هواپیمای مسافربری را زدهایم و بیش از صدوپنجاه نفر غیرنظامی را به طرفةالعینی کشتهایم. صِرفِ همین عمل باید شرمسارمان کند—باید سرمان پایین باشد، عذرخواه باشیم، دلجویی کنیم، غرامت بپردازیم؛ باید توضیح بدهیم، استعفا کنیم، محاکمه بشویم. گردنمان هم باید باریکتر از مو باشد.
سه روز انکار کردهایم، و نادانِ مستقلنمایی را فرستادهایم جلوی دوربین تا توجیه کند که ناممکن است که سقوطِ هواپیما نتیجهی شلیکِ موشک بوده باشد. سرانجام مجاب شدهایم توضیح بدهیم، و مسؤولِ ارشدِ پدافندِ هوایی هنوز شاغل است.
برخی کسان گاهی این نظر را عملاً تأیید میکنند که ناکارآمدی و بیتدبیری میتواند ته نداشته باشد. کاش به همین اندازهی فعلی بسنده کنند و شواهدِ تازهای برای این امرِ ناخوشایند تولید نکنند. شهروندان خشمگین و سوگوارند؛ وضعِ بد را بدتر نکنیم: فضای سوگواری را امنیتی نکنیم. شرمساری به کنار؛ به این فکر باشیم که تداومِ بیتدبیری میتواند حکومت را از هم بپاشد.
در این عصبانیت، که موجه است، اگر چند سوال را دقایقی درنظر بگیریم، شاید بهتر بفهمیم دقیقا در این موقعیت چه می خواهیم. دقیقا چه باید ببینیم تا بگوییم واکنش مناسب از سوی مقامات کشور انجام شد؟ مثلا اعدام فرماندهان، استعفای برخی از آن ها. اگر ابراز شرمساری کنند، عذرخواهی کنند، غرامت بدهند (که البته قاعدتا از بیت المال خواهد بود نه از حساب شخصی خاطیان) آماده ایم که بگوییم واکنش صحیح انجام شد؟ اگر نه، محاکمه مسئولین در چه سطحی ما را در این شرایط *به طور نسبی* راضی میکند؟ مثلا در سطح فرمانده پدافند هوایی؟ اگر بلی، خب با چه منطقی نگوییم فرمانده کل سپاه را؟ اگر این استدلال را قبول کنیم
1. کسی که خاطی است را باید محاکمه کنیم.
2. اگر نیروی در سطح یک اپراتور پدافند خاطی است، فرمانده پدافند هم خاطی است.
پس. باید فرمانده پدافند را نیز محاکمه کنیم.
این استدلال انتقال و تکثیر جرم از اپراتور به فرمانده پدافند را تایید میکند. و توجه داریم که رتبه نظامی آن اپراتور با فرمانده پدافند کم نیست. اگر این فاصله در رتبه نظامی همچنان توجیه گر تکثیر جرم است، با این مقدمه چه کنیم؟
2* اگر فرمانده پدافند خاطی است فرمانده نیروی هوایی (و به طریق اولی فرمانده کل سپاه و …) هم خاطی است.
پس این مقامات هم باید محاکمه شوند. چه مبنایی برای حد و مرز گذاشتن بر رسانایی جرم و اتهام داریم؟ آیا ملاک معقولی داریم یا صرفا می خواهیم دلمان خنک شود؟ (اگر میخواهیم دلمان خنک شود حرفی نیست، وی حواسمان باشد چه میخواهیم). بنده و اقوام درجه یک و دو من، شکر خدا، هیچ گونه ارتباطی با چنین تشکیلات نظامی و سیاسی رسوایی نداشته و نداریم. لذا انگیزه ای شخصی برای دفاع ندارم. ولی تکثیر بی ملاک جرم و جنایت در طول و در عرض اگر باب شود، چرا بابت خطای مامور شهرداری در انجام وظایقش نتوانیم محاکمه رئیس جمهور را مطالبه کنیم؟! (واضح است که برای روشن شدن این مثال را زدم وگرنه تلخی حادثه اخیر که قابل انکار نیست)
موافقام ـ و خیلیهای دیگر هم موافقاند ـ که وضعیت فعلی به فروپاشی حکومت میانجامد. در قبال این چشمانداز چه کنشی از ما ـ مردم عادی ـ برمیآید؟
۱. کمککردن به تغییر برخی و حفظ برخی دیگر از منتخبان در همان حیطهی محدود که اجازهی انتخاب داریم ـ این راهِ آزموده کمکی به جلوگیری از فروپاشی یا کمکردن شدّت پیامدهای آن نمیکند (گمان میکنم علیرغم تمایلات به رأیدادن این را قبول داشته باشی).
۲. کمککردن به تغییر ساختاری ـ امّا چگونه؟ جمهوری اسلامی حتّی در مقابل تغییرات کوچک (در حد استیضاح آدم بیتأثیری مثل جهانگیری) مقاومت میکند چه رسد به تغییرات بنیادین؛ در ردصلاحیتها رادیکالتر شده؛ از گام دوم انقلاب حرف میزند؛ الخ.
۳. برانداختن جمهوری اسلامی ـ با توجّه به شرایط لجیستیکی چنین چیزی هم امکان عملی ندارد (دربارهی کنشهای ما مردم عادی صحبت میکنیم)؛ و اگر هم داشته باشد، معلوم نیست پیامدش استقرار یک حکومت دموکراتیک مطلوب باشد؛ چه بسا به جنگ داخلی بینجامد: جنگ بین لیبرالها و اسلام گراها، جنگ بین موسویستها و پهلویستها و …
۴. نشستن و انتظار فروپاشی کشیدن به این امید که شاید از دل اضمحلال، بعضی از کسان در دل حاکمیت بتوانند ورق را برگردانند و ساختار تازه و مطلوبی پیریزی کنند ـ امّا مشکل آنجاست که شاید هم نتیجهاش هرجومرج و جنگ داخلی باشد.
من که ذهنام قفل کرده و نمیدانم چه کنشی باید کرد. در وضعیت پیشفرض هم راهی جز انفعال و تماشای اضمحلال نداریم (همراه با عصبانیتهای گهگاهی، اعتراضات جستهگریخته و امثال اینها).
کاوه جان لطفا این را هم به گلدسته هاشون اضافه کن که توضیحاتی که همان مقام ارشد هوایی داده نه تنها کمک جدی نکرده بلکه سوالات بسیاری رو باز کرده که یکی از آنها این است که «ایا واقعا این اقدامی سهوی بوده»؟ از من می پرسید واقعا نمی تونم بگم سهوی بوده.
خطبهها را که گوش کردم فهمیدم که ما چه خوشبخت میباشیم که همهاش را قبلا اینجا خواندهایم. با حفظ دقیق اولویتها. البته هرچه اینحا نبود در توییتها آمده بود. بصیرت یعنی همین.
الحمدالله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لولا ان هدانالله
مرتیکهی عزیز،
نوشتهتان ذیلِ مطلبی است که من صریحاً صحبت کردهام از شرمساری، عذرخواهی، محاکمه، استعفا، امینتینکردنِ فضا؛ آیا کنایهزدن، آن هم ذیلِ این نوشته، دور از انصاف نیست؟
من گمان ندارم این نوشته فرق ماهوی با نوشتههای سیاسیِ دیگر این وبلاگ داشته باشد. از «سرو شهید جوان» تا سپهبد همه را ریختهشدنِ خون دیگران به هم وصل میکند. نانوشتهها را هم همین رشته خون متصل میکند. از ستار سعیدی تا کشتگان آبان و کرمان.
اما به دلایل زیر من در همین نوشته هم یکدلانهگی و همدلی نمیبینم.
۱. هیچ تاسف و اندوهی برای قربانیان نیست. شاعرانگی، ابراز احساسات و حتی قرائت قران (که علاقه ی خاصی به آن دارید) مالِ همان «ما»یی است که در نوشتهی قبلی بدان اشاره شد. طبعاً با هرحساب که بگیری خانوادههایی که شرح عزاداریشان را در شبکههای اجتماعی میبینیم، در آن «ما» نمیگنجند. مگر میگَشتید و در شاهنامه یا جایی شعری میجستید در وصف سِلفی گرفتن با سپهبدان که خب کار دشواری است.
۲. برای بیان ماوقع به جای استفاده از «دروغ، لاپوشانی و وقاحت در اتهام زدن به شککنندگان در روایت رسمی», با نهایت استفاده از صنعت بهگویی، از کلمه انکار استفاده میکنید. بعد هم با نقل قول مستقیمِ سپهبدِ دیگرتان که «گردنمان هم باید باریکتر از مو باشد»، تلویحاً به خواننده تذکر میدهید که ببینید همهی آن خواستهها دارد براورده می شود.
۳. در مورد ماجرای توییت حذف شده، حاضر به صراحت نیستید و با ایهام میگویید «به شرط صحت».
۴. درخواست استعفا و معذرت اگر از سر تزویر نباشد، قطعا تجاهل است. چون اولاً نمیگویید مخاطب این معذرت، استعفاء،و …کیست؟ مثلاً دستگیری و زندانِ اروجعلی ببرزاده کفایت میکند؟ ثانیاً در همهی این سالها یک بار دیدهاید که معذرت و استعفایی درکار باشد؟ مثلاً خاطرتان هست در سانحه قطار مشهد در حالی که همه خواستار استعفای وزیرراه بودند، رییس جمهور هیومگونهی شما نه تنها اقدامی انجام نداد بلکه اجازهی استعفا نداد؟ (دست برقضا آن وزیر هم ریشهاش به «ما»ی شما برمیگردد.) خاطرتان هست که در ماجرای پروندهی خونهای آلوده با وجود صدور حکم محکومیت مسئولان سارمانِ انتقال خون، آقای هیوم با وساطت مانع به زندان رفتنِ آنان شد. قربانیانِ آن ماجرا نیز همه «غیرما» بودند.
تنها مورد پذیرش خطا مربوط به قتلهای زنجیرهای بود ولی معذرتی در کار نبود. حتی هیوم هم پیام تسلیتی برای بازماندگان نفرستاد. کسی هم به دیدارشان نرفت. بعد از محاکمهی پشت درهای بسته, آبها که از آسیاب افتاد، همهی متهمان آزاد شدند و به سر شغل و مقامشان برگشتند. وکیل خانواده قربانیان پنج سال زندان کشید و خانوادهی قربانیان نه تنها نمیتوانند در سوگ عزیزانشان عزاداری کنند که تحت تعقیب کیفری هم هستند.
یادتان رفته که رییس جمهور کشور در جلسهی علنی مجلس فیلمی نشان داد و شخص موردنظر حتی برای توضیح هم احضار نشد؟
شما که همهی اینها را میدانید، احتمالاً با این "تظلم" ما را احمق فرض کردهاید.
۶. خونِ «ما»ی شما هم سلسله مراتب دارد. «سرو شهید جوان» مصرف تبلیغاتی دارد ولی کشتهشدگان کرمان همه نوبادی بودند. این نوبادیها فقط به درد این میخورند که عکس هواییشان را در توییتر هوا کنید و فخر بفروشید و یادتان برود که نمایندهی محبوبتان علی مطهری چه گفت.
https://www.hamshahrionline.ir/news/477996/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%B4%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%DB%8C%D8%B9-%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C
۷. بیست و دو بهمن نزدیک است و «ما»ی شما در مراسم شکوهمند دیگری همزمان چهلم سپهبدش را برگزار میکند و مشت محکمی بر دهانِ «غیرما» میزند. انشالله که رفع کسالت از وجود مبارک شده باشد و شخصاً بتوانید عکسش را در توییتر بگذارید. «غیرما» البته شرح عزاداریهای توام با کتکخوردن و بازداشتش را میفرستد برای عفو بینالملل. میتوانید نگاهی بیاندازید و ببینید در زیر پوست شهر چه میگذارد.
۸. اما آن کامنت هرچه بود طعنه نبود، بسیار هم صریح بود. طبعاً توقع ندارید به مقایسهی تفصیلی سخنان بپردازم.
ممنون بابتِ توضیحات.
مخاطبِ من قربانیان نیستند؛ مخاطبِ من نظامِ حاکم است، که ممکن است کسی از افرادش این را بخواند، و محتملتر است کسی نخواند. من گمان نمیکنم باید همه چیز را در اینجا بگویم، از جمله چون سخنگوی کسی نیستم و این وبلاگِ شخصیِ من است که سمت یا عنوانی ندارم و با نامِ خودم بخشی از نظرها و احساسهای خودم را مینویسم، با ادبیات و تعابیری که مجموعاً میپسندم یا به صلاح میدانم.
در این سالها ندیدهام استعفا و عذرخواهیای در کار باشد، و این قطعاً یکی از نقصهای بزرگِ جمهوری اسلامی است. من مسؤولاش نیستم.
در موردِ بخشی از فقرهی (۲)ی توضیح، مایلام تصریح کنم که باریکتربودنِ گردن از مو حاویِ اشارهی آگاهانهای به حرفهای آقای حاجیزاده نبوده است. و بهنظرم واضح است که من، که دارم میگویم "باید توضیح بدهیم، استعفا کنیم، محاکمه بشویم" و دارم میگویم باید گردنمان از مو باریکتر باشد، دارم این را هم میگویم که باعثِ شرمساری است که سرمان پایین نیست و استعفا نکردهایم و با سرِ بالا و گردنِ قطورِ افراشته راه میرویم.
بحثِ شخصی را ادامه نخواهم داد. گمان کردم (بهاشتباه) که شاید متقاعد شوید که بخشی از حملهها نامنصفانه است. و در هر صورت دیدنِ یادداشتهای شما در اینجا برای من نوعاً آموزنده و همیشه تأملبرانگیز است.
پاراگراف اول بند ۴ نوشته ی من به کلا هم ریخته و نامفهوم شده است
من کاملاً درک میکنم که در وبلاگ شخصی، اشخاص به مصداق چهاردیواری اختیاری هرچه دلشان خواست مینویسند و تعابیر و ادبیاتی دلپسند و بهصلاح خود را به کار میبرند. هیچوقت قصدم تبوده که بگویم به سلیقه ی من بنویسیدِ. بسیار هم ممنونم که مجال انشار به نوشتهام میدهید(کاری که اصلاً اجباری به آن ندارید). بلکه خواستم نشان دهم که اختلاف در روایت به منطق/فلسفه دانستن شما و ندانستن من مربوط نیست. اختلاف در«ما»یی است که برگزیدهاید و نمودهایی که با بود شما سازگاری ندارد.
ضمناً من اینجا بحث شخصی نمیبینم، حملهای نیز وجود ندارد.قصدم فقط شکافتنِ پوستهی علمایی و فرادستانهی تسخرزدنِ به «غیرما» و نشان دادنِ ماهیت عمیقاً سیاسی آن میباشد.
دست آخر شرمندهام که بهقدر شما آزادگی و شهامت ندارم که با نام خودم بنویسم.
پ.ن. با فرض صحتِ اتسابِ «گردنِ باریکتر از مو» به ناخوداگاه، معلوم شد که آن ناخوداگاه از کجا تغذیه می شود.
من گمان ندارم این نوشته فرق ماهوی با نوشتههای سیاسیِ دیگر این وبلاگ داشته باشد. از «سرو شهید جوان» تا سپهبد همه را ریختهشدنِ خون دیگران به هم وصل میکند. نانوشتهها را هم همین رشته خون متصل میکند. از ستار سعیدی تا کشتگان آبان و کرمان.
اما به دلایل زیر من در همین نوشته هم یکدلانهگی و همدلی نمیبینم.
۱. هیچ تاسف و اندوهی برای قربانیان نیست. شاعرانگی، ابراز احساسات و حتی قرائت قران (که علاقه ی خاصی به آن دارید) مالِ همان «ما»یی است که در نوشتهی قبلی بدان اشاره شد. طبعاً با هرحساب که بگیری خانوادههایی که شرح عزاداریشان را در شبکههای اجتماعی میبینیم، در آن «ما» نمیگنجند. مگر میگَشتید و در شاهنامه یا جایی شعری میجستید در وصف سِلفی گرفتن با سپهبدان که خب کار دشواری است.
۲. برای بیان ماوقع به جای استفاده از «دروغ، لاپوشانی و وقاحت در اتهام زدن به شککنندگان در روایت رسمی», با نهایت استفاده از صنعت بهگویی، از کلمه انکار استفاده میکنید. بعد هم با نقل قول مستقیمِ سپهبدِ دیگرتان که «گردنمان هم باید باریکتر از مو باشد»، تلویحاً به خواننده تذکر میدهید که ببینید همهی آن خواستهها دارد براورده می شود.
۳. در مورد ماجرای توییت حذف شده، حاضر به صراحت نیستید و با ایهام میگویید «به شرط صحت».
۴. درخواست استعفا و معذرت اگر از سر تزویر نباشد، قطعا تجاهل است. چون اولاً نمیگویید مخاطب این معذرت، استعفاء،و …کیست؟ مثلاً دستگیری و زندانِ اروجعلی ببرزاده کفایت میکند؟ ثانیاً در همهی این سالها یک بار دیدهاید که معذرت و استعفایی درکار باشد؟ مثلاً خاطرتان هست در سانحه قطار مشهد در حالی که همه خواستار استعفای وزیرراه بودند، رییس جمهور هیومگونهی شما نه تنها اقدامی انجام نداد بلکه اجازهی استعفا نداد؟ (دست برقضا آن وزیر هم ریشهاش به «ما»ی شما برمیگردد.) خاطرتان هست که در ماجرای پروندهی خونهای آلوده با وجود صدور حکم محکومیت مسئولان سارمانِ انتقال خون، آقای هیوم با وساطت مانع به زندان رفتنِ آنان شد. قربانیانِ آن ماجرا نیز همه «غیرما» بودند.
تنها مورد پذیرش خطا مربوط به قتلهای زنجیرهای بود ولی معذرتی در کار نبود. حتی هیوم هم پیام تسلیتی برای بازماندگان نفرستاد. کسی هم به دیدارشان نرفت. بعد از محاکمهی پشت درهای بسته, آبها که از آسیاب افتاد، همهی متهمان آزاد شدند و به سر شغل و مقامشان برگشتند. وکیل خانواده قربانیان پنج سال زندان کشید و خانوادهی قربانیان نه تنها نمیتوانند در سوگ عزیزانشان عزاداری کنند که تحت تعقیب کیفری هم هستند.
یادتان رفته که رییس جمهور کشور در جلسهی علنی مجلس فیلمی نشان داد و شخص موردنظر حتی برای توضیح هم احضار نشد؟
شما که همهی اینها را میدانید، احتمالاً با این "تظلم" ما را احمق فرض کردهاید.
۶. خونِ «ما»ی شما هم سلسله مراتب دارد. «سرو شهید جوان» مصرف تبلیغاتی دارد ولی کشتهشدگان کرمان همه نوبادی بودند. این نوبادیها فقط به درد این میخورند که عکس هواییشان را در توییتر هوا کنید و فخر بفروشید و یادتان برود که نمایندهی محبوبتان علی مطهری چه گفت.
https://www.hamshahrionline.ir/news/477996/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%B4%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%DB%8C%D8%B9-%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C
۷. بیست و دو بهمن نزدیک است و «ما»ی شما در مراسم شکوهمند دیگری همزمان چهلم سپهبدش را برگزار میکند و مشت محکمی بر دهانِ «غیرما» میزند. انشالله که رفع کسالت از وجود مبارک شده باشد و شخصاً بتوانید عکسش را در توییتر بگذارید. «غیرما» البته شرح عزاداریهای توام با کتکخوردن و بازداشتش را میفرستد برای عفو بینالملل. میتوانید نگاهی بیاندازید و ببینید در زیر پوست شهر چه میگذارد.
۸. اما آن کامنت هرچه بود طعنه نبود، بسیار هم صریح بود. طبعاً توقع ندارید به مقایسهی تفصیلی سخنان بپردازم.
بند ۴ مطلب در صورت منتشر شده درهم ریخته و کاملا نامفهوم است. دوباره فرستادمش.
گویا اشکال از مرورگر من بوده. لطفا این نوشتهی تکراری را حذف کنید.
در زمانِ بلاگسپات یک بار اینطور شد که من نوشتهای از خودم در پاسخ به شما را حذف کردم (تا اصلاحشدهای را جایگزیناش کنم)، و نوشتهی شما هم رفت! میترسم دوباره بشود. بودنِ حرفهای شما مغتنم است، تکرارش هم خوب است.
توییتی نوشتهایم و در آن کسانی را که باور به شلیک به هواپیما داشتهاند شماتت کردهایم. بعد که خود سردارهای محبوبمان اعتراف کرده اند که هواپیما را زدهاند، یواشکی رفتیمو آن توییت را پاک کردیم. نه توضیحی دادیم نه معذرت خواستیم. طبیعتاً خجالت هم نمی کشیم و هنوز از موضع وعظ و نصیحت و توصیه به فلان و بهمان حرف میزنیم. لطفاً کمی شرم کنیم.
فرض کنیم آنچه دربارهی توئیت نوشتهاید جملگی درست باشد. دستکم این مطلبی که ذیلاش نوشتهاید (مطلبی دربارهی عذرخواهی و محاکمه و استعفا و غرامت و ازهمپاشیدنِ حکومت)، اگر در نصیحتِ کسانی باشد آن کسان حاکماناند.
کسی که ادعای لیبرال بودن میکند ادعای سکولار بودن میکند اما درنهایت (ناآگاهانه) حافظ وضع موجود است. وضعیت غمباری است. مایلی به عقلانیت و جلوگیری از شر بیشتر؟؟؟ اگر آدم خردمند و دلسوزی هستی به این دو تا سوال خوب فکر کن ببین جواب عقل پسندی داری اول: بیکفایتی جمهوری اسلامی باید به کجا برسد که شجاعانه از انقلاب دفاع کنی؟ دوم: مادربزگ من هم نگران است ایران سوریه شود. نگرانی تو با مادربزگ من چه تفاوتی دارد؟ دلیل روشنی نداری. داری؟
با فرض اینکه این اتفاق صرفا یک خطای سهوی از فرد یا گروهی بوده یا اینکه خطای کامپیوتری بوده، آیا باز هم استعفا و محاکمه افراد باید صورت بگیره؟ البته منظورم از شدت و نوع محاکمه رو مشخص نکردم.
تاکنون نه استعفایی صورت گرفت ونه محاکمه ایی.
فقط چند جوان نخبه که می توانستند آینده کشور را به گونه ایی تغییر دهند,, همه مانند گُل سرخ پرپر شدند.
از نظر من هیچ تفاوتی در اصل ماجرا نداره چه قشری از جامعه در اون هواپیما بودهاند. به اضافه اینکه من هیچ وقت کسی رو صرفا به خاطر اینکه نفر یک کنکوره یا برنده طلای المپاد هست یا موفق به کسب پذیرش از دانشگاه معروفی شده و… نخبه نامگذاری نمیکنم. و اصلا برام روشن نیست چرا باید به افراد داخل اون هواپیما امیدی داشته باشیم برا تغییر آینده کشور؟ خصوصا وقتی پاسپورت غیرایرانی هم دارن (برا این بخش از حرفم استدلال کاملی ندارم).
این خبر تازه بعد از چند ماه اینجا بماند برای ثبت در جغرافیا و نه تغییری در باور اهالی «ما». بعضی ازاهالی در طراز آکادمی را سری است با […] که گرخلق روزگار/ دشمن شوند و سر برود هم بر آن سر میباشند.
https://www.cbc.ca/news/politics/audio-recording-iran-lead-investigator-flight-ps752-1.5636450
معذرت، استعفا و توضیح را هم طی همین مدت دیدیم یک نمونهاش را میتوان در لینک زیر دید
https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%DB%8C%D8%AA-%DB%B1%DB%B3-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D9%82%D8%B7-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%87%D9%88%D8%A7%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86%DB%8C/a-53378915
اینها را بعد از پنج ماه اینجا نمینویسم که گفته باشم I told you so. در همهی این گفتگوهایم در این سالها قصدم این بوده نشان دهم گفتمان ظاهراً منطقی، فارغ از احساسات، دارای بیانِ آکادمیک بر محور دروغ میگردد. این الزاماً معنایش دروغگو بودنِ این یا آن شخص خاص نیست. بحث از دیسکورس دروغ است که ندانستن/بیخبری، و سکوت ومولفههای مهم آناند و البته خوب است قبل از موضعگیری در مورد امید حداقلی بدانیم در مورد چه چیز حرف میزنیم.
مرتیکهی عزیز،
تا جایی که من خودم میتوانم ببینم (و شاید دارم اشتباه میکنم)، این مطلبِ وبلاگ مطلبی است عصبانی در بیانِ اینکه شرم اگر نمیکنید دستکم تدبیر داشته باشید. راستاش من متعجبام کسی این را—پاراگرافِ دومِ نوشتهی وبلاگ را—بخواند و برداشتِ دیگری داشته باشد:
سه روز انکار کردهایم، و نادانِ مستقلنمایی را فرستادهایم جلوی دوربین تا توجیه کند که ناممکن است که سقوطِ هواپیما نتیجهی شلیکِ موشک بوده باشد. سرانجام مجاب شدهایم توضیح بدهیم، و مسؤولِ ارشدِ پدافندِ هوایی هنوز شاغل است.
تا جایی که من خبر دارم، متأسفانه حرفِ شما درست است که حتی عذرخواهی هم نکردهاند. یک توئیتِ چهل-پنجاه روز پیشِ من هم ناظر به همین تأسف و عصبانیتام است.
خب انچه من نقل کردهام شواهد تازهای است بر این که بیشرمی را حدی نمیباشد و دروغ را نیز.
پس محددا خوب است به توصیه هندسهدانان عمل کنیم و وقتی دربارهی چیزی حرف میزنیم، این بیحدی را نصبالعین قرار دهیم.
این که هنوز پای مسئول ارشد پداقند هوایی کشور را به میان میاوریم, مثلاحالمان از دروغگویی و وقاحت پرفسور انگلیسیدانِ حقوقبشر (در اظهاراتش در مورد این موضوع) به هم نمیخورد, محکومیت شهروندان به دلیل ابراز همین تاسف و عصبانیت را "نمیبینیم"، نشان ان است که آن دیسکورس را درنمییابیم.
بد نیست که اینجا دفتر ثبت وقایع اسقاط میباشد.
۱. تعداد بیشتری شرکتکنندکان در تظاهرات مسالمتآمیز علیه اسقاط، که جزو دلاوران ناشناس مجازی هم نبودند، راهی دار مکافات شدند.
۲. اخبار جدید میگوید که چنین
من فعلا بروم از حقوق ضایع شدهی آن خواننده بابت انتشار حرفهای خصوصاش دفاع کنم، با اخبار جدید بازمیگردم.