تداومِ رضایت از ماندن در ایران

[شخصی، خودپسندانه، ویرایش‌نشده]

 

چهار سال پیش مطلبی در موردِ برگشتن‌ام منتشر کردم. حالا باز هم که نگاه می‌کنم می‌بینم که از زندگی در ایران راضی هستم. (و البته گمان نمی‌کنم کسی مجبور باشد اینها را بخواند!) توضیحاتی داده بودم که چرا زندگی در ایران برای من مطلوب‌تر از زندگی در هر جای دیگری است. دلیل‌ها هنوز برایم معتبرند. دوست دارم چند نکته اضافه کنم.

در اینجا مدتی است—بیش از بیست ماه—که شغلِ آکادمیک ندارم. هم‌چنان قصد دارم که هرگز در روالِ مشهور به "گزینش" شرکت نکنم، و به‌نظر می‌رسد که نتیجه‌ی عمل به این قصد این باشد که در آینده هم شغلِ آکادمیک نداشته باشم.* اما چیزِ بدی در این نمی‌بینم. کسی را تصور کنید که شغل‌اش تدریس در دبیرستان و ترجمه و ویرایش است و دل‌اش در هوای این پَر می‌زند که به‌طورِ جدی فلسفه بخواند. امکانی فراهم می‌شود که، در اواخرِ جوانی، شش سال در دانشگاهِ بسیار خوبی درس بخواند. می‌رود و می‌خواند و برمی‌گردد و، با وقفه‌ای چهار-پنج‌ساله، برمی‌گردد سرِ کارهای قبلی‌اش. در چنان موقعیتی بودم و این کار را کردم و راضی‌ام. شاید نشود در مهندسی یا پزشکی فقط برای التذاذ از علم کار کرد؛ در ریاضیات و فلسفه می‌شود.

خوشبختانه دورانِ بی‌شغلی مدتی است که تمام شده است، و حالا، بعد از نسلِ الهام و آذین و محمدحسن و روزبهان، با نسلِ دیگری از نوجوانانِ هوشمند سروکار دارم. تدریسِ ریاضیاتِ دبیرستانی برایم مطبوع است، و قرائن می‌گوید که کارم را هم خوب انجام می‌دهم.

برای من مهم است که ببینم که بر محیطِ اطراف‌ام تأثیر می‌گذارم. جامعه‌ای که در آن هستم با جامعه‌ی ایده‌آل‌ام—جامعه‌ی دموکراتیک و لیبرال و قانون‌مند—فاصله دارد، و این چیزی است که هزینه‌هایش و مشکلات‌اش آشکار است؛ اما، شاید با خوشبینی‌ای از جنسِ خشنودیِ هیومِ در آستانه‌ی مردن، بشود به این فکر کرد که این فاصله خوبی‌هایی هم دارد. در جامعه‌ی ایده‌آلِ من رؤسا به این سادگی به کارمندان‌شان در موردِ مسائلِ شخصیِ کارمندانْ امرونهی نمی‌کنند، و شیّادان و کم‌سوادان به این سادگی به مراتبِ بالای آکادمیک نمی‌رسند. فاصله‌ی جامعه‌ام از ایده‌آل‌ام چند باری به من این امکان را داده که طوری عمل کنم یا عکس‌العمل نشان بدهم که بتوانم از خودم راضی باشم. از این امکانات استفاده کرده‌ام و راضی‌ام.

گمان می‌کردم در دورانِ کارِ آکادمیکْ موفق‌تر باشم: از شروعِ تحصیلِ فلسفه برایم بسیار مطلوب بوده است که هر دو-سه سال یک مقاله‌ی خوب منتشر کنم، ترجیحاً در مجله‌ای بسیار خوب. موفق نبودم—اما از نتیجه‌ی بخشِ دیگری از زندگیِ آکادمیک‌ام بسیار راضی‌ام. 

در این چند سال، اوضاع کمابیش همان بوده است که گمان می‌کردم باشد. به نظرِ من تهران زیبا است (و مرتباً هم زیباتر می‌شود)، و به نظرم "شهریّتِ" شهر با سرعتِ مطلوبی بیشتر می‌شود. سطحی‌نگری و شتاب‌زدگی در علم و هنر زیاد است، یا من اشتباه می‌کنم. ریا بسیار زیاد است و وضعِ اقتصاد خوب نیست، گرچه ظاهراً با کناررفتنِ نوعِ کشورداریِ خاصِ جناب آقای احمدی‌نژاد گویا وضعِ اقتصاد دارد بهتر می‌شود. خوشبین‌ام که، بالتبع، ریا و بعضی رذائلِ دیگر هم کمی کمتر بشود. 

 

* پژوهشگاه دانش‌های بنیادی در موردِ گزینش با من مدارا می‌کرد:‌ تا چند سال بعد از اینکه اعلام کردم که فرم‌های گزینش را پر نمی‌کنم، هم‌چنان شاغل بودم […]. مایل‌ام تکرار کنم که گرچه شرکت در گزینش به‌شدت با سلیقه‌ی من در تضاد است، کسی را بابتِ شرکت در آن محکوم نمی‌کنم.

5 نظر برای "تداومِ رضایت از ماندن در ایران"

  1. به دنبال دلیل آوردن نیستم و شاید چون اصلا دلیلی ندارم. اما نمی دانم چرا از نوشته شما برایم این قدر واضح است که اگر هم از تداوم زندگی در ایران ناراضی نیستید، رضایتتان کمتر شده است. دلیل نیاوردم و به اعتبار دلایل شما هم کاری ندارم. فقط انگیزه پشت نوشتن این مطلب برایم جالب است. فقط یک شاهد می آورم و آن این که تداوم یک حالت – رضایت یا هر چیز دیگر – نیاز به اشاره مجدد ندارد. این که من امروز همان حس و حال دیروز را دارم حداقل مرا به اشاره مجدد به آن حس ممتد بر نمی انگیزد. بر می انگیخت اگر حسم تغییر کرده بود – اگر ضعیف تر، قوی تر یا از بین رفته بود، یا حداقل دلایل کاملا تازه ای برایم موضوعیت پیدا می کرد.

  2. 1. در نظر من، بی‌انصافی/بی‌اطلاعی/تجاهل/جزئی‌نگری محض است که تغییر وضع اقتصادی از الف به ب را به "نوعِ کشورداریِ خاصِ جناب آقای احمدی‌نژاد" نسبت بدهیم.
    2. بی‌سلیقگی/بی‌انصافی محض است که یک نوشته‌ی دلنشینِ بیانگر تجربه و احساس شخصی را با عبارتی نالازم به تشبّه به گونه‌ی بسیار نازلِ سیاست بیالائیم.

  3. [صریح]
    من نمی دانم بین شما و پژوهشگاه چه گذشته است و در فرم از شما چه اطلاعاتی خواسته شده است. نوشته های شما را نگاه کردم ولی با دقت نخواندم.
    به نظرم من استدلال شما برای پر نکردن فرم شبیه به سیاست های اتمی دوران احمدی نژاد است. قانونی وجود دارد مبنی بر اینکه برای استخدام باید فرمی پر شود. تمام افراد هم بر سر این قانون اجماع دارند. اگر از این سیاست راضی نیستید به نظر بهتر بود سعی می کردید این اجماع را از بین میبردید نه اینکه بگویید زیبایی شناسی من مانع از پر کردن فرم می شود! کلاس فلسفه نیست که!
    مانند جمهوری اسلامی که 8 سال گفت انرژی هسته ای حق مسلم ماست. یک قدم هم عقب نمی گذاریم. با این سیاست نه مذاکره ای شکل می گرفت و نه تغییری ایجاد می شد.
    اگر استدلال شما این است که الان این اطلاعات را بدهم، فردا اطلاعات بیشتری می خواهند، خب هر وقت خواستند استعفا می کردید.
    در ضمن مگر شما تا قبل از این در ایران فرمی پر نکرده بودید و سیاست های کشورتان را نمی شناختید؟ مگر برای کنکور کارشناسی و کارشناسی ارشد فرم پر نکرده بودید؟
    دولت آمریکا هم به شدت دنبال رصد کردن فعالیت کاربران اینترنتی است، اما با این وجود شما از اینترنت استفاده می کنید. برای عضویت در این سایت هم فرم پر کرده اید!
    برعکس شما که خوش بین هستید، من بدبین هستم چون احساس میکنم فرهنگ تسامح در عمل دارد بین ما از بین می رود.

  4. منم با گزينش خيلي مخالفم و تنها دليلم هم وارد كردن اطلاعات شخصي نيست . هيچ قانوني براي اين كه گزينش كننده تا چه حد اجازه سوال كردن داره وجود نداره و تقريبا هميشه سوالاتي پرسيده ميشه كه در صورت راستگويي مشكلات زيادي براي شخص بوجود مياره و به شخصه حاضر نيستم كه به خاطر يك موقعيت شغلي حالا هر چقدر هم بالا ، اعتقادات شخصي خودم را زير سوال ببرم و دروغ بگم . البته با شما موافقم و اين تصميم شخصي هست و كساني را كه در گزينش شركت ميكنند را سرزنش نميكنم . مشكلات اقتصادي باعث شده كه مجبور بشيم زير بار خيلي چيزها بريم كه اعتقادمون نيست .

نظرتان را بنویسید