روزگارِ خوشِ گذشته

زیاد این قالبِ "زمانِ شاه…" را مسخره می‌کنیم. اما ظاهراً—جای هملت سبز—واقعیت فراتر می‌رود از خیال-/طنزپردازیِ ما. امروز آقای راننده‌ی تاکسی پرسید که امروز آیا بیست‌ونهم است یا سی‌ام.

"سی‌ام."

"آقا، چقدر زود می‌گذرد. بس که برای مردم گرفتاری درست کرده‌ا‌‌ند. باور کنید زمانِ شاه یک‌ هفته قدرِ یک ماه طول می‌کشید."

4 نظر برای "روزگارِ خوشِ گذشته"

  1. من و دوستانم كه در شهر ديگري بزرگ شده و بعدتر ساكن تهران شده‌ايم معتقديم زمان در تهران سريع‌تر از شهر خودمان مي گذرد. ترافيك، مسيرهاي دور، بعضا ساعت زياد كاري تقريبا مخصوص تهران است. حتما 40 سال پيش در تهران اين فاكتورها به اين شدت در جريان نبوده است، به همين نسبت در بقيه نقاط كشور. تصور مي‌كنم تاثير عواملي از اين دست بيش‌تر از بالا رفتن سن است، اما اين كه چه قدر اين موضوع را مربوط به صرف عوض شدن رژيم بدانيم، مسئله ديگري است.

  2. توضیح. حرفِ شادی احتمالاً ناظر به این جمله است که ابتدائاً در انتهای مطلب بود:

    بله: شاید ایشان التفات ندارند به این حرفِ مشهور که سن که زیاد می‌شود بازه‌‌‌های زمانی کوتاه‌تر به نظر می‌آید.

  3. نوشته هاي خوبي دارين.يه نظم منطقي توش هست. حداقل از وبلاگ هركي وهرچي وبي نظم فلسفه علم خيلي بهتره.لينكتونواونجاديدم.موفق باشيد.

نظرتان را بنویسید