9 نظر برای ""مطلب از این قرار است:""

  1. بر خاک مي نشيند.

    بر شيشه هاي پنجره

    آشوب شب نم است.

    ره بر نگاه نيست

    تا با درون درآیي و در خويش بنگري.

    با آفتاب و آتش

    ديگر

    گرمي و نور نيست،

    تا هيمه خاک سرد بکاوي

    در

    روياي اخگري.

    اين

    فصل ديگري ست

    که سرماي اش

    از درون

    درک صريح زيبایی را

    پيچيده مي کند.

    يادش به خير پائيز

    با آن

    توفان رنگ و رنگ

    که برپا

    در ديده مي کند!

    هم برقرار منقل اَرزيز آفتاب،

    خاموش نيست کوره

    چو دي سال:

    خاموش

    خود

    من ام!

    مطلب از اين قرار است:

    چيزي فسرده است و نمي سوزد

    امسال

    در سينه

    در تن ام!

  2. سکوت من، سرود است

    و گرسنگی ام نیز
    سیری

    در تشنگی ام آبی است

    و در هوشیاری ام
    مستی

    و در غربتم
    لقاء

    و در باطنم کشفی هست
    و در درونم
    خفاء

    تا به کی شکوه کنم از اندوه خویش

    و قلبم با اندوه تباهی کند؟

    تا به کی بگریم
    و دهانم پر لبخند؟

    تا به کی تمنای دوست کنم
    دوستی که در کنار من است

    تا به کی دنبال چیزکی باشم
    حال آنکه در نزد من است…

    سکوت من، سرود است…

  3. اومدم بازم فحش برات بنویسم.
    اما انقدر پیام های قبلی لطیف بود که دلم نیومد!!!
    هرچند به نظر میاد بیشترشون یک نفرند. ناشناس اول و "محب" که خیلی روحیه لطیف و شبیه به هم دارند. به قول مرتیکه "دمشون گرم".
    کاش خودت هم مثل آدم هایی که برات پیام میدن لطیف و با شعور بودی.
    حیف واقعا!!!!!!

    • خیلی با مزه ای . واقعن میگم. کلی خندیدم. ازت خوشم میاد .در ضمن من یکی از قبلیام (البته بین خودمون بمونه هیچ کدوم یکی نیستن). دستت ننداختم. راستی راستی با مزه ای . (:

  4. صبر پیشه کن عزیز دلم…
    صبر پیشه کن.
    در بطن کوسه‌ای که تو را خورده است،
    گله معنا ندارد.
    گیر کرده‌ای عزیز دلم..
    گیر کرده‌ای؛
    و تو هم که یونس و عمران نیستی…
    .

  5. به ناشناس۶ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۴:۵۱,
    گنه کرد دربلخ آهنگری/ به ششتر زدند گردن مسگری

نظرتان را بنویسید