یک آدمهایی هستند که عمیقاً احترام برانگیزند. حتی در زبانِ ذهنیام هم "خانم" یا "آقا" بخشی از نامشان است. صلابت و آزادگی و مسؤولیتپذیریشان خاشعام میکند، حتی اگر با آرمانشان تماماً همدل نباشم.
شاید نهایتِ عزّت به همین است که مخالفانِ نظری کسی هم کلاه از سر بردارند به احتراماش. تا دههها، فرزنداناش را اگر ببینند احترامِ ویژه میکنند از آن حیث که فرزندانِ اویند.
با نوجوانی اگر در رستورانی میبودم و او وارد میشد، به همراهام میگفتم "ایشان آقای سحابی هستند." شاید بخشی از فرآیندِ تربیت و فرهیزشِ هر کسی این است که با این آدم، حتی با چهرهی این آدم، آشنا بشود.
خیلی دورم از اینکه مریدِ کسی باشم که خودش را "ملـّی-مذهبی" میخواند؛ با این حال، با نبودناش انگار ستونی و تکیهگاهی از دست رفته است. آقای سحابی روشنیِ جامعه بود.
ممنون بابت نوشتنِ این مطلب.
"صلابت و آزادگی و مسؤولیتپذیریشان خاشعام میکند، حتی اگر با آرمانشان تماماً همدل نباشم."
به نظرم رسید پرستو خیلی نومید بوده از نوشتن چنین مطلبی. دروغ چرا، من هم اومدم ببینم چیزی در این مورد هست یا نه. اما من دلیلی برای تشکر نمی بینم.
کاش از اسطوره عزت و هاله هم بنویسی، یک جور که لحن حماسی اش از عزت شان بگوید و احساسِ کلام از هاله.
گفتم دست به قلم تری وگرنه قبول دارم پیشنهاد خودخواهانه ای است. شاید یک روز که اشک امانم داد، خودم نوشتم.
"یک آدم هایی هستند که عمیقا احترام برانگیزاند"
مبهم است تا آنجا که گویی خاستگاهی جز احساس ندارد.
توضیح نمی دهم. همین بس که سحابی برای شما، خمینی برای بسیجی ها، هیتلر برای نازی ها، چه گوارا برای مردم کوبا، صدام برای مردم تکریت، و طبق اخبار رسیده ملادیچ برای صربها این صفت مذکور را دارد.
بنویس
بی ربط به این نوشته :
"شما فوق العاده اید. این رو توی همون برخورد کوتاه فهمیدم."
این نوشته دوست-داشتنی ست!(قدردانی)
zat ziad 😉