سرحال نبودم. بهنظرم رسید غذای کافهی محبوب فوراً کمکی میکند، که نکرد. زود آمدم بیرون زیرا که جاهای مطبوع هم پر بود. آمدم بیرون. گرما.
یادِ صحبتهای دیروز افتادم که به مناسبتی بحث کشیده شده بود به حزین لاهیجی، و مانی تعریف کرده بود از کتابِ آقای دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی، شاعری در هجوم منتقدان. دلام خواست چیزی بخوانم از م. سرشکِ جوان و شفیعیکدکنیِ میانسال. از فلسطین رفتم تا جلوی دانشگاه. در خوارزمی کتاب را ندیدم. در آگاه پرسیدم و با کامپیوترشان جستوجو کردند و گفتند ندارند. جای دیگری نیز هم. بروم خانه؟ نه: بگذار مروارید را هم امتحان کنم.
آقای جوانِ فروشنده در کامپیوتر نگاه کرد. ”ولی بذارین انبار رو هم ببینم.“ دید و برایم آورد. چاپِ سوم. با همان قیمتِ پانزدههزار تومانِ ۱۳۹۰ (و امروز اگر چاپ بشود گمان نمیکنم کمتر از شصتهزار تومان بشود). آمدم بیرون، و در خیابانِ دانشگاه رفتم به طرفِ جنوب. ساختمانی جلویم سبز شد که میشد در سایهاش نشست. نشستم و ساعتی کتاب را خواندم و لذت بردم، خیلی.
شفیعیکدکنی عاقلانه و بزرگوارانه ماجرای معروفِ انتحال را فقط در سه صفحه در ابتدای کتاب میگوید. (در ۱۳۴۰ شفیعیکدکنیِ جوان انتحالی بزرگ را افشا میکند: شاعری که با غزلهایی که منتشر میکرد دلهای مردمان را—و از جمله دلهای نیما و شهریار را—ربوده بود فیالواقع شعرها را ربوده بوده و غزلهایی از حزین لاهیجی را یکییکی با تغییرِ تخلّص به اسمِ خود منتشر میکرده. شفیعیکدکنی در مشهد بعضی از این شعرها را در یک تذکرهی عهدِ صفوی و سپس در دیوانِ (قبلاًچاپشدهی!) حزین مییابد.)
در مقدمهی دههی ۱۳۷۰ آنچه برای من جالبترین است بحثهای مربوط به معنی در شعر است و این ایده (صفحههای ۲۵ به بعد) که شعرِ خوب معنی ندارد. [تا جمله بد فهمیده نشود: مراد این نیست که عبارتِ ’شعرِ خوب‘ بیمعنی است یا مفهومِ شعر یا مفهومِ خوبیِ شعر را نمیشود تعریف کرد؛ مراد این است که شعرهای خوب فراتر میروند از حدودِ معنیداری، فاقدِ معنی هستند.] نیز، نویسنده مختصراً بحث میکند در اینکه گویا ربطِ معکوسی هست بینِ بروزِ شعرهای طرازِ اول در دورهای و رواجِ نقدِادبیِ طرازِ اول در آن دوره.
و شعرهای حزین؟ هنوز نمیدانم—شاید بعداً هم ندانم: هدفام خواندنِ شعرهای سبکِ هندی نبود.
در مورد حزین اولین برخورد بنده با اشعار ایشون شعر هایی بود که آقای داوود آزاد برای کنسرت یللی به بهانه ی بزرگداشت حزین لاهیجی گرد آوری کرده بودند… و همگی در اوج با تراش کاری مثال زدنی و انگار با حال و هوای من سروده شده بودند و حتی انگار خود من از دیوان انتخابشان کرده بودم… چندی گذشت و در یک کتاب فروشی کوچک گزیده اشعار حزین را دیدم و با تجربه قبلی که برای شما تعریف کردم سریعا کتاب را بدون تورق خریدم… به گوشه ی امن منزل که رسیدم و شروع به خواندن کردم تجربه ای شبیه به تجربه شما داشتم… آنها نبودند انتخاب کننده این اشعار از دیوان روحیاتش با بنده حقیر یکی نبود… اگر به داشتن توهم توطعه متهم نشوم حتی فکر کردم که آقای داوود آزاد اشعاری با مضامین دراویش و دارای ذکر را انتخاب کرده و احتمالا وزارت ارشاد در این گزیده آن اشعار را حذف کرده که البته بعید میدانم چرا که دانشی نیاز است برای حذف اشعار ناب که در این دوستان کمتر دیده شده… تشکر که وقت گذاشتید و مطالعه کردید.. پریشان گویی های بنده را…
سلام. شاعری که شعرهای حزین را با نام خود چاپ میکرد کاظم غواص بود.