تا برای بحثی آماده بشوم، مقالهی قرننوزدهمیِ معروفی نوشتهی لوئیس کَرول را دوباره خواندم و بهنظرم رسید که برای اینکه بهتر بفهماش مفید است (خود اگر لازم نباشد) گزارشی بنویسم. مقاله از جمله از این حیث برای من مهم است که ایدهاش مقوّمِ یکی از استدلالهای کریپکی بر ضدِ پاتنم است، و نیز بر ضدِ تصویری از منطق که در پیِ مقالهی بسیار مهمِ کواین مطرح شده است. از شوخیِ روزگار، همین ایده را کواین بر ضدِ کارنپ بهکار بسته بوده است.
نوشتهی قشنگِ کَرول محاورهای است بینِ آشیل و لاکپشت. سه گزاره مطرحاند: (الف) و (ب) و (ی). لاکپشت گزارههای (الف) و (ب) را پذیرفته است و قرار است آشیل منطقاً مجبورش کند که (ی) را بپذیرد. [اینکه این گزارهها چه هستند واقعاً ربطی به بحث ندارد. فیالواقع این گزارهها از قضیهی اولِ کتابِ اقلیدس میآیند و فیالواقع سومی نتیجهی منطقیِ دو گزارهی اول است.] کلّ محاوره را میشود اینطور بفهمیم که دربارهی شأنِ منطقی و شأنِ معرفتیِ قاعدهی وضعِ مقدم است.
آشیل به لاکپشت میگوید که این را بپذیرد:
(پ) اگر (الف) و (ب) صادق باشند آنگاه (ی) صادق است.
لاکپشت میگوید که (پ) را میپذیرد. حالا آیا لاکپشت مجبور است که (ی) را بپذیرد؟ لاکپشت میگوید که دلیلی نمیبیند که بپذیرد. آشیل میگوید که ولی اگر (الف) و (ب) و (پ) صادق باشند آنگاه (ی) صادق است. لاکپشت میگوید که این را نیز میپذیرد: میپذیرد که
(ت) اگر (الف) و (ب) و (پ) صادق باشند آنگاه (ی) صادق است.
حالا آیا لاکپشت که (الف) و (ب) و (پ) و (ت) را پذیرفته باید (ی) را بپذیرد؟ خیر، حتی اگر این را هم پذیرفته باشد:
(ث) اگر (الف) و (ب) و (پ) و (ت) صادق باشند آنگاه (ی) صادق است.
هلّمِ جرّاً.
فرقی در اوضاع ایجاد نمیشود اگر مثلاً در (ت) بهجای صادق است بگوییم باید صادق باشد یا ضرورةً صادق است. نیز، فرقی ایجاد نمیشود اگر مثلاً (ت) را اینطور بگوییم که کسی که … را پذیرفته باشد منطقاً باید (ی) را بپذیرد.
***
نتیجهی این داستان چیست؟ کواینِ جوان (۱۹۳۶) اینطور استفاده میکند—بر ضدِ پوزیتیویستهای منطقی—که صدقهای منطقی نمیتوانند مطابقِ قرارداد صادق باشند چرا که برای بهکارگیریِ قرارداد نیاز به منطق داریم [تفصیل نمیدهم]. کریپکیِ جوان (۱۹۷۴، سالی که سخنرانیِ مقالهی ۲۰۲۳ را ایراد کرده) اینطور استفاده میکند که با منطق نمیشود طوری برخورد کرد که با فرضیهها برخورد میکنیم: نمیشود بیرونِ منطق ایستاد و دید که نتیجهی فلان و بهمان مجموعه از اصولِ منطقی چه میشود. استدلالِ کریپکی را شاید بشود اینطور فهمید که در موردِ بعضی قاعدههای منطقی (از جمله قاعدهی وضعِ مقدم)، اگر کسی نقداً بلد نباشد که بهکارشان بگیرد آنگاه با بیانِ قاعده نمیشود به او یاد داد که بهکارشان بگیرد.
سلام. به نظر میاد که منطقدانها این ابهام را با تفکیک زبان و فرازبان دور زدهاند.
سلام.
شاید در بعضی جاها ابهامی بوده باشد؛ اما بهنظرم آن تفکیکِ مشهور همهی مسائلِ مربوط را حل نمیکند. شاید یک وقتی فرصت بشود دربارهی مقالههای کواین و کریپکی بحث کنیم.
بله البته باعث خوشوقتی است