سلام محمد.
میگویی که کامنتهای "نامربوط" شبیهِ آگهیِ تبلیغاتیاند، که تو و من با آسودهدلی نه فقط حذفشان میکنیم بلکه سعی میکنیم کاری کنیم که اصلاً از اول به ما نرسند.
اما اینکه مطلبی مربوط هست یا نیست تشخیصاش با کیست؟ ملاکاش چیست؟ در موردِ تبلیغاتْ محکِ خوبی داریم: فرستندهی تبلیغات (تبلیغ برای فلان شامپو، برای دینِ مبینِ مسیحیت، برای گوگل و نامِ آن خلیج، یا هر چیزِ دیگری)، احتمالاً نوعاً شخصِ من را در نظر نداشته وقتی تبلیغاش را فرستاده—فلــّهای فرستاده. اما فحشدهنده دقیقاً و خیلی به خودِ من نظر داشته!
به نظرم این ملاکِ خوبی نیست که بگوییم که کامنتگذار باید استدلال داشته باشد—خیلی از چیزهایی که مجاز میشماریم از جنسِ استدلال نیستند: تشویق، ابرازِ همدلی، خاطرهگویی، متلک، و از این قبیل. به نظرم دشنام هم در طیفی است که اینها جزوش هستند.
خوشبختانه کامنتها وسطِ مطالبِ وبلاگ نمیآیند—دیده نمیشوند مگر اینکه بخواهیم ببینیمشان. کسی که میخواهد ذیلِ مطلبی نظر بدهد، اگر برایش مهم است که به نظرِ دیگرانی هم توجه کند که نمیشناسدشان، به نظرم باید زحمتِ غربالکردن را بپذیرد.
مستقل از بحثهای مربوط به آزادیِ بیان، من مشکلِ شخصیای هم با حذفِ یادداشتهای "نامربوط" دارم. خودم را آنقدر میشناسم که بدانم که خودخواه و خودشیفته و مستبدم. اگر با حذفِ نوشتههای حاویِ کلماتِ بهاصطلاح رکیک شروع کنم، سریعاً میرسم به حذفِ توهینها، بعد تهمتها، بعد حذفِ چیزهایی که به نظرم حاویِ استدلالهای غلط است، بعد نوشتههایی که ظرایفِ استدلالهای مرا—و من چه بزرگ و دانایم!—درک نکرده، بعد آنهایی که به حدِ کفایت از من تعریف نکرده، و هلـُمَّ جراً. بهتر است شروعاش نکنم.
من متقاعد نشدم که پاک کردن یا نکردن کامنت ها ربطی به آزادی بیان دارد. من این ها به نظرم می رسد:
به نظر من کسی که با هزینه ی شخصی اش روزنامه ای را انتشار می دهد، *وظیفه* ندارد برای بیان هر عقیده ای در آن فضایی اختصاص دهد. به نظرم می رسد که روزنامه ای که با هزینه ی شخصی انتشار می یابد مالکیتش در اختیار انتشار دهنده است و دیگران *حقی* بر آن روزنامه ندارند. درنتیجه اگر صاحب روزنامه ی خصوصی از چاپ نوشته ای در روزنامه اش جلوگیری کند حقی (از جمله حق آزادی بیان) را از کسی سلب نکرده. به نظرم می رسد در مورد سایتی که کسی تاسیس می کند یا وبلاگی که باز می کند هم چنین است: یعنی وبلاگ نیز مالکی خصوصی دارد. گرچه هزینه ای که برای بازکردن وبلاگ (شخصی) داده می شود هزینه ی مادی نیست اما بالاخره هزینه ای که برایش صرف می شود جنبه ی شخصی است: حتی اگر شده در حد یک نام. شخصی وبلاگی را با صرف هزینه ای (استفاده از نام خودش یا حتی نام مستعار خودش یا هر هزینه ی دیگری) باز می کند و او مالک این وبلاگ است. اساسا به نظرم هرکسی وبلاگ (شخصی) باز می کند مالک آن وبلاگ است. به نظرم این شخص وظیفه ندارد فضا برای طرح هر حرفی را در وبلاگش (حتی بخش نظرات) بدهد. در نتیجه اگر کامنتی را حذف کند حقی (از جمله حق آزادی بیان) را از کسی ضایع نکرده، و شهود من این گونه است که کاری غیراخلاقی هم نکرده.
در نبود منع اخلاقی/حقوقی، طبیعی است که در ترجیح یکی از دوطرف (حذف برخی کامنت ها/باقی گذاشتن همه ی کامنت ها) به ملاحظات شخصی رجوع کنیم.
من در تجربه ای که از دریافت کامنت های توهین آمیز (و بعضا تهدید آمیز) در وبلاگم داشتم، به دلیل ملاحظات شخصی ترجیح دادم چند پست وبلاگ (و نه فقط کامنت ها) را حذف کنم. چون من از جایی به بعد احساس کردم که این کامنت ها باعث می شود که در اطرافیان من انتظاری برای پاسخی از جانب من پدید آید و این انتظار (و شاید توهم من از وجود چنین انتظاری) روابط من و اطرافیانم را تحت تاثیر قرار داده بود. من با کامنت هایی مواجه بودم که چیزهایی را به من نسبت می داد که ربطی به شخصیت اجتماعی من نداشت.
طبعا من به اندازه ای که صاحب این وبلاگ خودش را می شناسد نمی شناسمش اما فکر می کنم که شهود هر آدمی در جایی این روند را متوقف می کند: یعنی واقعا چنین نیست که آدم از حذف توهین ها شروع کند و بعد دست به حذف هر آنچه برایش ناپسند است بزند. این معیار برای هر کسی که دغدغه ی مستبد نشدن دارد لابد جایی پیدا می شود. برای من معیارش این شد که فقط کامنتی را حذف کنم که شخصیت اجتماعی من یا دیگری را چنان که خودمان نشان نداده ایم نشان می دهند. (مثلا آن چه ما پنهان نگه داشته ایم را فاش می کنند یا عملا تهمت می زنند یا چیزی که نیستیم را به ما نسبت می دهند.) و به نظرم می رسد در این مواقع جلوی ضایع شدن حقی از خودم و دیگری را می گیرم. (مثلا حق حفظ حریم خصوصی ای که نخواسته ام کسی از آن با خبر شود.)
پی نوشت: نوشتن متنی بدون نیم فاصله واقعا بد است. اما گاهی پیش می آید.
من قبلاً در مورد حذف کامنتهای رکیک نوشته بودم که اینقدر منزهطلب نباشید و چه اشکالی دارد که این فضاهای خصوصی شبیه فضاهای عمومیمان شود؟ آن موضوع را (بیش از این) تکرار نمیکنم.
اما با این نظر ساره مخالفم که میگوید این موضوع ربطی به آزادی بیان ندارد. بنابه استدلال ساره، قانون مطبوعات (یا رسانهها بهطور اعم) فقط ناظر بر رسانههایی است که از بودجهی عمومی استفاده میکنند (قانون مطبوعات به طور عام در یک کشور فرضی نسبتاً قانونمند را میکویم و نه کشور ما سیاستمان عین دیانتمان است). فرض کنید من با هزینهی شخصی یک مجلهی تاریخ علم دربیاورم و در آن مقالهای در باب نادرستی انتساب کشف جاذبه به نیوتون منتشر کنم. حالا اگر کسی از اصحاب تاریخ علم خواست جوابی به این مقاله بدهد، چون آن مجله ملکِ شخصی من است، من "حق" دارم که آن پاسخ را منتشر نکنم؟ اگر جواب شما به این پرسش آری باشد من حرفی ندارم و معذرت میخواهم. اما اگر جواب شما منفی باشد، به احتمال زیاد معیارهایی اخلاقی/عرفی/حقوقی در این زمینه وجود دارد.
البته انتشار بلاگ یا هر رسانه بدین معناست که دغدغه/اندیشه/عاطفه/رابطه/هیجان/احساس/.. خود را به حیطهی عمومی میآوریم. با درگیرشدن در فضای عمومی نباید توقع داشت که خلوتِ آدم یا "آنچه ما پنهان نگهداشتهایم" یا "حریم خصوصیای که نخواستهایم کسی از آن با خبر شود) دست نخورده باقی بماند. حتی اگر ما منتشرش نکنیم. خودِ نویسنده بهراحتی میتواند منتشرش کند. بماند که از برکتِ وجودِ آقا امامزمان رختخوابهای ما هم حریم خصوصی نیست.
التزام به آزادی بیان البته هزینه دارد هم برای رسانههای شخصی و هم برای رسانههای عمومی. بخشی از این هزینه هم انتشار افترا و مطالب کذب است. ترجیح شخصی کاوه این بودهاست که این هزینه را بپردازد
مرتیکه،
آنچه در مثال نشریهی علمی گفتی، بهنظرم نمونهای از اخلاق علمی است. و باز هم ربطی به آزادی بیان ندارد.
در مورد مطبوعات میتواند قانونهای مختلفی وجود داشته باشد، ولی هر قانونی که مربوط به مطبوعات باشد مربوط به حق آزادی بیان نیست.
مثلا اگر در نشریهای اتهامی به شخصی مطرح شود البته از نظر اخلاقی باید جوابیهی او چاپ شود ولی به نظر من این هم ربطی به حق آزادی بیان ندارد و مربوط به بخشی دیگری از حقوق است.
(من نگفتهام در نشریهی خصوصی هیچ حق یا اخلاقی وجود ندارد. من تنها در بارهی مورد خاص حق آزادی بیان استدلال کردهام.)
اجازهی سخن گفتن دادن/ندادن به دیگری برمبنای اخلاق/عرف/قانون ربطی به آزادی بیان ندارد؟
دکتر سلام
چند نکته
– این هلم جرا ت من و کشته. چقدر شیرین میشه وقتی تو نگارش ناگهان تغییر پارادایم بدیم
– اینطور که فهمیدم خیلی دلنگران آزادی بیان هستی، خوب خوبه. اما فک کنم از بعضی جهات دیگه غافل شدی. مثلا اینکه چرا نگران سلامت فضای عمومی ای مثل وب نیستی. خیلی ها شهودا از دیدن و شنیدن فحش و ناسزا و به طور کلی گفتارهای غیر بهداشتی تبری می جویند و اذیت می شوند. به نظرت ما نباید در سالم سازی فضا شریک باشیم، یا دست کم مجرایی برای ناسالم سازی فضا نباشیم.
– شاید بگی این مشی ما رو به جامعه بسته رهنمون می شه، خوب شاید
– ولی مشی شما هم اگه عمومی تر بشه ما رو به یک جامعه ی غیربهداشتی رهنمون می شه
-به نظرت راه میانه ای نمی توان جست؟
پی نوشت:
ورای مسجدو میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان این کدام است
http://kaavelajevardi.blogspot.ch/2012/05/blog-post_05.html
مرتیکه،
بهنظرم اینکه من در نشریهی خصوصی که صاحب آن هستم (یا وبلاگ شخصیام) فضایی برای هر اظهارنظری ایجاد نکنم ربطی به حق آزادی بیان ندارد. کسی که من نگذاشتهام در وبلاگ شخصی من حرفش را بزند میتواند در وبلاگ شخصی خودش حرفش را بزند. من از اول وظیفه نداشتهام که در فضای خصوصی خودم فضایی برای حرف زدن هرکسی ایجاد کنم که با منعش "اجازه" نداده باشم طرف حرفش را بزند.
البته اگر بهعنوان مجری قانون اجازه ندهم کسی حرفش را بزند اینجا حق آزادی بیان را از او سلب کردهام. یا حتی اگر صاحب خبرگزاری دولتی باشم و اجازه ندهم.
حداقل شهود من چنین است.
به گمان من نوع مالکیتِ رسانه (خصوصی یا عمومی) تأثیری در التزام به قواعد/قوانین/عرفهای/اخلاقیات رسانهای ندارد. جز اینکه در ممالکِ راقیه رسانههایی که از بودجهی عمومی استفاده میکنند "به نوعی" تحتِ نظر نمایندگان مجلس هستند.
وقتی دفتر یادداشتهای شما از کمدتان به فضای وب منتقل میشود و امکان تعامل (کامنتگذاشتن) به خوانندگان میدهید، دیگر این فضا خصوصی نیست. شما میدانید که میتوان تنظیمات وبلاگ را طوری انتخاب کرد که فقط افراد معینی بتوانند با وارد کردن رمز آن را بخواننند. وقتی چنین گزینهای را انتخاب نمیکنید وارد فضای عمومی شدهاید و احمتالاً منطقی آن است که تبعات آن را بپذیرید. مثل وقتی که وارد خیابان میشوید و آنجا همه آنطور که شما میخواهید حرف نمیزنند.
بسیاری از رسانههای دوخردادی با همین استدلال "چهاردیواری، اختیاری" راه را بر منتقدان خود بستند. صد البته در میان منتقدان مفتری و کذّاب هم بود ولی به احتمال زیاد بخشی هم "آنچه ما پنهان نگهداشتهایم" بود.
آن بخش از بحثِ شما که در موردِ "حریم خصوصیای که نخواستهایم کسی از آن با خبر شود" از موضوعاتِ کلیدی در مباحثِ (عدم)آزادی بیان است. در این باره میتوان جداگانه حرف زد.
مرتیکه،
بهنظرم میرسد که بین دو معنای "خصوصی" خلط میکنید. اینکه من متنی را در فضای عمومی انتشار بدهم یعنی آن مطلب خصوصی نیست اما این به معنی اینکه مالکیت خصوصی وجود ندارد نیست. منظور من از نشریهی خصوصی، نشریهای است که مالکیت آن با یک شخص است نه اینکه مطالب خصوصی در آن منتشر میشود، البته هر "نشر"یهای عمومی است اما مالکیت خصوصی میتواند داشته باشد.
ساره
گمانم در انتقال این مطلب مشکل دارم. خلاصهی حرف من همین جملهی اول کامنت قبلی من است که: "به گمان من نوع مالکیتِ رسانه (خصوصی یا عمومی/دولتی) تأثیری در التزام به قواعد/قوانین/عرفهای/اخلاقیات رسانهای ندارد." یعنی اینکه مثلاً چون دومخردادیها (ظاهراً) از بودجهی دولتی استفاده نمیکردند، دلیل موجهی برای این نبود که بنا براصل چهاردیواری-احتیاری از قواعدِ رسانهای پیروی نکنند.
Article 19
Everyone has the right to freedom of opinion and expression; this right includes freedom to hold opinions without interference and to seek, receive and impart information and ideas through any media and regardless of frontiers.
به خودم زحمت دادم و چند نوشته و کامنت پیشین مربوط به این بحث را خواندم
ظاهرا کاوه معتقد به آزادی بیان بدون قید و شرط است، الا در مورد آسیبی که احتراز از آن سخت باشد. (1)
لذا در پاک کردن حرف های غیربهداشتی پشت درب بیت الخلا-اگر مسولیتی داشته باشد- با ما همدلی می کند، اما در حذف کامنت های وب نه. می گوید: شما نخوان، من مانع آزادی بیان نمی شوم.
از کش و قوس کامنت ها هم فهمیدم که کاوه به راحتی از این موضع خود دست برنمی دارد.
لذا باید دقیق تر شوم تا حرف به گزاف نگویم.
شش بند برایش می نویسم شاید قابل تامل باشد.
1- بند نوزده منشور حقوق بشر در باب آزادی بیان است. اگر این بند را مبنا قرار دهیم و با توجه به محتوای این بند:
– لازمه محتوای این بند این است که هیچ کس نباید جلوی این حق –آزادی بیان و عقیده و … – را به هرنحوی از انحا بگیرد و یا صاحب این حق را مورد تهدید یا تخویف قرار دهد.
2- یک حقی در حقوق داریم که بسیار شبیه این حق آزادی بیان است. اما در موضوع معاملات و خرید و فروش است. به این حق اصطلاحا «اصل تسلط» میگویند.
محتوای اصل تسلط: هر مالکی می تواند به هر نحوی از انحا در ملک خود تصرف کند.
لازمه این اصل چنین است: هیچ کس حق ندارد به هر نحوی از انحا مانع تصرف مالک در ملکش شود.
3- از شهود کاوه و دوستان مدد می گیرم،
مالکی می خواهد ملکش را بفروشد و به مغازه شما می آید و درخواست می کند که این جنس را برایم بفروش و شما به هر دلیلی ممانعت می کنی. و با این فرض که فروش آن جنس هیچ هزینه ای برای شما نداشته باشد.
به نظر شما این ممانعت شما، با حق ناشی از «اصل تسلط» – که برای آن فرد ثابت شده- در تعارض است. آیا شما برای پایبندی به حقوق ناشی از اصل تسلط، باید جنس آن فرد را در مغازه تان در معرض فروش قرار دهید؟
اگر جنس آن فرد را در معرض فروش قرار ندهید، حق آن فرد را تضییع کرده اید؟!
صد البته اگر من قبول کنم که جنسش را در مغازه ام بفروشم، به «تحققِ» حقوق ناشی از اصل تسلط کمک کرده ام. اما اگر از این کار امتناع کنم، حق او را نقض نکرده ام. او می تواند در جای دیگر ملکش را بفروشد.
4- در مثال بالا اگر حکومت یا شخص حقیقی مانع فروش جنس به طور کلی در هر جای دیگری شود، البته که نقض حق ناشی از اصل تسلط محسوب می شود.
5- قس علی هذا، در باب حق آزادی بیان.
6- به نظر من کاوه بین دو موضوع خلط کرده:
الف) نقض حق آزادی بیان
ب)عدم کمک به تحقق آزادی بیان
شهود من این است که اگر مانع نشر عقاد دیگران در وبلاگ خصوصی ات شوی، صرفا کمک به «تحقق» آزادی بیان نکردی و آن شخص می تواند عقائدش را وبلاگ دیگری نشر دهد.
و کاوه با امکانات محدودش قطعا نمی تواند مانع نشر عقائد دیگران شود و یا آنها را تهدید کند، تا مصداق نقص آزادی بیان محقق شود.
اما در مورد مشکل شخصی ات با حذف یادداشت های نامربوط:
1- به نظرم اینقدرها هم خودشیفته نیستی
چرا که در مدت کوتاه آشنایی چند بار با گفتن این گزاره که خودشیفته ام، خودت را متهم کرده ای و به نقد کشیده ای.
پرده آخر:
تا کنون که به خاطر عقائدت اینگونه یادداشت ها را حذف نکردی، توهین شنفتی و هزینه دادی.اما برخی اصالت و شجاعتت را ستودند.
اما اگر تغییر موضع دادی و پذیرفتی که حذف اینگونه یادداشت ها، نقض حق آزادی بیان نیست، و من بعد تصمیم به حذف اینگونه یادداشت ها گرفتی، احتمالا باید هزینه بیشتری بدهی، و سخن های بیشتری بشنفی. به نظر من این تصمیم اخیر شجاعت و اصالت بیشتری می طلبد.
دو لینک زیر حاوی بحث مشابهی است که کفّار فرنگ در این زمینه داشتهاند
http://www.editorsweblog.org/2012/04/11/user-generated-content-is-fostering-an-online-community-worth-a-few-trolls
http://www.psychologytoday.com/print/64725?page=2
دکتر لاجوردی
در متن کامنت هایم، بعضی جاها رعایت ادب نکرده و از حالت مفرد مخاطب استفاده کردم و یا ….، هوش و حواسم پرت معانی و استدلال ها شده بود.
به بزرگواری خود ببخشید.
حربه ی همیشگی فرمالیست ها همین است که چون معیار خارجی بین الاذهانی توافق شده برای درستی نداریم، و دخالت معنا ارزیابی های سوژه وار پدید می آورد و نمی خواهیم بر اساس قضاوت شخصی و سوژه وار تصمیم گرفته شود (چون در حالت حدی منجر به نتایج خیلی بدی می شود) پس باید همیشه در تصمیم گیری معنا را کنار بگزاریم و به فرم بسنده کنیم.
شاید همان قدر که تصمیم های سوژه وار به ما آسیب زده، و شاید بیشتر، از همین فرم گرایی افراطی حاصل از سوء ظن شدید و عدم اعتماد به سوژه ها (بخوانید آدم ها) آسیب دیده ایم.
ما این "موجودات پلید" که اگر به هر یک از ما فرصت تصمیم گیری بدهند عاقبتش قاتل زنجیره ای و می شود و نسل کشی می کند.