ستمدیدهبودن بدیای دارد که گاهی شاید خودِ ستمدیده به آن توجه نکند: اینکه میتواند شخص را تلخ و بیمنطق و نامنصف کند.
از این هم بدتر وقتی است که ستمدیده شبیهِ ستمگر میشود، و خبر ندارد. میخواهد با استبداد مبارزه کند، و خودش—هنوز به قدرت نرسیده—بهغایت مستبد است. برخوردش با انتقاد این نیست که شاید منتقدْ حرفِ درست یا بهدردخوری هم زده باشد: خشمگین میشود و خشماش را مهار نمیکند—دشنام میدهد، شعر میخوانـَد، مسخره میکند، انگیزهجویی میکند، تهمت میزند، بایکوت میکند.
و استبدادزدگی منحصر به وقتی نیست که رفتارمان آگاهانه استبدادی است. مثلِ تبعیض است: شاید بدترین شکلاش وقتی است که خودمان هم متذکر نیستیم رفتارمان و گفتارمان تبعیضآمیز است؛ متذکر نیستیم که شخصیتمان ساختهی ایدئولوژیِ تبعیضی است. و شاید در بعضی حیطهها چیزی بهتر از گفتار—آن هم گفتارِ بیتأمل—شخصیتمان را نشان ندهد.
جالب بود.حواسمان که نباشد خیلی اوقات شبیه نفرت هایمان می شویم.
"رييس دستگاه ديپلماسی کشورمان گفت: البته ما اين موضوع را درک میکنيم. در بسياری از موارد شور و هيجان آنقدر بالا است که نمیتوان آن را کنترل کرد. انسانی که مظلوم واقع میشود و ظلمهای فراوان به او میشود چارهای جز فرياد بلند ندارد، اما در همه مواقع و مواضع بايد برخی مقررات و اصول را در رفتار و منش خود مد نظر قرار دهيم."
ایسنا
بسیار خوب بود! خواستم، البته با ذکرِ مأخذ، این متن را در جایی که چند نفری مخاطبِ انگلیسی زبان دارد بنویسم. گمان کردم بهترین ترجمه را خودت می توانی انجام دهی. سپاسگزار خواهم بود اگر چنین لطفی کنی.
عالي بود.
من خیلی هم دلم با این نوشته!و این انگیزه جویی که گفتید، تهمت و نهایتاً بایکوت! دقیقاً با همین چیدمان اتفاق می افتد به گمانم!
با عرض احترام تصور نیکنم باید زید به اولویتها ارزشهایی که برای خودتون ساختین. مستبد شدن، ستمگر شدن و… گاه ارزشمنده. اولویت وجود و بعد حرمت انسانه. کاش چند وقت شما منطقگراها و فیلسوفان اسلامی خفه شید. امتحان کنید خفه شدن رو.