بعضی نکات درباره‌ی فرهادی و نادر و بقیه

اصغر فرهادی، جدایی نادر از سیمین.

یک. در صحنه‌ی بانک می‌فهمیم که نام‌خانوادگی‌اش لواسانی است، اما در هیچ جای فیلم اسم‌اش را نمی‌شنویم. (مطمئن نیستم: شاید بشود اسمِ نادر را در روگرفتِ شناسنامه‌اش در اولِ فیلم خواند.) فقط در پایانِ فیلم می‌خوانیم که پیمان معادی بازیگرِ نقشِ "نادر" است. این آیا کارکردی هم در حکایت دارد، یا صرفاً کرشمه‌ای تکنیکی—و دلپذیر—در داستان‌نویسی است؟

دو. نادر به راضیه تهمتِ دزدی می‌زند. این نه فقط استانداردهای پایینِ معرفتی-اخلاقی‌ِ نادر را نشان می‌دهد، بلکه در موردِ عقلانیتِ عملی‌اش هم چیزی می‌گوید—برای بیرون‌کردنِ راضیه از خانه دلیلِ کافیِ بی‌مناقشه‌ هست (راضیه پدرِ نادر را به تخت بسته و از خانه رفته)؛ لازم نیست نادر موضوعِ گم‌شدنِ پول را مطرح کند.

سه. به نظرم رفتارِ نادر با سیمین در موقعِ ترک‌کردنِ سیمین خانه را متمدنانه و حاکی از احترام به سیمین است. سیمین موضوع را درست نمی‌بیند وقتی که شکوه می‌کند که نادر، بعد از چندین سال زندگیِ مشترک، "نگفت نکن، نرو، طلاقت نمی‌دم." رفتارِ سیمین—هم‌چنان که بقیه‌ی جملاتی که شخصیت‌ها می‌گویند—البته طبیعی و فهمیدنی است؛ اما سیمین، به نظرِ من، به قدرِ کافی قوتِ شخصیت و صراحت ندارد.

چهار. در زندگیِ عادیِ روزمره نادر آدمِ مؤدبِ مدرنِ لیبرالی است، اما نه آن‌قدر که همسرش حقِ طلاق داشته باشد—برای جداشدن لازم است که نادر سیمین را "طلاق بدهد". (در دادگاهِ اولِ فیلم قاضی از سیمین دلیل می‌خواهد؛ این نشان می‌دهد که موضوعِ دادخواستْ طلاقِ توافقی نیست.)

ده. اول به نظرم رسید که، با معیارهای من، هر یک از شخصیت‌های اصلی کارِ بدی می‌کنند مگر بازپرس. (معیارهایم: هم در در این مورد که چه کاری بد است، هم در این مورد که چه موجودی شخص است—به نظرم آقاجون شخص نیست.) حالا، بعد از صحبت با دوستانی، در موردِ بازپرس شک دارم: آیا بازپرسْ خودِ نادر را به دنبالِ ترمه می‌فرستد تا به نادر فرصتی برای هماهنگ‌کردنِ جواب‌ها—و لذا فرصتی برای فرار از قانون—بدهد؟ یا شاید دامی برای نادر نهاده که ببیند چه می‌کند؟

یازده. راضیه به همسایه در موردِ کثیف‌شدنِ پله‌ها دروغ می‌گوید. از نادر هم می‌خواهد که به شوهرش در موردِ کار دروغ بگوید. اخلاقِ فقیه‌‌محورِ راضیه دروغ‌گویی را رد نمی‌کند (یا شاید راضیه لازم نمی‌داند در مورد دروغ استفتاء کند، که نتیجه‌اش همان است). اینکه در آخرِ داستان راضیه حاضر نمی‌شود قسم بخورد ناشی از این نیست که به نظرش دروغ بد است؛ مسأله این است که راضیه پرسیده است—و از چند جا هم—و جواب گرفته که واردشدنِ این پولِ شبهه‌ناک به زندگی‌اش جداً خطرناک است: راضیه نگران است که بر سمیه بلایی فرود بیاید.

***

بیست. فیلم سراسر درخشان است. تنها خرده‌ای که می‌توانم بگیرم این است که صحنه‌ی بازی‌کردنِ سمیه با اکسیژن زاید است. (بعضی دوستان‌ام به‌درستی می‌گویند که فیلم بسیار سنگین و کاملاً نفس‌گیر است، و لازم بوده سازنده جاهایی برای تنفس بگذارد. موافق‌ام، و به نظرم صحنه‌ای که نادر به ترمه قول می‌دهد و دستِ سرباز هم بالا می‌آید نمونه‌ی بسیار خوبی از مجالِ‌استراحت‌دادن به بیننده است. اما صحنه‌ی اکسیژن به نظرم اولاً بی‌مزه و عمدتاً مبتنی بر حالاتِ "خنده‌دارِ" چهره است، و ثانیاً هنوز فشارِ داستان آغاز نشده و نیازی به زنگِ تفریح نیست.)

بیست‌وپنج. شهاب حسینی در همه‌ی صحنه‌ها بسیار خوب است، در چند صحنه عالی است؛ از جمله: در بیمارستان نشسته است. نادر وارد می‌شود. حسینی کاملاً نشان‌مان می‌دهد که قیافه‌ی نادر برای حجت به طرزِ مبهمی آشنا است و طول‌ می‌کشد تا او را به‌جا آورَد.

5 نظر برای "بعضی نکات درباره‌ی فرهادی و نادر و بقیه"

  1. اتفاقا به نظرم به همان دلیلی که اشاره کردید برخی دوستانتان درست نمیگوبند. کارکرد این صحنه نه تنها گذاشتن جایی برای تنفس نیست، بلکه به عکس، نفسگیرتر کردن آن چیزی است که در دقایق آینده رو خواهد شد. شما صحنه را میبینید، خوشتان میشود، میخندید، سبک میشوید، و همین باعث میشود که در صحنه های بعد فشار بیشتر خودش را به شما تحمیل کند.
    بنظرم باید اندکی به عقب برگردیم و نگاهی به آثار قبلی فرهادی هم بیاندازیم. شبیه همین ساختار (سرخوشی های پیش از حادثه)در درباره الی هم بود. داستان یک شهر مجموعه ای اپیزودیک بود و تقریبا در هر قسمت آن هم همین روال بود. یک جاهایی شما برای چند لحظه یک دل سیر میخندید ولی هنوز گره داستان رو نشده است. یک جورهایی تبدیل به امضا شده برای فیلمساز. فیلم البته – نظیر دیگر آثار فرهادی – سکانس ها (یا پلان ها)ی کوتاهی دارد که سر جایشان (وسط گردو خاک توفان) هستند و دقیقا همان کارکرد تنفس را دارند، ولی نه این یکی.

    ضمنا بدم نمیامد بندهای احتمالا حذف شده این متن را هم میخواندم

  2. دربارهّ نام نادر: گمانم به نام حجت هم تصریح نمی‌شود. شاید تمهیدی است برای تعمیم شخصیتهای فیلم. یعنی اینها دو فردی که مقابل هم قرار گرفته اند نیستند، بلکه نمایانده دو طبقه اند.
    دربارهّ نقد رفتار سیمین: درست است که مقتضی تمدن این است که نادر سیمین را مجبور به در کنار او ماندن نکند. اما شایستهّ رفتار "عاشقانه" هم این است که نادر حداقل به سیمین بگوید که از رفتنش ناراحت می‌شود و دوست دارد که او بماند. گلهّ سیمین از دومی است که البته مستلزم نقض اصلی از اصول رفتار متمدانه هم نیست. این هم بیشتر از غرور نادر ناشی می‌شود. به یاد بیاورید که نادر ابا دارد طرز کار با ماشین رخشتشویی را از سیمین بپرسد. البته ترمه هم بی تقصیر نیست. چون او نادر را از قصد سیمین برای بازگشت باخبر کرده است. به نظر می‌رسد همین اطمینان نادر از بازگشت سیمین باعث می‌شود که "ذل تقاضا" از سیمین را نپذیرد.
    دربارهّ صحنهّ بازی کردن با شیر اکسیژن: این صحنه به نظر من نوعی براعت استهلال است که نشان می‌دهد که رفتار ما ممکن است چه عواقب ناخواسته‌ای داشته باشد. مشخصاً بیرون کردن نادر راضیه را چنین است.
    دربارهّ تهمت دزدی: فکر می‌کنم مسالهّ اصلی "استاندارد معرفتی و اخلاقی" نیست. مساله تصوری کلیشه ای است افراد دو طبقه از هم دارند. نادر بدیهی می‌گیرد که طبقهّ فرودست حتماً انگیزهّ دزدی دارد. همانطور که مریلا زارعی فکر می‌کند مرد این طبقه حتماً همسرش را کتک می‌زند. در مقابل حجت بدیهی می‌گیرد که طبقهّ برخوردارتر از او بی‌دینتر است و یا اگر مریلا زارعی به خانهّ نادر رفت و آمد دارد حتماً با او رابطه هم دارد. البته در فیلم می‌بینیم که تقریباً تمام این تصوارات کلیشه ای نادرستند.

  3. فیلم را تازه این هفته دیدم، و دوبار هم. به نظر من صحنهٔ بازی با اکسیژن صحنهٔ مهمی بود. این حس را تشدید می‌کرد که اوضاع آنقدر افتضاح است که به جای پرستار حرفه‌ای یک زن کم‌تجربه و نیازمند و یک بچهٔ چهار ساله با بیمار تنها هستند و هر اتفاق خطرناکی ممکن است بیفتد. خطر دائمی آسیب به بیمار، گم شدنش، زمین خوردنش، و در کنار همهٔ اینها استیصال راضیه حتی قبل از حادثهٔ اصلی داستان فضای ملتهبی ساخته بود.

    بعدتر، وقتی که پدر نادر دیگر حرف نمی‌زد، ساده‌ترین توضیح برای مایی که همه چیز را دیده بودیم این بود که علت اصلی همان اکسیژن است. این را از دوستی که با هم فیلم را دیدیم هم شنیدم.

نظرتان را بنویسید