در اقدسیه راه میرود. الآن عجیب به نظر میآید که زمانی بوده باشد که دوستِ خیلی نزدیک نبوده باشیم؛ ولی امرِ واقع این است که در این روزِ بخصوص—احتمالاً قبل از نیمهی زمستانِ هشتادوچهار—گرچه همدیگر را میشناختیم، هنوز ملاقات نکرده بودیم.
آیپاد در گوشاش است. نمیدانم چه گوش میکند—شاید ستینگ.
به جای خشکی که میرسد این را مینویسد:
مویم برای چه نمناک شود؟ روحم چرا لطیف؟ باران… آه! بله باران!
خسته نباشید.
به مو گفتی صبوری کن، صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
چه قدر این نوشته لطیفه…
من با تو موافق هستم، ولی فکر می کنم دلیل اصلی مخالفت با شرکت در انتخابات به صورت احتمالا ناخودآگاه این هست که فرد نمی خواهد با این سیستم کنار بیاید. به این معنی که از بیخ و بن با این سیستم مخالف هست و این مخالفت در حدی هست که احساس می کند بدتر شدن وضعیت در کوتاه مدت با امید کوچکی به اینکه در آینده کل سیستم تغییر خواهد کرد جبران می شود. اصلا هم برایش مهم نیست که مثلا مترو تهران تعطیل شود و شاید حتی این گونه مسائل را ناخودآگاه دوست داشته باشد چون باعث بالا رفتن نارضایتی مردم از سیستم می شود (کسی فردا نمی گوید که مترو تعطیل شد چون من رای ندادم و در نتیجه اش کسانی به مجلس رفتند که مخالف مترو هستند، می گوید این از بی کفایتی دولت و حکومت هست. کلا مشکل این هست که کسی مسئولیت رفتارش را قبول نمی کند بلکه این ادعا را می کند که رفتارش تاثیر چندانی در نتایجش نداشته. نمی گوید چون من انتخابات را تحریم کردم احمدی نژاد نفر دوم شد و به مرحله دوم رفت و الی آخر).
به هر حال، پیش بینی من این هست که میزان شرکت چه تحریم شود و چه نشود زیاد با گذشته فرق نخواهد کرد. دلیلم هم تحریم انتخابات ریاست جمهوری در سالی هست که احمدی نژاد برای دوره ی اول انتخاب شد. تندرو ها که معین و اصلاح طلبان را قبول نداشتند تحریم کردند ولی میزان شرکت نسبت به دوره ی دوم خاتمی حدود 3 درصد کاهش داشت. حالا فزض کن طرفداران معین هم تحریم کنند، شاید 10 درصد دیگر کمتر بشود ولی چیز قابل توجهی نخواهد بود.
نکته جالب دوم این هست که افرادی که خارج از ایران زندگی می کنند به طور شخصی ضرر چندانی از بدتر شدن اوضاع شهر نمی کنند. طرف لندن/پاریس/لسانجلس/تورنتو/ونکوور/… زندگی می کند و از سیستم حمل و نقل آنجا استفاده می کند، اینکه مترو تهران تعطیل بشود برایش قابل لمس نیست.
اصل مساله این هست که آیا می خواهیم وضعیت را کم کم بهتر کنیم یا اینکه می خواهیم کلا سیستم را از بین ببریم و از نو یک چیز جدید بسازیم. بدتر شدن سیستم از دید کسی که دیدگاه دوم را دارد لزوما چیز ناپسندی نیست. حالا اگر تاثیری هم بر زندگای روزمره اش نداشته باشد، چه بهتر، حتی اگر احتمال رویدادن چیزی که می خواهد یک در میلیون هم باشد ممکن است این کار را بکند چون دغدغه ی وضعیت زندگی روزمره انسان هایی که در داخل ایران زندگی می کنند را ندارد یا لمس نمی کند. حالا اگر علاوه بر این به جایی رسیده باشد که امکان برگشت به ایران برایش وجود نداشته باشد میلش هم بیشتر می شود چون تنها راه را از بین رفتن کامل سیستم می بیند. این دید رادیکال "ما یا آنها" به مساله طرف مقابل بازی را هم در موقعیت رادیکال قرار می دهد طوری که انگیزه ای برای مصالحه یا معامله یا حتی همکاری برای حرکت در راستای اهداف مشترک هم نداشته باشد.
از تحریم و دست کشیدن از مبارزه در بعضی از عرصه ها بدون اینکه استراتژی و هدفی پشتش باشد چیزی بدست نمی آید. تحریم می توانست یک تاکتیک خوب باشد اگر هدف و استراتژی معقولی وجود داشت که این تاکتیک به آنها کمک می کرد. ولی نه ولی نه تنها استراتژی وجود دارد ندارد، بلکه هدفی مشخصی هم نیست. وضعیت ایده آل مورد توافقی نیست. به عنوان مثال، اگر هدف این بود که سیستم دموکراتیک تر بشود، و استراتژی این بود که فضای سیاسی و اطلاع رسانی بازتر بشود و انتخابات طوری بشود که امکان تقلب را از حریف بگیرد (مثلا تمام مراحل رای گیری لحظه به لحظه فیلم برداری شود) می شد روی این ها کار کرد و استراتژی داشت تا اینکه هدف این باشد که آقای X دیگر بر سر کار نباشد یا کل افرادی که در سیستم فعالیت می کنند اعدام بشوند.
وضعیت فعلی این است که نه هدف مورد توافقی هست نه استراتژی ای در راستای آن هدف. هر از گاهی کاری می کنیم که بگویم کاری کرده ایم هرچند نتیجه ای نداشته باشد. تاکتیک نیست، بلکه عکس العمل است و عجیب است اگر این ما را به جایی برساند. یعنی به طور خلاصه امید چندانی برای رسیدن به هیچ هدفی وجود ندارد. این معترضین سبز هم رفته رفته ارتباطشان با مردم عادی قطع می شود و تبدیل می شوند به اپوزیسیون خارج از کشور قبل از خودشان، همان ها که به این ها فحش می دادند وقتی رفتند تا در انتخابات ریاست جمهوری قبلی شرکت کنند.
آن شیوهی شیرینش …
و دلتنگی …