آشفته‌نویسی برای تسکینِ ناآرامیِ معلولِ میسرنشدنِ دیدار

چیزی که معذب‌مان می‌کند البته که قرارِ لغوشده نیست؛ بلکه لغوشده‌بودنِ قرار است، مخصوصاً‌ که علّت‌اش لجستیک بوده باشد. مفهومِ صفتِ ’لجستیک‘ را چطور می‌توان بیان کرد که این‌قدر انگلیسی نباشد؟ بگوییم ’تدارکاتی‘؟ مطمئن‌ هستم [به نحوی پیشینی!] که کسانی که به شکلِ پیشینی مرتکبِ ”ریشه‌شناسی“ می‌شوند بعضاً خواهند گفت که این واژه‌ی ’لجستیک‘ ربطی به واژه‌ای دارد که نوعاً در فارسی به آن می‌گوییم ’منطق‘! این هم کاری است که آدم بنشیند و با نگاه به ظاهرِ واژه‌ها نظر بدهد که از کجا آمده‌اند. حس می‌کنم که، از جهتی، کسانی که گمان می‌کنند با فکرکردن می‌شود ریشه‌‌شناسی کرد مثلِ کسانی‌اند که ادیب‌سلطانی در موردشان می‌گفت که آنچه دوست دارند زبان‌شناسی نیست، بلکه زبان‌هاشناسی است.

چه می‌گفتم؟ لغوشده‌بودنِ قرار، وقتی که شوقِ دوطرفه‌ی دیدار هست [و البته این را نگفته بودم] و دیدار لغو می‌شود. ناآرامی را می‌شود حس کرد. و شاید یک فرقِ هنرمند با غیرهنرمند این باشد که آنچه غیرهنرمند فقط حس می‌کند هنرمند می‌تواند نشان بدهد یا بیان بکند. و این تمایز آشکارا بهتر از آن است که از خودم باشد! آیا ویتگنشتاین گفته بوده است؟ باری، چه می‌شود کرد با این ناآرامی؟‌ می‌شود به آن عکسِ سیاه‌وسفید فکر کرد [التذاذِ پیشینی از عکس!] و عکاس‌اش آن کسی است که لغوِ قرار تقصیرِ او است و نمی‌‌خواهم در اینجا منتشرش کنم (عکس را عرض می‌کنم) و، نه در توصیفِ حالتِ موضوعِ عکس در آن عکس بلکه در توصیفِ یک حالتِ دیگرِ موضوعِ آن عکس، شعرِ مهدی اخوان‌ثالث را از حفظ خواند (و نگرانِ حفظ‌نشدنِ رسم‌الخطِ امید نبود در وبلاگ‌نویسی در ساعتِ سه‌ی صبح):

آبِ زلال و برگِ گل بر آب / مانَد به مَه در برکه‌ی مهتاب / وین هر دو چون لبخندِ او در خواب.

 

یک نظر برای "آشفته‌نویسی برای تسکینِ ناآرامیِ معلولِ میسرنشدنِ دیدار"

نظرتان را بنویسید