از معلول‌ترسیِ آن مجنون تا علّت‌یابیِ این‌یکی

عصر کلاس داشتم. با لطفِ زیاد آمد دنبال‌ام و رساندم خانه، و خودش رفت.

صبحِ فردا دل‌درد داشتم. به‌نظرم رسید که شاید علّت‌اش چغاله‌بادامی بوده باشد که در راه برایش گرفته بودم و شاید نشُسته خورده بوده باشد.

جلال‌الدینِ رومی:

      ترسم ای فصّاد اگر فصدم کنی       نیش را ناگاه بر لیلی زنی.

یک نظر برای "از معلول‌ترسیِ آن مجنون تا علّت‌یابیِ این‌یکی"

نظرتان را بنویسید