن به فلسطین ایجاد کرده باعث میشه که خیلی از ماها واقعیت را ندیدیم و اشغال اسراییل را که خود سازمان ملل آن زمان یکی از بانیهایش بود را محکوم کنیم . به نظر من ورزشکارهای ما باید با افتخار اعلام کنند که چون کشوری به اسم اسراییل را به رسمیت نمیشناسند نمیتوانند که با شخصی که اسراییلی نامیده میشه مسابقه بدهند. اقدامی که خیلی بهتراز پیدا کردن بهانه برای ادامه ندادن مسابقه هست !
اگر قرار هست که یهودیان را از فلسطین اخراج کنید ابتدا باید مسلمانان اروپا و آمریکا را از این مناطق بیرون کنید که تروریست و وحشی هستند چرا یک عرب می تواند از لندن و انگلستان زمین خریداری کند اما یک یهودی نمی تواند از فلسطین زمین بخرد و یا حتی به آنجا مهاجرت کند