۴۳. پسر میگوید که بهزودی به کوهی پناه میبرَد. نوح میگوید که امروز کسی از فرمانِ خداوند در امان نیست، مگر کسی که [خداوند] بر او رحم کند و موج بینشان حائل شد و او از غرقشدگان شد.
من متن را اینطور میفهمم که نوح همچنان در حالِ صحبت بوده و احتمالاً چیزهای دیگری هم میخواسته بگوید که موجی پسر را برده. آیه نمیگوید که و ناگهان موجی پسر را برد؛ بلکه این را نشانمان میدهد.
**
سورهی ص. داوود در محراب است و دو نفر وارد میشوند. از دیوار بالا رفتهاند (۲۱). چند آیه پیشتر خواندهایم که داوود پادشاهی بسیار قدرتمند بوده است. داوود میترسد.
۲۲. میگویند که یکی از آنان به دیگری ستم کرده. تقاضای قضاوت دارند، اما صحبتشان از آن نوع نیست که با پادشاه منتظَر است: نه فقط صحبت را با مترس شروع میکنند، بلکه به شاه میگویند بینِ ما بهحق حکم کن و ستم مکن. ترسِ داوود را میشود حس کرد.
۲۳. ایجازِ آشنا: چیزی شبیه به "یکی از آن دو گفت" حذف شده است و خودِ حرفِ یکی از آن دو را میشنویم. ده قرن پیش آیه را اینطور به فارسی نوشتهاند: که این برادرِ من است و او را نودونه میش است و مرا میشی است یگانه، و میگوید به من دِه آن. و غلبه کرد مرا اندر گفتار.
۲۴. داوود میگوید که متهم با طلبکردنِ آن میش برای اضافهکردن به میشهای خودش قطعاً بر شاکی ستم کرده است (قال لقد ظلمکَ بسؤال نعجتکَ إلی نعاجه).
تصورِ من این است که متنِ آیهی ۲۴ از اینجا تا و ظنَّ داوودُ را هم میشود اینطور فهمید که حرفِ داوود است، و هم اینطور که صاحبِ کتاب دارد چیزی دربارهی انسانها میگوید. من با خوانشِ اول پیش میروم. (المیزان بهصراحت و بدونِ بحث میگوید که این بخش ادامهی صحبتِ داوود است.)
در همین آیهی ۲۴، داوود بعد از اینکه حکم میکند شروع میکند به موعظه: بسیاری از شریکان به یکدیگر ستم میکنند. و موعظه را ادامه میدهد: مگر کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند. و باز هم دارد ادامه میدهد: و اینان اندکاند. آیه هنوز تمام نشده است: …مگر کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، و اینان اندکاند و داوود دریافت که ما او را آزمودهایم؛ پس از پروردگارش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه کرد.
مثلِ گفتوگوی نوح و پسر، اینجا هم به ما چیزی شبیه به این نمیگویند که و در این لحظه، ناگهان داوود دریافت که او را آزمودهایم؛ بلکه این ناگهانیبودن را نشانمان میدهند. اینطور به نظرم میرسد که داوود هنوز دارد صحبت میکند که چیزی را میفهمد.
(کتاب این را مسکوت میگذارد که موضوعِ آزمایش دقیقاً چه بوده. عناصری از این داستان را میتوان در عهدِ عتیق دید: بابِ دوازدهمِ کتابِ دومِ سموئیل. بعضی روایاتِ شیعه در مقابلِ بابِ یازدهم موضعِ بسیار شدیدی دارند.)
برخلاف چند نوشتهات دربارهی زیبایی تاریخ بیهقی، این نوشته جنبهای شدیدا شخصی دارد. طوری زیباییشناسیِ مختصِ تو، از تو برمیآمده چنین دقتی کنی و از چنین نکتهای لذت ببری.
اینطرز ستایش شخصی زیبایی را بسیار دوست دارم. اینکه ارتباطی شخصی با امر زیبا منجر به برجسته شدن ویژگیای شود که به چشم بقیه نمیآید بس دلنشینتر است از حرفهای عامی که که میشود دربارهی زیبایی امر واضحا زیبا گفت.
به نظر درک اشتباهاتی که پیامبران کرده اند و در قرآن ذکر می شود مهم است برای درک آزمون هایی که می شوند. مثلا سلیمان و ترجیح دادن اسب ها به ذکر پروردگارش که موجب آزمایش افکنده شدن جسد بر جایگاهش و توبه سلیمان می شود. در خوانش های معمول ندیده ام تلاش زیادی برای توضیح نحوه ی ارتباط آزمون و خطا کنند. اینکه قرآن از بیان جزییات خطای داوود که منجر به آزموده شدنش می شود پرهیز کرده به نظرم نشان این است که گفته نشدنش بهتر بوده است. به نظرم از آزمون می شود فهمید که چیزی را از کسی با عتاب گرفته در حالی که آنکس یکی بیشتر نداشته ولی خود داوود زیاد داشته است. اینکه چه چیزی بوده فکر نمی کنم در بیان نکته اهمیتی داشته باشد.