داریم اثری را منتشر میکنیم، و کسی هست که به دلیلی میخواهیم (یا لازم میدانیم) از او تشکر کنیم—مثلاً فیلمی ساختهایم یا کتابی ترجمه کردهایم و میخواهیم در پایان یا در آغازش بنویسیم که از فلانی سپاسگزاریم، و احتمالاً این را هم ذکر کنیم که چرا سپاسگزاریم. آیا لازم است که از او اجازه بگیریم؟
شهودِ من این است که برای تشکرِ عمومی (بالاخص مکتوب) از کسی باید از او اجازه بگیریم. سعی میکنم نمونههایی ذکر کنم که این شهود را موجّه کنم. بعضی از این موارد ساختگی است، و احتمالاً در همهی اینها کسی که ناراضی خواهد بود که از او تشکر بشود شخصی است با میزانی از خودشیفتگی؛ اما توجه داریم که اگر از حقوقِ کسی این باشد که بدونِ اجازهاش از او به شکلِ عمومی تشکر نشود، در این صورت شاید اهمیتی نداشته باشد که تشکرشوندهی بالقوه خودشیفته باشد یا نباشد. دیگر اینکه واژههای ’تشکر‘ و ’سپاسگزاری‘ شاید مسألهی مرا بهخوبی بازنمایی نکنند؛ منظورم ذکرِ افراد است از بابِ آنچه در انگلیسی به آن ’acknowledgments‘ میگویند، که میتواند صرفاً بیانِ دِین باشد.
۱. کسی آمده بود و میگفت که دارد در فلان دانشگاه رسالهای مینویسد دربارهی نظرِ دکتر علی شریعتی دربارهی آراءِ ویتگنشتاینِ متأخر در فلسفهی ریاضیات. گفتم که به موضوع علاقهای ندارم، و وقتی منبع خواست ارجاعاش دادم به یک مدخلِ ویکیپدیای فارسی در موضوعی مربوط به فلسفهی ریاضیات. از تصورِ اینکه در مقدمهی رسالهاش از من تشکر کند حالام چندان خوش نمیشود.
۲. دوستی میگفت که کسی در رسالهی دکتریاش از او در همان جملهای تشکر کرده است که از کسِ دیگری که—به نظرِ این دوست—سستعنصر و دونطبع است، و این دوستِ من حالِ بسیار بدی داشت از اینکه ناماش در کنارِ نامِ آن شخصِ دیگر آمده است.
۳. همان دوست میگفت که جایی برای اعتراض نمیبود اگر مثلاً استادِ راهنمای این رساله بود: میگفت که اگر انجامِ کاری وظیفهاش بوده، جزوِ حقوقاش نیست که برای ذکرِ ناماش از او اجازه بگیرند.
۴. تصور کنید که مادرِ هرگزازدواجنکردهای در ابتدای کتابی بنویسد که از جرج کلونی سپاسگزار است که باعث شد فرزنددار بشود.
۵. واکنشِ ابتداییمان به (۴) شاید این باشد که احتمالاً اصلِ جریان دروغ است یا حاصلِ توهّمِ تشکرکننده است. تصور میکنم که نکتهی اصلیْ حقیقتداشتن یا حقیقتنداشتنِ موضوعِ تشکر نیست؛ به نظرم یکی از نکاتِ موضوعیتدارْ این است که آیا تشکرشونده موضوع را کمابیش همانطوری میبیند که تشکرکننده میبیند یا نه، و، اگر میبیند، آیا راضی هست که ناماش ذکر بشود یا نه.
۶. گمان میکنم که ملاحظاتی نزدیک به اینها در موردِ تقدیمِ مکتوبِ اثر به افرادِ زنده هم موضوعیت داشته باشد. من اگر کارگردانِ یک مجموعهی تلویزیونیِ سیمای جمهوری اسلامی ایران باشم، گمان میکنم که پیش از اینکه در اول یا آخرِ فیلم بنویسم ’تقدیم به وودی الن‘ باید از استاد اجازه بگیرم—پیرمرد شاید حالاش بد شود.
۷. از وجوهِ لازمکنندهی اجازهگرفتن میتواند این باشد که تشکرشونده، حتی اگر راضی باشد که اسماش ذکر بشود، ترجیحِ خاصی در موردِ نحوهی نوشتناش داشته باشد: مثلاً اینکه اصرار داشته باشد ’مهندس‘ ذکر نشود، یا ’سیّد‘ ذکر بشود، یا نامِ شناسنامهایاش (که تشکرکننده از آن خبر ندارد) بیاید. نیز اگر که اسماش دارد به خطی غیر از خطِ زبانِ اصلی ذکر میشود شاید املای خاصی را در نظر داشته باشد: کسی که اسماش ’کامران‘ است شاید اسماش را به خطِ لاتین طوری بنویسد که نتوانید به طورِ پیشینی بدانید. [به نظرِ من، اگر یک چیز باشد که هیچ ویراستاری حقِ تغییرش را ندارد آن چیز نحوهای است که شخص اسمِ خودش را مینویسد.]
نظرتان چیست؟
گفتهای «سعی میکنم نمونههایی ذکر کنم که این شهود را موجّه کنم.» و بعد درباره چیزی شاید غریب در نمونهها که ممکن است باعث شود شهود ما با آنها همراه نباشد گفتهای «اما توجه داریم که اگر از حقوقِ کسی این باشد که بدونِ اجازهاش از او به شکلِ عمومی تشکر نشود، در این صورت شاید اهمیتی نداشته باشد که تشکرشوندهی بالقوه خودشیفته باشد یا نباشد.» شرطیات شاید درست باشد، اما اگر ما هنوز مقدم آن را نپذیرفتهباشیم این کمکی نمیکنه. بر همین قیاس میشود گفت که در بیشتر این نمونهها به این استناد میکنی که کسی حالاش از تشکری بد میتواند شود. «اما توجه داریم که اگر از حقوقِ کسی این» *نباشد* «که بدونِ اجازهاش از او به شکلِ عمومی تشکر نشود، در این صورت شاید اهمیتی نداشته باشد که تشکرشوندهی بالقوه» حالش بد میشود یا نمیشود. همانطور که اگر از حقوق کسی این نباشد که نوع لباس پوشیدن من را تعیین کند، شاید بد شدن حالش از لباس من اهمیت اخلاقیای نداشته باشد.
این کامنت قبل مال من است. فکر میکردم به سیاق وبلاگ قبلی نامم به صورت اتوماتیک اضافه خواهد شد.
بگذار نکته مورد بحثام را جور دیگری بگویم. این صورتبندی را البته مدیون بحث با کسی دیگر هستم.
تو در نمونههایی که برای همراهکردن شهود ما ارائه کردهای به پدیدهای واحد استناد کردهای: بدشدن حال تشکرشونده بالقوه از تشکر. من فرض میکنم که منظورت از ارائه این نمونهها این بوده است که بگویی بهترین تبیین برای بد شدن حال شخص مذکور این است که حقی از حقوقاش ضایع شده است. خصم ممکن است بگوید که تبیین بهتر این است که بدشدن حال ناشی از خودشیفتگی تشکر شونده است و نه ضایع شدن حقوقاش. حال بر عهده توست که بگویی چرا تبیین تو بهتر است از تبیین خصم. به نظرم در اینجا نمیةوانی به نحو خالی از دوری محل نزاع را فرض بگیری و از این مقدمه که «اگر از حقوقِ کسی این باشد که بدونِ اجازهاش از او به شکلِ عمومی تشکر نشود، در این صورت شاید اهمیتی نداشته باشد که تشکرشوندهی بالقوه خودشیفته باشد یا نباشد.» بهتر بودن تبیین خودت را نشان دهی.
نه: قصدِ من این نبوده که بگویم بهترین تبیینِ بدحالشدنِ تشکرشونده این بوده است که حقاش ضایع شده است. (و اصلاً در اینجور موارد قائل به منتجبودنِ استدلالِ مبتنی بر بهترین تبیین نیستم.) سعی خواهم کرد دلیلی پیدا کنم یا وضعیتی را در این مثالها نشان بدهم حاکی از اینکه حقی ضایع شده است؛ اما، پیش از آن: در نمونهی (۴) به بدحالیای استناد نکردهام—شاید تو فرض کردهای که کلونی بدحال میشود از حرفِ آن خانم؟
فعلاً به این ایده فکر خواهم کرد:
(*) اگر رابطهی الف و ب مستلزمِ ظلمی از الف به ب نباشد [یا شاید: اگر ب باور نداشته باشد که الف به او ظلمی کرده است]، آنگاه، دستکم در بعضی موارد، اخلاقیبودنِ اینکه ب این رابطه را علنی کند نیازمندِ اجازهی الف است.
جزوِ مفروضاتِ من این نیست که ب بهطورِ تلویحی یا مصرّح به الف تعهد داده باشد که رابطه را بیاجازه علنی نخواهد کرد. منظورم از "علنیکردن" هم چیزی است که نوعاً با انتشار (مثلاً با چاپ در هزار نسخه) انجام میشود: یعنی کسانی به واسطهی متن از رابطه خبردار میشوند بدونِ اینکه ب شخصاً به آنان گفته باشد. (بله: من بدیِ کمتری در ماجرا میبینم اگر آن خانم تکتک و شخصاً به کسانی دربارهی کلونی گفته باشد.)
به نتیجهای اگر رسیدم خواهم نوشت. ممنونام که نظر دادی، و ممنون خواهم شد که در موردِ این سعیام هم نظر بدهی.
ممنون از توضیحات. عجالتاً فقط بگویم به خاطر همان مورد (۴) بود که گفتم «در بیشتر این نمونهها به این استناد میکنی …».
راستش قید «دستکم در بعضی موارد» در (*) آنقدر آن را ضعیف کرده است که سخت است با آن مخالفت کردن (همانقدر سخت که اگر این قید در آن نبود آوردن مثال نقض برای آن ساده میبود). به نظر من هم میرسد که شهوداً در برخی موارد مدعای (*) درست است، اما در نظر من این موارد آنقدر از ما نحن فیه (یعنی موکول بودنِ جواز اخلاقی تشکر به اجازه تشکرشونده) دور است که نمیدانم چگونه ممکن است درستی این حکم به نشان دادن مدعای اصلی تو در پست کمکی کند.
و چیزی بیربط. به نظرم رسید شاید برای واژه انگلیسی «قدردانی» معادل بهتری باشد، به خاطر اشتراک در «دانستن».
سلام،
اولین بار است که میبینم کسی به موضوعِ حقِ سپاسگزاری توجه کرده است. دربارهی داشتنِ حق در تمامیِ مواردِ ذکر شده کمتر میدانم، یعنی بهتر است بگویم به درستی متوجه نمیشوم در چنین مواردی چگونه از احترامگذاری به خواستههای افراد، میشود به رعایتِ حقوقِ افراد پل زد و ارتباط برقرار کرد. به مثالهایی فکر میکنم که این ارتباط را مخدوش کند.
اما دربارهی حقوق نویسنده چه می توان گفت؟ اگر درموردِ نمونهی اول با ذکرِ تمامِ جزئیات و شرحِ ماوقع آورده شود: " به دلیلِ کمک و ارجایِ فلانی به ویکیپدیا متشکرم" آنگاه حقِ نویسنده برایِ آوردنش بدونِ اجازه محفوظ است؟ یا اینکه هیچ تفاوتی نمیکند؟
سلام. ممنون بابتِ نظردادن. در موردِ پاراگرافِ اول هنوز موضعِ روشنی ندارم.
در موردِ قسمتِ دوم (سناریوی (۱)): بدیِ کمتری در ماجرا میبینم اگر تشکرکننده موضوعِ تشکر را با این دقت تعریف کند. اما باز هم شهودِ من میگوید که کارِ بدی انجام میشد (حقی از من ضایع میشد) اگر آن شخص در رسالهاش از من تشکر میکرد. هنوز برای این حکمام دلیل ندارم.
و البته در توضیح دیگر این قید را حذف کردهام. حالا یا چون حواسپرت بودهام یا چون فکر کردم چون در توضیح آن دیگری است در دامنه قیدهای همان هم قرار میگیرد.
شهود من در موارد 1، 2 و 6 صادقانه این است که خیلی از حیطه ادعای کمک کننده دور است.
فرد کمک کننده میتواند پس یا قبل از کمک از مراجع بخواهد، یا شرط کند، که نامش برده نشود، که اگر چنین شود به نظرم حقوق او تجاوز شده است.
ممکن است اشکال شود که چرا باید کمک کننده در شرط گذاشتن پیش قدم شود. پیش فرض این است که کمک کننده باید اجازه بگیرد. با توجه به این که کمک کننده ای که نمیخواهد اسمش برده شود بهرحال راهی شهودا از حیث اخلاقی الزام آور برای ایجاد حق برای خود دارد (یعنی شرط کردن در ابتدا)، برای این که بببینیم در غیاب چنین شرطی تکلیف اخلاقی چیست، باید به نسبت شهودها رجوع کنیم: آیا اغلب افراد شهود میکنند که، حتی در صورت عدم وجود شرط کردن اولیه، کمک شونده نباید نام ببرد یا خیر. اگر اکثرا شهودهایی مانند نویسنده دارند که مطابق آن، حتی در صورت عدم شرط کردن مصرح اولیه نیز، نباید نامی برده شود، که کوتاهی از کمک شونده است که از اقتضائات *معمول* همکاری علمی بیخبر است. در غیر اینصورت کمک شونده میتواند در پاسخ بگوید شهود شما خیلی معمول نیست و من وظیفه ای ندارم دایره ی (هر چند گاها نامتعارف) حق و حقوقی که هر یک از افرادی که کمکی از آن ها گرفته ام برای خود رسم کرده اند را بررسی کنم. فردی با دایره حقوق نامتعارف، اگر نامتعارف است، باید مسئولیت نامتعارف بودن حقوقی که برای خود قایل است را بپذیرد و شرطهای لازم را از ابتدا مصرح کند.
واضح است که نامتعارف بودن به معنای ناموجه بودن یا هر چیز که بار منفی دارد نیست.
من دو ملاحظه دارم:
1- گیریم که نویسندهی کتاب بالا (مثلاً به خاطرِ دگرشیفتگی) وظیفهی خود بداند که حتی اگر مجال اجازهگرفتن از خودشیفته را پیدا نکند [باز هم] از وی تشکر بکند. اما یک نتیجهی پایبندی به ادعای نوشتهی شما میتواند این باشد که اگر او مجال اجازهگرفتن از خودشیفته را پیدا نکند [دیگر] از وی قدردانی نـــکند. ظاهرا حقِ خودشیفته و وظیفهی دگرشیفته در بعض موقعیتها میتوانند متعارض شوند.
2- اگر دست بر قضا، کتاب "نظرِ دکتر علی شریعتی دربارهی آراءِ ویتگنشتاینِ متأخر در فلسفهی ریاضیات" تبدیل به ستودهترین کتاب دورانسازِ قرن بشود خودشیفته احتمالاً دوست خواهد داشت که در ابتدای کتاب، هرچند بدون اجازه، از او قدردانی شده باشد. انگار که خودشیفتگی باعث شده چیزی و نقیض آن، در شرایط مختلف، مطلوبِ خودشیفته به حساب آیند.
من بودم به دوستِ (٢) مى گفتم كه احتمالا آن سست عنصرِ دون طبع هم حالش بد شده از اينكه نامش در يك جمله در كنارِ نامِ چنين خودشيفته اى آمده.
اين هم براى من واضح نيست كه چرا بايد موضوعيت داشته باشد كه تشكركننده و تشكرشونده موضوع را كمابيش يك جور ببينند. مثلا شايد تشكركننده احساسِ يك طرفه اى به (كارِ) تشكرشونده دارد و مى خواهد قدردانىِ باشكوهى از او بكند. نمى دانم اينكه مثلا تشكرشونده چِندش اش بشود از قدردانىِ باشكوهِ عاشقانه، چه قدر محدودكننده خواهد بود.
البته اين شهود را هم دارم كه مثلا اگر دو نفر رابطه ى پنهانى اى داشته اند–يعنى از نظرِ *هر دو* پنهانى بودن از ضرورياتِ آن رابطه بوده–حالا يكى محقّ است اگر نخواهد ديگرى نامش را در ابتداى رساله ى دكترى اش بياورد.
همان طور که شما خوب نشان داده اید تشکر یا قدردانی از دیگران کاری است که ظرافت ها و پیچیدگی های خودش را دارد. طبییعتا مثل هر امر انسانی دیگر بری از خطا نیست. گاهی اسمی از قلم می افتد. گاهی حق کسی درست ادا نمی شود.
دوستی مقاله ای را که برای انتشار پذیرفته شده بود برایم فرستاد با سوالی درباره نکته ای فرعی که هیچ نقشی در شاکله مقاله نداشت. وقتی مقاله منتشر شد دیدم در همان ابتدا از من تشکر کرده است. تعجب کردم. در عین حال، لطفش به دلم نشست.
دوست دیگری مقاله ای برایم فرستاد، به دقت خواندم و نظر دادم. هم استدلال هایش را پروراندم، هم منابع جدید معرفی کردم، و هم کل مقاله را ویرایش کردم. وقتی منتشر شد دیدم ذکری از من نکرده. گر چه می دانم قصد کوتاهی نداشت، اما کَمَکی رنجیدم.
به هر حال، در این زمینه هم رویه های نسبتا جا افتاده ای وجود دارد. ذکر نام اشخاصی که مستقیم و غیرمستقیم نقش داشته اند، با تاکید بر آن که مسئولیت خطاها بر عهده نویسنده است. استادان دانشگاه حتی از دانشجویانشان و از شنوندگان سخنرانی هایشان و از تذکرات بررسی کنندگان گمنام مجلات تشکر می کنند. به نظرم بهتر است در این زمینه زیاده روی کرد، تا کوتاهی.
نکته دیگری که به پیچیدگی ماجرا می افزاید عادت ما ایرانیان است به تعارف کردن. دوستی نوشته از من را خواند و راهنمایی های مفیدی کرد. جمله ای در تشکر از او نوشتم و برایش فرستادم تا قبل از انتشار ببیند. جواب داد تشکر لازم نیست. پاسخش را به حساب تعارف گذاشتم و متن را به همان شکل به مقاله افزودم. بعید می دانم در گوشه ای از دنیا هم وطنی پیدا کنیم که در جواب چنین سوالی تعارف را کنار بگذارد.
تشکر کردن اجازه نمیخواهد، ذکر مطلبی در مورد تشکرشونده اگر غیر متعارف باشد شاید بخواهد، هرچند عرف نیست، به عنوان مثال نگاه کن به مقالات کریسیلیانا، قریب به یقین جورج از بسیاری از نوشتههای کتاب راضی نبوده.
ممنون که نظر دادهاید، گرچه برایم روشن نیست دلیلتان برای ادعای مربوط به عرف چیست. و نمیدانم بر چه پایهای احتمالِ زیادی قائلاید برای اینکه گئورگ کرایزل از بسیاری از نوشتههای گردآمده در آن کتاب راضی نبوده (حتی اگر راضی نبوده باشد، باز این فقط تا جایی به بحثِ من مربوط خواهد بود که کسی بدونِ اجازه از او تشکر کرده بوده باشد).
فکر کنم مواردی که مطرح کردید در مورد ارجاع و رفرنس هم درست باشند.
فکر کنم استدلال شما در مورد ارجاع دادن هم مصداق دارد. ممکن است کسی نپسندد در یک اثر سطحی به او ارجاع داده شود.