به کسی اگر نگویید

دارم لاک را از هیوم هم دوست‌تر می‌دارم. 

هر دو به‌شدّت هوشمندند، و نثرِ انگلیسیِ هر دو برای من بسیار دلپذیر است. لاک نیم‌قرن قبل از هیوم می‌نوشته، اما [یا شاید: لذا] خواندن‌اش برای من ساده‌تر است. دیگر اینکه لاک حرّاف است (و خودش هم، از جمله در ”رقعه به خواننده“ از این بابت عذرخواهی می‌کند) و متنِ هیوم بسیار چگال‌تر از متنِ او است: حجمِ جستارِ لاک بیش از چهاربرابرِ کاوشِ اولِ هیوم است. هیوم، حتی در کاوشِ اول—یعنی هفت-هشت سال بعد از رساله—مصداقِ روشنی از مفهومِ ’مردِ جوانِ عصبانی‘ است (هم‌چنان که جدّ‌ِ ما، اِی.جِی. اِر تقریباً دویست سال بعد از او بود)؛ لاک پخته و جاافتاده و پرحوصله است. هیوم مثلِ نیمار است، لاک مثلِ آقای پیرلو.

[این را پیش از خواندنِ IV.x  نوشته بودم. یکی-دو روز بعد از تمام‌کردنِ این فصلِ کتابِ چهارمِ جستار، به‌نظرم بهترین واکنشِ کلّی گفتنِ این است که إذا مَرّوا باللَّغوِ مَرّوا کِرامًا.]

 

یک نظر برای "به کسی اگر نگویید"

نظرتان را بنویسید