شاید. و شاید هم اگر در دهه ۱۹۵۰ در آنجا میزیست، در همان زمانی که عملا و رسما و با امضای خودش به مککارتیزم اعتراض میکرد، شما از طریق رئیستان به سناتور مککارتی نامه مینوشتید و تقاضای شغل یا طلب عفو میکردید.
مستقل از محل نزاع در اینجا، من چیز بدی در این که کسی در دهه پنجاه، چه از طریق رئیسش و چه مستقیماً، از سناتور مککارتی تقاضای شغل یا حتی طلب عفو کند نمیبینم. کمونیستی که در جریان مککارتیزم از شغلاش اخراج شده است حق دارد به سناتور نامه بنویسد و خواهان بازگشت به کارش شود. حتی حق دارد که طلب عفو کند، اگر این تنها راه نجاتاش از گرفتاریهایی است که به ناحق بر او تحمیل شده است.
اما آنچه که بد است این است که کسی در دهه پنجاه صرفاً به این خاطر که کمونیستی جایی کار وحشتناکی در آمریکا کرده است، کمونیستهای دیگر را لو بدهد یا چون اصولاً فکر میکند کمونیسم تهدیدی برای جامعه است در رثای رشادتهای سناتور مککارتی و مأموران او در مبارزه با این ایده خطرناک مطلب بنویسد، بی آنکه هیچ دغدغه حقوق اولیه قربانیان سناتور را داشته باشد.
و البته شوخی را کنار بگذاریم. نامه نوشتن علنی و رسمی به سناتور مککارتی وقتی که صابون او به تن خودمان خورده است شهامت چندانی نمی خواهد.
همین کنار، سمت راست، لینکی هست به مطلبی درباره گزینش. محتوا: در گزینش شرکت نمیکنم. تاریخ انتشار: ۱۳۸۹. لابد خوانندههای بیکار میتوانند قضاوت کنند که (در شرایط خلاف واقع!) مرثیهخوانی برای سربازانی کشته در ویتنام بدتر است یا طلب عفو و شغل از سناتور. من این بحث را ادامه نمیدهم.
شما البته مختاری که هر جا که خواستی بحث را متوقف کنی. اما من باز هم تکرار میکنم که در شرایطی که توصیف کردم «طلب عفو و شغل از سناتور» به هیچ وجه بد نیست که حالا بخواهیم قضاوت کنیم که آیا از «مرثیهخوانی ..» بدتر است یا خیر. بد دانستن عمل کسانی که «طلب عفو و شغل از سناتور» کردهاند، حمله به قربانیان سناتور است به جای حمله به خود سناتور و این چیزی است که البته اسباب خوشنودی سناتور را فراهم خواهد کرد.
من (وبلاگنویس) با [شرطی] خلاف واقع همدلام و بدیای در خودِ این عمل نمیبینم که کسی به مککارتی نامه نوشته باشد و تقاضای شغل یا تقاضای بخشایش کرده باشد.
نمیدانم شرطیِ خلافواقعتان صادق هست یا نه. بعضی امورِ مربوط:
۱. ایران دارد در سوریه و عراق با داعش میجنگد (محسن حججی هم اسیرِ دواعش بود).
۲. از مرزِ غربیِ ایران تا سوریه و عراق یک اقیانوس فاصله نیست (بسنجید با فاصلهی امریکا تا ویتنام). من حرفهای رسمیِ مقاماتِ ایران را درست میانگارم وقتی که میگویند داعش تهدیدی برای ایران است.
۳. حتی صلحدوستانِ جدیِ سرشناس هم گمان میکنم که نوعاً نسبت به سربازانِ کشتهشدهی وطن احترام میکردهاند.
لطفاً دقیق و بدون این که صرفاً بگویی به چه اعتماد داری یا نداری شواهدت برای این ادعایت را بگو. مشخصاً منظورم شواهدی از این دست است که مثلاً در جنگ ایران در سوریه چند ایرانی تا به حال کشته شده اند و چند تای آنها به دست داعش کشته شده اند. کشته شدههای ایران در چه منطقهای بودهاند و داعش چه مناطقی را تحت کنترل دارد و … چون به نظرم روشن است که اگر داعش مثلاً یک ژاپنی را بکشد این دلیل بر این نیست که ژاپن در حال جنگ با داعش است.
درباره (۲)
ظاهراً تو معتقدی که هر کشوری مجاز است سرخود به کشورهایی که به درستی آنها را تهدیدی برای خود میداند حمله یا در آنها مداخله نظامی کند. چیزی به اسم حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی را برای این درست کرده اند که چنین وضعی کنترل شود. وگرنه لابد هیتلر هم لهستان را تهدیدی برای خود میپنداشته است و آلمانیهای حامی ارتش نازی حرفهای رسمی او را درست میانگاشتهاند.
درباره (۳)
فکر نمیکنم کسی در این مناقشه داشته باشد و کسی هم خواهنان بی احترامی به سربازان کشته شده نیست. صحبت سر این است که در هر مقطع زمانی کنش سیاسی درست کدام است. اگر شما حتی یک کلمه علیه جنگ ویتنام ننوشته باشی «صلحدوست جدی» نیستی و در این شرایط تمجیدت علنی و رسمیات از سربازان کشته شده صرفاً شاهدی بر «جنگدوستی جدی» ات است. معنا و دلالتهای کنش در بافتی از همه کنشهای شما تعیین میشود. نمیتوانی انتقادهای مکررت به رقتار سیاهان در جامعه را، بی آن که هیچ اشارهای به ظلم رفته بر آنها بکنی، صرفاً این گونه توجیه کنی که ماندلا هم جایی انتقاد مشابهی از سیاهان کرده است.
دربارهی (۱). اگر صحبت از ویتنام در اولین یادداشتِ ذیلِ این مطلب صرفاً نوعی دشنامدهی است در این صورت حرفی ندارم؛ اما اگر متضمنِ این ادعا است که ایران در مناطقی از عراق و سوریه نیروی نظامیِ در حالِ جنگ دارد، در این صورت شواهدی که شما برای این ادعا دارید احتمالاً به کارِ من هم خواهد آمد. به هر حال، این نوشته هم فقط دربارهی زندهیاد محسن حججی است. (شاید بعضی مراجعِ این مدخلِ ویکیپدیا اطلاعدهنده باشند.)
دربارهی (۲). آلمان و لهستانِ دههی ۱۹۳۰ را نمیدانم؛ اما بله: در شرایطی مثلِ داعشِ امروز در غرب یا طالبانِ بیست سال پیش در شرق، معتقدم که دخالتِ نظامی مجاز است. سوادم برای توصیفِ دقیقتر کافی نیست؛ اما این برایم روشن است که در ۱۹۸۰ این سازمانهای بینالمللی کارِ درخوری نکردند وقتی که صدام حسین به ایران حمله کرد (اینکه بعد از آزادیِ خرمشهر چه شد موضوعِ بحثِ دیگری است). در بادیِ امر، حتی دخالتِ ایران در جنگ ظفار در زمانِ پهلوی را هم موّجه میدانم.
دربارهی حرفتان در موردِ (۳)ای که نوشتهام حرفی ندارم.
فقط برای نشان دادن میزان بیاطلاعیتان از شرایط منطقه (یا شاید میزان تحت تأثیر پروپاگاندا بودنتان) باید عرض کنم که در سوریه به جز داعش بسیاری نیروهای دیگر نیز در حال جنگ با "دولت" سوریه اند و بنابراین به هیچ وجه روشن نیست که شواهد برای این ادعا که ایران در مناطقی از سوریه در حال جنگ است به همان میزان به کار ادعای شما که ایران در حال جنگ با *داعش* است بیاید. برای این ادعای مشخصتر لازم است شواهد بیشتری از آن جنس که من گفتم به دست بدهید و نه شواهد کلی برای این که ایران در سوریه در حال جنگ است.
دقیقاً به این خاطر که بدون سواد درخور برای توصیف دقیق شرایط امور برایتان اینقدر روشن است، کسی ممکن است با فکر کند در زمان جنگ ویتنام هم با همین سواد نادرخور به دفاع از لشگرکشی آمریکا میپرداختید. سواد در خور نداشتن البته به هیچ وجه عیب نیست، مشروط بر این که کسی که خودش میداند سوادش در خور نیست از قضاوت علنی پرهیز کند. البته آدمها بدون این سواد در خور هم قطعاً قضاوتهای اولیهای دارند، اما خوب است که وقتی میخواهند آنها را در ملا عام اعلام کنند احتیاط بیشتری کنند و لااقل توصیف دقیقی از شرایط داشته باشند.
و البته کسی منکر آزادی بیان هر کس در بیان نظراتش نیست.
نادَرخوربودنِ سوادِ من که آشکار است. اما پروپاگاندا دو طرف دارد: یک طرف صداوسیمای جمهوری اسلامی و همراهاناش است، یک طرف رادیو فردا و مجاهدینِ خلق و همراهانشان؛ بهجای اتهامِ تأثیرپذیری از پروپاگاندا میشود موثقتر صحبت کرد.
پس حالا و فعلاً (با پیگیرینکردنِ (۲) و (۳))، صحبت از این است که آیا نیروهای ایران در حالِ جنگ با داعش هستند یا با بقیهی مخالفانِ دولتِ بشار اسد (و احتمالاً قبول داریم که داعش دستکم یکی از گروههای مخالفِ اسد است). اینکه کشتنِ زندهیاد محسن حججی کارِ داعش بوده است و اینکه داعش به جاهایی در تهران حمله کرد (در اینها تردید داریم؟)، شواهدی به من میدهد که نیروهای ایران دستکم با داعش هم در حالِ جنگ هستند.
پروپاگاندا قطعاً دو طرف دارد. ولی نوشته من صرفاً اتهام بدون دلیل و لذا ناموثق نیست. تا وضعیت روشنتر شود یک بار دیگر:
شما ادعا کردهای « ایران دارد در سوریه و عراق با داعش میجنگد »
من از شما خواستهام که دلایلتان برای این ادعا را بگویید
شما در جواب گفتهاید « شواهدی که شما برای این ادعا [ که ایران در مناطقی از عراق و سوریه نیروی نظامیِ در حالِ جنگ دارد،] دارید احتمالاً به کارِ من هم خواهد آمد. »
نکته من این است که کسی که فکر میکند شواهد برای این ادعا:
که ایران در مناطقی از عراق و سوریه نیروی نظامیِ در حالِ جنگ دارد،
به خودی خود شواهدی برای این ادعا است که
ایران دارد در سوریه و عراق با داعش میجنگد
در واقع پیش فرض گرفته است که در سوریه فقط داعش با "دولت" میجنگد. و این نشان از بیاطلاعیاش از اوضاع منطقه دارد و بهترین تبیین هم برای این بیاطلاعی پروپاگاندای صدا وسیما است که اغلب فقط از داعش در سوریه سخن میگوید.
بنابراین من دارم «موثقتر» سخن میگویم و هنوز منتظرم شواهد قانعکننده شما را ببینم. شواهد جدیدی که گفتهاید هیچ کدام موید ادعایتان نیست. این که داعش در تهران عملیات انجام داده است نشان نمیدهد نیروهای ایران دارند «در سوریه» با «داعش» میجنگند. داعش ادعای عملیات در کشورهای مختلی را کرده است که هیچ نیرویی در سوریه ندارند. و این که یک سرباز ایرانی توسط داعش کشته شده است هم نشان نمی دهد که ایران در سوریه در حال جنگ با داعش است. داعش اتباعی از کشورهای مختلفی را گروگان گرفته و کشته است که هیچ نیروی نظامیای در سوریه ندارند.
ممنون بابتِ این توضیحات. حرفِ اضافهتری ندارم. یادداشتهای بعدیتان را هم با دقت میخوانم و اگر حرفی داشتم مینویسم.
@خلاف واقع:
BBC فارسی هم ظاهرا تحت تاثیر پروپاگاندا است چون در گزارشش نوشته:
«در فیلمی که خبرگزاری داعش منتشر کرده، محسن حججی پشت سنگری پناه گرفته است. شماری دیگر از همرزمانش کنار او افتادهاند و در آخرین لحظات در مقابل حمله غافلگیرانه داعش از خود دفاع میکنند. تک و توک صدای تیراندازی شنیده میشود. لحظهای بعد یکی از نیروهای داعش محسن حججی را به اسارت میبرد در حالی که صورتش آرام است.»
شما یا نمیتوانید متنی را دقیق و درست بخوانید، یا نمیتوانید بفهمیدش. قبل از این هم توضیح دادم که آن چه نشاندهنده تحت تاثیر پروپاگاندا بودن نویسنده کامنتهای بالا است، پیشفرض گرفتن این است که در سوریه تنها داعش علیه رژیم اسد میجنگد. هیچ کس اینجا ادعا نکرده است که این ادعا که ایران در سوریه در حال جنگ با داعش است تحت تاثیر پروپاگاندا است. این چیزی است که کاوه لاجوردی ادعا کرده است و من برایش شاهد خواستهام و فکر میکنم کاملاً روشن است که ادعایی است مستقل از ادعای اول.
ادعای شماره ۱ آقای لاجوردی در ۲۱ مرداد ساعت ۱۰:۵۶ این بود که ایران در سوریه و عراق در حال جنگ با «داعش» است. بنده نمیدانم پیشفرض یعنی چه، اما از کامنتهای شما برداشتم این بود که شاهد خواسته بودید. عرضم این است که اگر گزارش BBC فارسی -که نقل کردم- درست باشد («سنگر»، «تیراندازی»، «داعش»)آنگاه شاهدی هست که ایران در سوریه در حال جنگ با داعش است. بنده این بحث را هم ادامه نخواهم داد.
نه خیر. شما کار دیگری نیز در کامنتتان کردید و «عرض» دیگری هم داشتید. انتظار میرود که دستکم کامنت خودتان را درست بخوانید و بفهمید. شما کامنتتان را این گونه شروع کردید که
«BBC فارسی هم ظاهرا تحت تاثیر پروپاگاندا است چون در گزارشش نوشته»
برای فهم کامنت خودتان به «هم» و «چون» در آن دقت کنید. در کامنتهای بالا که میان من و کاوه لاجوردی رد و بدل شده است بحثی راجع به «پروپاگاندا» شده است. من ادعا کردهام که کاوه لاجوردی در یکی از پاسخهایش به من پیشفرضی دارد که نشان میدهد تحتِ تأثیر پروپاگاندا است. در کامنت بعدیام به وضوح توضیح دادهام که منظورم از «پیشفرض» چیست و شاهدم برای این ادعا کدام است. اگر آنها را درست خوانده بودید متوجه میشدید که پیشفرضِ مورد بحث در اتهام پروپاگاندا هیچ ربطی به آنچه شما «ادعای شماره ۱ آقای لاجوردی» میخوانید ندارد.
اما شما با گفتن این که «BBC فارسی هم ….چون…» در واقع دارید ادعا میکنید که به دلیلی که بعد از «چون» آوردهاید کسی که که کاوه لاجوردی را به پروپاگاندا متهم کرده است، با استدلالی مشابه، باید چنین اتهامی را متوجه BBC فارسی «هم» بکند. و اینجاست که آشکار کردهاید که فهمتان از دیالکتیک بحث دربالا اشتباه است. چرا که نوع شاهدی که برای تحت تأثیر پروپاگاندا بودن BBC آوردهاید ربطی به نوع شاهدی که من برای تحتتأثیر پروپاگاندا بودن لاجوردی آوردهام ندارد. شاهدی که شما آوردهاید، در بهترین حالت همان «ادعای شماره ۱ آقای لاجوردی» را تقویت میکند و دخلی به پیشفرض ایشان که در بالا ذکر شد، و شاهدی برای تحت تأثیر پروپاگاندا بودن ایشان است ندارد.
و البته فکر نمیکنم لازم به گفتن باشد که همه این بحث مستقل است از صدق و کذب شاهد شما یا این که حتی چقدر آن شاهد «ادعای شماره ۱ آقای لاجوردی» را تقویت میکند. در این باره اگر دوست داشتید من، بر خلاف شما، حاضرم بحث کنم. چون ادعاها و استدلالهایی شبیه به آنچه کاوه لاجوری در این پست انجام داده است این روزها سکه رایج و مد روز میان قشر عظیمی از روشنفکران، هنرمندان، و فعالان مدنی/سیاسی/رسانهای داخل و خارج ایران شده است و من فکر میکنم دستکم بخشی از دلیل رواج شگفتانگیز این دیدگاهها در جاهایی که انتظارش نداریم سکوت و پرهیز از بحث در مقابل مغالطات این استدلالها است. به نظرم شاید نشان دادن نادرستی این ادعاها و مغلطاتی شبیه به آن چه شما در کامنتتان انجام دادهاید کار تمرینی در درس مقدماتی «تفکر انتقادی» باشد اما به نظرم در شرایط فعلی ما خیر عظیمی بر آن مترتب است.
اگر صحبت درباره تاثیر سر دادن محسن حججی در حفظ تشیع یا زمینه سازی برای ظهور و حکومت امام زمان بود شاید میشد دفاعی برای این موضع دست و پا کرد، ولی واقعا تاکید امثال داعش و القاعده و طالبان بر حجاب بسیار بیشتر از تاکید جمهوری اسلامی است.
مثلا بگوییم داعش/طالبان/القاعده می اید که چادر و روبند نرود.
می گویند ملا نصرالدین شبی در حیاط خانه اش دنبال چیزی می گشت. پرسیدند ماجرا چیست؟ جواب داد در کوچه یک اشرفی گم کرده است. پرسیدند چرا در خانه دنبالش می گردی؟ جواب داد کوچه خیلی تاریک است. حالا حکایت ماست. در خیابان های اصفهان به صورت زن ها اسید می پاشند، آن وقت در مرزهای سوریه و اردن دنبال امنیت می گردیم و از جان جوانان تازه پدر شده مایه می گذاریم!
طی دهه های اخیر بحث مطالعات امنیت به یکی از حوزه های داغ پژوهشی بدل شده است. سوال این است که امنیت چه کسی یا چه چیزی دربرابر چه تهدیدی و به چه روشی باید محافظت شود؟ دولت ها تمایل دارند هر مساله ای را به مساله امنیتی بدل کنند، حتی کم آبی را. چون توسل به امنیت هر نوع مداخله و هر روشی را از جانب دولت توجیه می کند. برای همین هم باید با شک و تردید نسبت به ادعاهای امنیتی دولت ها نگاه کرد.
اگر کاوه در دهۀ هفتاد در ایالات متحده میزیست، وقتی فعالان مدنی علبه جنگ ویتنام فعالیت میکردند، مرثیهخوان «قهرمانان» کشته شدۀ ارتش امربکا میبود.
شاید. و شاید هم اگر در دهه ۱۹۵۰ در آنجا میزیست، در همان زمانی که عملا و رسما و با امضای خودش به مککارتیزم اعتراض میکرد، شما از طریق رئیستان به سناتور مککارتی نامه مینوشتید و تقاضای شغل یا طلب عفو میکردید.
مستقل از محل نزاع در اینجا، من چیز بدی در این که کسی در دهه پنجاه، چه از طریق رئیسش و چه مستقیماً، از سناتور مککارتی تقاضای شغل یا حتی طلب عفو کند نمیبینم. کمونیستی که در جریان مککارتیزم از شغلاش اخراج شده است حق دارد به سناتور نامه بنویسد و خواهان بازگشت به کارش شود. حتی حق دارد که طلب عفو کند، اگر این تنها راه نجاتاش از گرفتاریهایی است که به ناحق بر او تحمیل شده است.
اما آنچه که بد است این است که کسی در دهه پنجاه صرفاً به این خاطر که کمونیستی جایی کار وحشتناکی در آمریکا کرده است، کمونیستهای دیگر را لو بدهد یا چون اصولاً فکر میکند کمونیسم تهدیدی برای جامعه است در رثای رشادتهای سناتور مککارتی و مأموران او در مبارزه با این ایده خطرناک مطلب بنویسد، بی آنکه هیچ دغدغه حقوق اولیه قربانیان سناتور را داشته باشد.
و البته شوخی را کنار بگذاریم. نامه نوشتن علنی و رسمی به سناتور مککارتی وقتی که صابون او به تن خودمان خورده است شهامت چندانی نمی خواهد.
جان برادر (یا خواهر):
همین کنار، سمت راست، لینکی هست به مطلبی درباره گزینش. محتوا: در گزینش شرکت نمیکنم. تاریخ انتشار: ۱۳۸۹. لابد خوانندههای بیکار میتوانند قضاوت کنند که (در شرایط خلاف واقع!) مرثیهخوانی برای سربازانی کشته در ویتنام بدتر است یا طلب عفو و شغل از سناتور. من این بحث را ادامه نمیدهم.
شما البته مختاری که هر جا که خواستی بحث را متوقف کنی. اما من باز هم تکرار میکنم که در شرایطی که توصیف کردم «طلب عفو و شغل از سناتور» به هیچ وجه بد نیست که حالا بخواهیم قضاوت کنیم که آیا از «مرثیهخوانی ..» بدتر است یا خیر. بد دانستن عمل کسانی که «طلب عفو و شغل از سناتور» کردهاند، حمله به قربانیان سناتور است به جای حمله به خود سناتور و این چیزی است که البته اسباب خوشنودی سناتور را فراهم خواهد کرد.
من (وبلاگنویس) با [شرطی] خلاف واقع همدلام و بدیای در خودِ این عمل نمیبینم که کسی به مککارتی نامه نوشته باشد و تقاضای شغل یا تقاضای بخشایش کرده باشد.
نمیدانم شرطیِ خلافواقعتان صادق هست یا نه. بعضی امورِ مربوط:
۱. ایران دارد در سوریه و عراق با داعش میجنگد (محسن حججی هم اسیرِ دواعش بود).
۲. از مرزِ غربیِ ایران تا سوریه و عراق یک اقیانوس فاصله نیست (بسنجید با فاصلهی امریکا تا ویتنام). من حرفهای رسمیِ مقاماتِ ایران را درست میانگارم وقتی که میگویند داعش تهدیدی برای ایران است.
۳. حتی صلحدوستانِ جدیِ سرشناس هم گمان میکنم که نوعاً نسبت به سربازانِ کشتهشدهی وطن احترام میکردهاند.
درباره (۱)
لطفاً دقیق و بدون این که صرفاً بگویی به چه اعتماد داری یا نداری شواهدت برای این ادعایت را بگو. مشخصاً منظورم شواهدی از این دست است که مثلاً در جنگ ایران در سوریه چند ایرانی تا به حال کشته شده اند و چند تای آنها به دست داعش کشته شده اند. کشته شدههای ایران در چه منطقهای بودهاند و داعش چه مناطقی را تحت کنترل دارد و … چون به نظرم روشن است که اگر داعش مثلاً یک ژاپنی را بکشد این دلیل بر این نیست که ژاپن در حال جنگ با داعش است.
درباره (۲)
ظاهراً تو معتقدی که هر کشوری مجاز است سرخود به کشورهایی که به درستی آنها را تهدیدی برای خود میداند حمله یا در آنها مداخله نظامی کند. چیزی به اسم حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی را برای این درست کرده اند که چنین وضعی کنترل شود. وگرنه لابد هیتلر هم لهستان را تهدیدی برای خود میپنداشته است و آلمانیهای حامی ارتش نازی حرفهای رسمی او را درست میانگاشتهاند.
درباره (۳)
فکر نمیکنم کسی در این مناقشه داشته باشد و کسی هم خواهنان بی احترامی به سربازان کشته شده نیست. صحبت سر این است که در هر مقطع زمانی کنش سیاسی درست کدام است. اگر شما حتی یک کلمه علیه جنگ ویتنام ننوشته باشی «صلحدوست جدی» نیستی و در این شرایط تمجیدت علنی و رسمیات از سربازان کشته شده صرفاً شاهدی بر «جنگدوستی جدی» ات است. معنا و دلالتهای کنش در بافتی از همه کنشهای شما تعیین میشود. نمیتوانی انتقادهای مکررت به رقتار سیاهان در جامعه را، بی آن که هیچ اشارهای به ظلم رفته بر آنها بکنی، صرفاً این گونه توجیه کنی که ماندلا هم جایی انتقاد مشابهی از سیاهان کرده است.
دربارهی (۱). اگر صحبت از ویتنام در اولین یادداشتِ ذیلِ این مطلب صرفاً نوعی دشنامدهی است در این صورت حرفی ندارم؛ اما اگر متضمنِ این ادعا است که ایران در مناطقی از عراق و سوریه نیروی نظامیِ در حالِ جنگ دارد، در این صورت شواهدی که شما برای این ادعا دارید احتمالاً به کارِ من هم خواهد آمد. به هر حال، این نوشته هم فقط دربارهی زندهیاد محسن حججی است. (شاید بعضی مراجعِ این مدخلِ ویکیپدیا اطلاعدهنده باشند.)
دربارهی (۲). آلمان و لهستانِ دههی ۱۹۳۰ را نمیدانم؛ اما بله: در شرایطی مثلِ داعشِ امروز در غرب یا طالبانِ بیست سال پیش در شرق، معتقدم که دخالتِ نظامی مجاز است. سوادم برای توصیفِ دقیقتر کافی نیست؛ اما این برایم روشن است که در ۱۹۸۰ این سازمانهای بینالمللی کارِ درخوری نکردند وقتی که صدام حسین به ایران حمله کرد (اینکه بعد از آزادیِ خرمشهر چه شد موضوعِ بحثِ دیگری است). در بادیِ امر، حتی دخالتِ ایران در جنگ ظفار در زمانِ پهلوی را هم موّجه میدانم.
دربارهی حرفتان در موردِ (۳)ای که نوشتهام حرفی ندارم.
فقط برای نشان دادن میزان بیاطلاعیتان از شرایط منطقه (یا شاید میزان تحت تأثیر پروپاگاندا بودنتان) باید عرض کنم که در سوریه به جز داعش بسیاری نیروهای دیگر نیز در حال جنگ با "دولت" سوریه اند و بنابراین به هیچ وجه روشن نیست که شواهد برای این ادعا که ایران در مناطقی از سوریه در حال جنگ است به همان میزان به کار ادعای شما که ایران در حال جنگ با *داعش* است بیاید. برای این ادعای مشخصتر لازم است شواهد بیشتری از آن جنس که من گفتم به دست بدهید و نه شواهد کلی برای این که ایران در سوریه در حال جنگ است.
دقیقاً به این خاطر که بدون سواد درخور برای توصیف دقیق شرایط امور برایتان اینقدر روشن است، کسی ممکن است با فکر کند در زمان جنگ ویتنام هم با همین سواد نادرخور به دفاع از لشگرکشی آمریکا میپرداختید. سواد در خور نداشتن البته به هیچ وجه عیب نیست، مشروط بر این که کسی که خودش میداند سوادش در خور نیست از قضاوت علنی پرهیز کند. البته آدمها بدون این سواد در خور هم قطعاً قضاوتهای اولیهای دارند، اما خوب است که وقتی میخواهند آنها را در ملا عام اعلام کنند احتیاط بیشتری کنند و لااقل توصیف دقیقی از شرایط داشته باشند.
و البته کسی منکر آزادی بیان هر کس در بیان نظراتش نیست.
نادَرخوربودنِ سوادِ من که آشکار است. اما پروپاگاندا دو طرف دارد: یک طرف صداوسیمای جمهوری اسلامی و همراهاناش است، یک طرف رادیو فردا و مجاهدینِ خلق و همراهانشان؛ بهجای اتهامِ تأثیرپذیری از پروپاگاندا میشود موثقتر صحبت کرد.
پس حالا و فعلاً (با پیگیرینکردنِ (۲) و (۳))، صحبت از این است که آیا نیروهای ایران در حالِ جنگ با داعش هستند یا با بقیهی مخالفانِ دولتِ بشار اسد (و احتمالاً قبول داریم که داعش دستکم یکی از گروههای مخالفِ اسد است). اینکه کشتنِ زندهیاد محسن حججی کارِ داعش بوده است و اینکه داعش به جاهایی در تهران حمله کرد (در اینها تردید داریم؟)، شواهدی به من میدهد که نیروهای ایران دستکم با داعش هم در حالِ جنگ هستند.
پروپاگاندا قطعاً دو طرف دارد. ولی نوشته من صرفاً اتهام بدون دلیل و لذا ناموثق نیست. تا وضعیت روشنتر شود یک بار دیگر:
شما ادعا کردهای « ایران دارد در سوریه و عراق با داعش میجنگد »
من از شما خواستهام که دلایلتان برای این ادعا را بگویید
شما در جواب گفتهاید « شواهدی که شما برای این ادعا [ که ایران در مناطقی از عراق و سوریه نیروی نظامیِ در حالِ جنگ دارد،] دارید احتمالاً به کارِ من هم خواهد آمد. »
نکته من این است که کسی که فکر میکند شواهد برای این ادعا:
که ایران در مناطقی از عراق و سوریه نیروی نظامیِ در حالِ جنگ دارد،
به خودی خود شواهدی برای این ادعا است که
ایران دارد در سوریه و عراق با داعش میجنگد
در واقع پیش فرض گرفته است که در سوریه فقط داعش با "دولت" میجنگد. و این نشان از بیاطلاعیاش از اوضاع منطقه دارد و بهترین تبیین هم برای این بیاطلاعی پروپاگاندای صدا وسیما است که اغلب فقط از داعش در سوریه سخن میگوید.
بنابراین من دارم «موثقتر» سخن میگویم و هنوز منتظرم شواهد قانعکننده شما را ببینم. شواهد جدیدی که گفتهاید هیچ کدام موید ادعایتان نیست. این که داعش در تهران عملیات انجام داده است نشان نمیدهد نیروهای ایران دارند «در سوریه» با «داعش» میجنگند. داعش ادعای عملیات در کشورهای مختلی را کرده است که هیچ نیرویی در سوریه ندارند. و این که یک سرباز ایرانی توسط داعش کشته شده است هم نشان نمی دهد که ایران در سوریه در حال جنگ با داعش است. داعش اتباعی از کشورهای مختلفی را گروگان گرفته و کشته است که هیچ نیروی نظامیای در سوریه ندارند.
ممنون بابتِ این توضیحات. حرفِ اضافهتری ندارم. یادداشتهای بعدیتان را هم با دقت میخوانم و اگر حرفی داشتم مینویسم.
@خلاف واقع:
BBC فارسی هم ظاهرا تحت تاثیر پروپاگاندا است چون در گزارشش نوشته:
«در فیلمی که خبرگزاری داعش منتشر کرده، محسن حججی پشت سنگری پناه گرفته است. شماری دیگر از همرزمانش کنار او افتادهاند و در آخرین لحظات در مقابل حمله غافلگیرانه داعش از خود دفاع میکنند. تک و توک صدای تیراندازی شنیده میشود. لحظهای بعد یکی از نیروهای داعش محسن حججی را به اسارت میبرد در حالی که صورتش آرام است.»
این توصیف جنگ است.
شما یا نمیتوانید متنی را دقیق و درست بخوانید، یا نمیتوانید بفهمیدش. قبل از این هم توضیح دادم که آن چه نشاندهنده تحت تاثیر پروپاگاندا بودن نویسنده کامنتهای بالا است، پیشفرض گرفتن این است که در سوریه تنها داعش علیه رژیم اسد میجنگد. هیچ کس اینجا ادعا نکرده است که این ادعا که ایران در سوریه در حال جنگ با داعش است تحت تاثیر پروپاگاندا است. این چیزی است که کاوه لاجوردی ادعا کرده است و من برایش شاهد خواستهام و فکر میکنم کاملاً روشن است که ادعایی است مستقل از ادعای اول.
@خلاف واقع:
ادعای شماره ۱ آقای لاجوردی در ۲۱ مرداد ساعت ۱۰:۵۶ این بود که ایران در سوریه و عراق در حال جنگ با «داعش» است. بنده نمیدانم پیشفرض یعنی چه، اما از کامنتهای شما برداشتم این بود که شاهد خواسته بودید. عرضم این است که اگر گزارش BBC فارسی -که نقل کردم- درست باشد («سنگر»، «تیراندازی»، «داعش»)آنگاه شاهدی هست که ایران در سوریه در حال جنگ با داعش است. بنده این بحث را هم ادامه نخواهم داد.
نه خیر. شما کار دیگری نیز در کامنتتان کردید و «عرض» دیگری هم داشتید. انتظار میرود که دستکم کامنت خودتان را درست بخوانید و بفهمید. شما کامنتتان را این گونه شروع کردید که
«BBC فارسی هم ظاهرا تحت تاثیر پروپاگاندا است چون در گزارشش نوشته»
برای فهم کامنت خودتان به «هم» و «چون» در آن دقت کنید. در کامنتهای بالا که میان من و کاوه لاجوردی رد و بدل شده است بحثی راجع به «پروپاگاندا» شده است. من ادعا کردهام که کاوه لاجوردی در یکی از پاسخهایش به من پیشفرضی دارد که نشان میدهد تحتِ تأثیر پروپاگاندا است. در کامنت بعدیام به وضوح توضیح دادهام که منظورم از «پیشفرض» چیست و شاهدم برای این ادعا کدام است. اگر آنها را درست خوانده بودید متوجه میشدید که پیشفرضِ مورد بحث در اتهام پروپاگاندا هیچ ربطی به آنچه شما «ادعای شماره ۱ آقای لاجوردی» میخوانید ندارد.
اما شما با گفتن این که «BBC فارسی هم ….چون…» در واقع دارید ادعا میکنید که به دلیلی که بعد از «چون» آوردهاید کسی که که کاوه لاجوردی را به پروپاگاندا متهم کرده است، با استدلالی مشابه، باید چنین اتهامی را متوجه BBC فارسی «هم» بکند. و اینجاست که آشکار کردهاید که فهمتان از دیالکتیک بحث دربالا اشتباه است. چرا که نوع شاهدی که برای تحت تأثیر پروپاگاندا بودن BBC آوردهاید ربطی به نوع شاهدی که من برای تحتتأثیر پروپاگاندا بودن لاجوردی آوردهام ندارد. شاهدی که شما آوردهاید، در بهترین حالت همان «ادعای شماره ۱ آقای لاجوردی» را تقویت میکند و دخلی به پیشفرض ایشان که در بالا ذکر شد، و شاهدی برای تحت تأثیر پروپاگاندا بودن ایشان است ندارد.
و البته فکر نمیکنم لازم به گفتن باشد که همه این بحث مستقل است از صدق و کذب شاهد شما یا این که حتی چقدر آن شاهد «ادعای شماره ۱ آقای لاجوردی» را تقویت میکند. در این باره اگر دوست داشتید من، بر خلاف شما، حاضرم بحث کنم. چون ادعاها و استدلالهایی شبیه به آنچه کاوه لاجوری در این پست انجام داده است این روزها سکه رایج و مد روز میان قشر عظیمی از روشنفکران، هنرمندان، و فعالان مدنی/سیاسی/رسانهای داخل و خارج ایران شده است و من فکر میکنم دستکم بخشی از دلیل رواج شگفتانگیز این دیدگاهها در جاهایی که انتظارش نداریم سکوت و پرهیز از بحث در مقابل مغالطات این استدلالها است. به نظرم شاید نشان دادن نادرستی این ادعاها و مغلطاتی شبیه به آن چه شما در کامنتتان انجام دادهاید کار تمرینی در درس مقدماتی «تفکر انتقادی» باشد اما به نظرم در شرایط فعلی ما خیر عظیمی بر آن مترتب است.
«سرش رفت که روسری نرود»
اگر صحبت درباره تاثیر سر دادن محسن حججی در حفظ تشیع یا زمینه سازی برای ظهور و حکومت امام زمان بود شاید میشد دفاعی برای این موضع دست و پا کرد، ولی واقعا تاکید امثال داعش و القاعده و طالبان بر حجاب بسیار بیشتر از تاکید جمهوری اسلامی است.
مثلا بگوییم داعش/طالبان/القاعده می اید که چادر و روبند نرود.
برای طرفداران حجاب این که ارجح است بر حفظ روسری.
می گویند ملا نصرالدین شبی در حیاط خانه اش دنبال چیزی می گشت. پرسیدند ماجرا چیست؟ جواب داد در کوچه یک اشرفی گم کرده است. پرسیدند چرا در خانه دنبالش می گردی؟ جواب داد کوچه خیلی تاریک است. حالا حکایت ماست. در خیابان های اصفهان به صورت زن ها اسید می پاشند، آن وقت در مرزهای سوریه و اردن دنبال امنیت می گردیم و از جان جوانان تازه پدر شده مایه می گذاریم!
طی دهه های اخیر بحث مطالعات امنیت به یکی از حوزه های داغ پژوهشی بدل شده است. سوال این است که امنیت چه کسی یا چه چیزی دربرابر چه تهدیدی و به چه روشی باید محافظت شود؟ دولت ها تمایل دارند هر مساله ای را به مساله امنیتی بدل کنند، حتی کم آبی را. چون توسل به امنیت هر نوع مداخله و هر روشی را از جانب دولت توجیه می کند. برای همین هم باید با شک و تردید نسبت به ادعاهای امنیتی دولت ها نگاه کرد.
https://iranwire.com/fa/features/23259