دارم مبانیِ حساب را میخوانم که فرگه در ۱۸۸۴ منتشر کرده است. تا جایی که به خواندنِ متنهای کلاسیک مربوط میشود، قبلاً فقط از دو چیز تا این حد لذت برده بودم: برادرانِ کارامازف و کتابِ اولِ رسالهی هیوم. (لذتِ بارِ اولِ خواندنِ نامیدن و ضرورت هم کمتر از این نبود؛ اما وقتی میخواندماش نمیدانستم که متنِ کلاسیکی است.)
بخشهای مشهورِ تعریفِ عدد را طبیعتاً قبلاً خوانده بودم و میدانستم که درخشاناند، مفهوماً. (پاتنم گفته است که راهِ اغفالِ دانشجویانِ خوب و کشاندنشان به فلسفه این است که تعریفِ فرگه-راسل از عدد را برایشان بگوییم.) اما جاهای دیگری هم هست که نخوانده بودم، یکی از بهترینهایش (تا حالا) نقدِ فرگه بر تحلیلِ تجربهگرایانهی جان ستیوارت میل. طنازیِ ظریفِ فرگه هم چشمگیر است. ترجمهی انگلیسیی جان آستین را میخوانم—متأسفانه آلمانی بلد نیستم.
نقصی در تحصیلاتِ من است که این کتاب را قبلاً جلد تا جلد نخواندهام. قسمتِ خوبِ جریان این است که حالا میتوانم برای اولین بار بخوانماش. زیاد پیش نمیآید که بشود چنین شاهکاری را برای اولین بار خواند.
هیچوقت فکر نمیکردم شما این کتاب را نخوانده باشید…..
اما حسِ لذتِ شگفت آوری که برایِ اولین بار خواندنِ اینجور چیزا به آدم دست میده….بینظیر…باهاتون موافقم که "زیاد پیش نمیآید که بشود چنین شاهکاری را برای اولین بار خواند. "
اما چرا ترجمه ی خودتون را از عنوانِ کتابِ کریپکی عوض کردید…!!!!ا
از یک چیز بیش از همه اینها خوشم آمد و آن راحت گفتن اینکه،این قسمتهایی از این کتاب را قبلاً "نخوانده" بودی. یا فلان کتاب را قبلاً نخوانده بودی.در جامعه ما بسیارند کسانی که حتی در مورد کتابهایی که نخواندهاند میگویند "بله … خواندهام..". فهم این نکته که بسیاری از چیزها وجود دارد که ما "نمیدانیم" و نفس این "ندانستن" عیب نیست و با اعتراف به آن دیگران را برای نقد تحریک کردن، از ویژگیهای دانایی است که هم متکی به یک معرفتشناسی بهداشتی و هم متکی به اخلاق است.
بازتاب: طلا خراب نمیشود | | نسخهی قابلِ انتشار