به نظرِ من هم حرفهای آقای اوباما متضمنِ تهدیدی هستهای علیهِ ایران است. تحریمها را هم احتمالاً بهزودی شدیدتر میکنند. در این اوضاع و احوال، لذت میبرم از اینکه جمهوریِ اسلامی کنفرانسی بر پا میکند با این شعارِ خوب: انرژیِ هستهای برای همه، سلاحِ هستهای برای هیچ کس.
دغدغههای ادعاییِ دنیای غرب را نمیتوانم جدی بگیرم: آیا جداً نگراناند که ایران به اسرائیل حمله کند؟ آیا جداً میترسند امریکا و اسرائیل نتوانند از اسرائیل دفاع کنند؟ آیا معتقدند که حکامِ ایران دیوانهاند؟ (دغدغههای حقوقِ بشریِ غرب را هم نمیتوانم جدی بگیرم. دور باد از من که بگویم وضعِ حقوقِ بشر در ایران خوب است؛ اما باور نمیکنم که موضوعِ حقوقِ بشر به خودیِ خود و مستقل از کارکردهای سیاسیاش برای امریکا مهم باشد: بشرهای ساکنِ مصر و عربستان وضعِ حقوقشان عالی است؟ قیاس کنید با دغدغههای ادعاییِ ایران در موردِ وضعِ مسلمانان: آیا اویغورهای چین و چچنیهای روسیه کمتر از اهالیِ سرزمینهای اشغالی مسلماناند؟)
آنطور که منِ آماتور میفهمم، ایران و امریکا میخواهند حیطهی قدرتشان را بزرگتر کنند، و دعوایشان شده. سالها است که دعوایشان شده. حالا که امریکا کنفرانسِ امنیتِ هستهای برگذار میکند و میگوید که سیاستاش چنین و چنان است، چرا ایران ضدحمله نزند و نگوید که اصلاً سلاحِ اتمی بهکلـّی بد است؟ ما به اندازهی امریکا شیک و قوی نیستیم و آقای احمدینژاد هم احتمالاً محبوبیتِ جهانیاش کمتر از آقای اوباما است؛ اما از دیدنِ این خوشام میآید که ما هم سعی میکنیم به قدرِ توانمان کاری کنیم.
میشود از کسی خوشمان نیاید یا گمان کنیم حق ندارد واردِ بازیِ خاصی شود یا مطمئن باشیم نهایتاً بازنده است، اما از یک حرکتاش لذت ببریم؛ نه؟–پینوشت (پایانِ فروردین). مقالهی ایندیپندنت در موردِ کنفرانسِ تهران را ببینید.
اینکه در شرایطِ عادّی از کسی خوشمان نیاید اما از یک حرکتاش لذت ببریم و آن را اعلام کنیم خیلی هم خوب و دلنشین و *منصفانه* است. امّا به نظرم وقتی شرایط طوری است که نمیتوان از حرکتهایی که میکند و زجرهایی که میدهد احیاناً نقدِ هرچند ملایمی منتشر کرد،… نمیدانم.
منصفانه هست ولی به علت کاهش قدرت رسانهای دولت ایران، این حرکت تأثیر چندانی ندارد. حتی الان ممکن است وقتی از آمریکا سؤال شود که چرا سلاحهایتان را کامل از بین نمیبرید، بگویند برای حفاظت از شما در مقابل کشورهایی چون ایران و با اشاره به این سمینار بگویند که طرح برنامههایی نظیر جهان بیسلاح کار تبلیغاتی کشورهایی چون ایران است که مقاصدی شوم پشت چنین برنامهای دارد. به نظرم چنین برنامههایی تا وقتی مجاری ارائهدهندهاش حداقلی از شیکی را نداشته باشند، کارا نخواهند بود.
http://sigarchi.net/blog/?p=4863
این را هم بخوان اگر تا به حال نخواندی تا لذت بردنت کامل بشه
برداشت اول من از اين نوشته اين بود كه نويسندهي آن از يك حركت محمود احمدينژاد در مقابل باراك اوباما و ديگر سياستمداران بينالمللي "لذت" ميبرد. "انصاف" پيشه كردم و به خود گفتم كه هيچكس بينقص نيست. برخي از ديدن اتفاقهايي بسيار كريهتر از اين هم "لذت" ميبرند. ولي چون خود در وقوع آنها سهيم نيستند، قضاوتاي دربارهي آنها نميكنم.
بار دوم اما اين جمله توجهام را جلب كرد : "ما به اندازهی امریکا شیک و قوی نیستیم و آقای احمدینژاد هم احتمالاً محبوبیتِ جهانیاش کمتر از آقای اوباما است؛ اما از دیدنِ این خوشام میآید که ما هم سعی میکنیم به قدرِ توانمان کاری کنیم."
من از اين جمله ميفهمم كه نويسنده خود را جزو "ما"يي ميداند كه محمود احمدينژاد به "نمايندگي" آن در صحنهي بينالمللي سخن ميگويد.
شايد اگر پيش از اين از "وسواس افسانهاي" نويسنده چيزي نشنيدهبودم چنين نتيجهاي نميگرفتم. ولي خوب، چون اين افسانه زبانزد خاص و عام است، "انصاف" حكم ميكند كه همهي جملههاي نويسنده را با وسواس بررسي كنيم.
هنگام خواندن مقالهاي در ايندپندنت يا ديگر روزنامههاي معتبر، عادت كردهام وقتي يك مقاله در بخش "سياست خارجي" اين روزنامهها ميخوانم، "ايران" (و گاه حتي "تهران") را به معني "تصميمگيران سياست خارجي حكومت كنوني جمهوري اسلامي ايران" و "بريتانيا" (و گاه حتي "لندن") را به معني "تصميمگيران سياست خارجي حكومت كنوني پادشاهي ممالك متحد بريتانياي كبير" بگيرم. همچنين عادت كردهام ببينم كه در اين روزنامهها وقتي مقالهاي از افكار عمومي جامعهاي سخن ميگويد عبارتهاي ديگري به كار گرفته ميشوند. اين كه اوليها نمايندهي دوميها فرض ميشوند يا نه هم، در اين روزنامهها معمولن تصريحاش ميكنند.
وقتي يك وبلاگ شخصي و غير حرفهاي ميخوانم هم، "ما" را "ما" ميفهمم، و قضاوت ميكنم …
خیلی ممنونم بخاطر این طرز فکر زیبا و عادلانه ی شما
برای ناشناسِ دوم:
اگر بتوانیم اتفاق را مستقل از زمینه و تاریخاش ببینیم (چنان که اقتضای فرمالیسم است)، آن وقت دیگر اینکه جمهوریِ اسلامی چقدر در تبلیغاتاش در موردِ خلعِ سلاح جدی است اهمیتی ندارد. کارهای امریکا در موردِ حقوقِ بشر در ایران را هم میشود همینطور دید. با این دید، زشتی و کراهیتی هم در برگذاریِ این کنفرانس نیست—حرکتی است در یک بازی، که میتوانیم مفید بدانیم یا ندانیم، و زیبا ببینیم یا نه. کاش روشن باشد که زیبا دیدنِ فرمالیستیِ کاری لزوماً همراه نیست با اعتقاد به مجاز بودنِ آن کار.
در موردِ "ما"، با توجه به اینکه در موردِ مسائلِ هستهای با سیاستهای جمهوریِ اسلامی موافق نیستم شاید بشود به این فکر کرد که کابردِ این واژه در این متن سهوالقلم بوده است. اگر بگویید که سهوالقلم اصولاً حاکی از امرِ عمیقی در موردِ نویسنده است، در این صورت حرفِ چندانی ندارم. (اما این را هم خوش نمیدارم که گویی برای ابرازِ شاید ناخودآگاهِ همدلی—اگر که همدلیای در کار بوده باشد—احساس کنم که در موضعِ دفاعی قرار گرفتهام.) فقط شاید بشود به موردی فکر کرد که شاید تا حدی مشابه باشد. فرض کنید من اصلاً قائل باشم به اینکه حکومتِ کشورم نامشروع است—مثلاً فرض کنید من شهروندِ فرانسهی اشغالشده هستم و دارم با اشغالگران و با حکومتِ پتن میجنگم. حالا تصور کنید که مسابقهی فوتبالی دارد انجام میشود بینِ مثلاً اروگوئه و "فرانسه" (تیمی که نمایندهی حکومتِ ویشی است). به نظرم من میتوانم از اینکه تیمِ "فرانسه" فلان حرکت را انجام داده لذت ببرم، و حتی در بیانِ نطرهای تکنیکیام هم بگویم که *تیمِ ما* باید در پنج دقیقهی آخر فلان بازیکناش را عوض کند یا باید آن بازیکنِ اروگوئه را مهار کند، و غیره. صرفِ کاربردِ "ما" نشان نمیدهد که من حکومتی را به رسمیت میشناسم یا نقشی در اعمالاش دارم یا با کاریاش همدلام. اتفاقاً تصورِ پیشینیِ من (که شاید بررسیای نشانام دهد غلط است) این است که اگر کینهی عمیقی در کار نباشد، این کاربردِ ضمیر کاملاً طبیعی است.
ممنون که خواندهاید (و بیش از یک بار هم)، و نظرتان را نوشتهاید.
همه "برگزار"ها رو نوشتید "برگذار"
پیشنهاد میکنم یک بار مدخلِ مربوط را در دهخدا یا معین ببینید.