ارتشِ سرّی را دیدهاید؟ در جوانی از تلویزیونِ جمهوری اسلامی میدیدم، و مبهوتاش میشدم: داستان، کارگردانی، هیجان و اضطرابِ خزندهی پیشرونده. همه چیز. [جلوی خودم را بگیرم و نگذارم موضوعِ نوشتهام تبدیل بشود به توصیف و ستایشِ این مجموعه.] صداهای دوبلهی فارسی را یادتان هست؟ آنقدری که من یادم هست، همه—یا دستکم همهی کسانی که بهجای نقشهای اصلی صحبت میکردند—زیبا بودند، بعضی بسیار زیبا و جذاب. همراهِ صاحبِ کافه، دو زن در ساختمانِ کافه زندگی میکردند: مونیک، و زنی دیگر. در آنچه ما به فارسی میشنیدیم، مونیک همسرِ البر بود، آن زنِ دیگر—که تواناییِ حرکتاش بسیار محدود بود—مادرِ البر؛ اگر به انگلیسی میشنیدیم میفهمیدیم که آن زنِ دیگرْ همسرِ البر است، مونیک دوستِ البر. نتیجه: دوبله، هر قدر هم صداهای گویندگان قوی و زیبا باشد، اینطور نیست که لزوماً به ما نشان بدهد که شخصیتهای داستان دقیقاً یا حتی حدوداً چه میگفتهاند. این مالِ بعد از انقلابِ اسلامی است.
دوستِ بسیار عزیزی در میانهی دههی ۱۳۵۰ از ایران برای تحصیل رفته بوده است به امریکا. تعریف میکرد که شدیداً مشتاق بوده فیلمِ خاصی با بازیِ جان وِین را به زبانِ اصلی ببیند—سخت مشتاق بوده ببیند این بذلهگویی، این نمکِ جاری در کلامِ وین، در زبانِ اصلی چگونه است. آنچه حاصل شده سرخوردگی و تعجب بوده: در آن فیلم، وین کمحرف و تودار و جدّی است. تکّهپرانیها کارِ دوبلورهای ایرانی بوده. در همین حوزه، مقایسهی نسخهی دوبلهشدهی فیلمِ بسیار مشهورِ هیچکاک با اصلاش میتواند تکاندهنده/اطلاعدهنده باشد. و مثالهای شدیدتری هم هست.
امیدوارم دلیلهای کافی بهدست داده باشم برای این مدعا که، اگر از جملهی شرایطِ لازم برای خوببودنِ دوبلهی فیلم و سریال این باشد که آنچه در فیلم و سریالِ دوبلهشده میشنویم بازتابِ کمابیش دقیقی باشد از آنچه در اثرِ اصلی بوده، در این صورت به صِرفِ خوشصدابودنِ دوبلورها نمیشود گفت که دوبله دوبلهی خوبی است. حتی شبیهبودنِ صداهای اصل و دوبله هم برای خوببودنِ دوبله کفایت نمیکند (بگذریم از اینکه در مواردی مثلِ صدای ویتو کورلئونه در پدرخوانده، تولیدِ صدایی مثلِ صدای بازیگرِ اصلی کارِ مشکلی نیست؛ به فرضِ که شباهتِ صدا مهم باشد، میشود به شبیهنبودنِ صدای خسرو خسروشاهی با صدای دههی هفتادِ میلادیِ ال پاچینو توجه کرد). شاید بارِ بعد که بخواهیم دربارهی خوببودنِ دوبله در ایران (یا در ایرانِ پیش از انقلابِ اسلامی) چیزی بگوییم اینها را هم در نظر بگیریم.
*
دربارهی ترجمهی کتاب چه میشود گفت؟ درک میکنم که نظرهای متفاوتی هست—من نظرِ شخصیِ خودم را میگویم (که مسبوق هم نیست به مطالعاتِ جدّی در نظریههای ترجمه). وقتی قرار است متنی از زبانی به زبانِ دیگری درآید، البته که شاید خوب باشد که متنِ زبانِ مقصدْ روان و خوشخوان و روشن باشد (مخصوصاً اگر که موضوعْ عملی و کاربردی باشد)؛ اما متنِ ترجمهشده، خواه گفتهشده باشد خواه نوشتهشده، برای اینکه بشود گفت که خوب و دقیق است باید تحقیق کرد که نسبتاش با متنِ اصلی چیست: آیا چیزی در ترجمه از قلم نیفتاده است؟ آیا لحنِ ترجمه (از نظرِ سادگی و فخامت، از نظرِ امروزیبودن و قدیمیبودن، و غیره) شبیه هست به متنِ اصلی؟ آیا جملهها بهدرستی ترجمه شدهاند؟ شاید نظرها مختلف باشد؛ من شخصاً نظرم این است که اگر، به لحاظِ طولِ جملهها، متنِ فارسیِ ترجمهی کتابِ عظیمِ پروست شبیه باشد به بیگانهی کامو، قطعاً حداقل یکی از این ترجمهها شدیداً بد است؛ اگر غنای واژگان در ترجمهی جویس مثلِ ترجمهی راسل باشد، حتماً دستکم یکی از این دو ترجمه امانتدارانه نیست؛ اگر شخصیتهای نمایشنامهی تاریخیای از شیکسپیر مثلِ شخصیتهای رمانِ مارکز حرف میزنند، حالوهوای دستکم یکی از این دو اثر به فارسی منتقل نشده است.
مکرراً دیدهام (حتی در بینِ اشخاصِ فرهیختهی کتابخوان، حتی در بینِ مترجمان) که میگویند فلان ترجمه خوب است بدونِ آنکه اصل را دیده باشند، و حتی شدیدتر: میگویند که فلانی مترجمِ خوبی است بدونِ آنکه هیچیک از ترجمههایش را با اصل مقابله کرده باشند. جز این نمیتوانم بفهمم که کسی که ترجمه یا مترجمی را به این شکل میستاید، نهایتاً منظورش این است که متنِ ترجمه، فارسیاش روان است. متنِ فارسی—متنِ ترجمهشده—میتواند که روان و شیوا باشد، اما در عینِ حال ترجمه ترجمهی خوبی نباشد: حتی اگر با من موافق نباشید که لحن و طولِ جملهها و میزانِ قدیمیبودن یا امروزیبودن باید در ترجمه منعکس شده باشد، قاعدتاً این را میپذیرید که، دستکم، مترجم نباید چیزهای مهمی را ترجمهناشده باقی گذاشته باشد؛ چگونه میتوانید از این موضوع مطمئن باشید اگر که اصل را ندیدهاید؟ و آقا یا خانمِ مترجم میشود که انسانی مطبوع و خوشمشرب باشد، اما در کارش دقیق نباشد و پاراگرافی از زیرِ دستاش دررفته باشد. اگر که دیگران به ما مراجعه میکنند برای مشورت در اینکه چه کتابهایی خوب است، بهنظرم کارِ مسؤولیتناشناسانهای است که ترجمهای را بگوییم خوب است که بررسیاش نکرده باشیم.
و البته اگر برای اعلامِ اینکه ترجمهای خوب است لازم باشد اصل را دیده باشیم، علیالاصول مواردی هست که برای اعلامِ اینکه ترجمهای بد است میشود اصل را ندیده بود.
فلانی جراح قلب خیلی خوبیست. (البته که من سررشته ای از پزشکی ندارم)
Testimony
بهنظرم گواهی (که معادلِ انگلیسیاش را نوشتهاید) نوعاً در نهایت میرسد به کسی که خودش در باورش موجّه است—مثلاً من از شما میپرسم ساعت چند است، و شما ساعتتان را نگاه میکنید و به من میگویید چهارونیم است؛ حالا، من در باورم به اینکه ساعت چهارونیم است موجّه هستم، بر اساسِ گواهیِ شما. در موردِ خوببودنِ ترجمه، من دربارهی نوعِ مواردی نوشتهام که کسی که میگوید ترجمهی فلانی خوب است، و خودش بررسی نکرده؛ آیا (احتمالاً با چند واسطه) از کسی شنیده که آن کس خودش موضوع را بررسی کرده؟
در موردِ اظهارِ اینکه فلانی جراحِ خوبی است: مثلاً برادرِ شدیداً بدحالمان را عمل کرده و برادر سالها است سالم است، یک جایزهی حرفهایِ جراحی برده، و از این قبیل.
نوشته اید: "و حتی شدیدتر: میگویند که فلانی مترجمِ خوبی است بدونِ آنکه هیچیک از ترجمههایش را با اصل مقابله کرده باشند جز این نمیتوانم بفهمم که کسی که ترجمه یا مترجمی را به این شکل میستاید، نهایتاً منظورش این است که متنِ ترجمه، فارسیاش روان است." از 5 مترجمِ خوب (که خوب بودنشان را خودم احراز کرده ام) میشنوم که فلانی مترجم خوبی است. میگویم و باور دارم (به نظرم به نحو موجهی) که: "فلانی مترجم خوبی است." (بدون آنکه هیچ یک از ترجمه هایش را با اصل مقابله کرده باشم) (و قطعا منظورم بیش از این است که متن ترجمه ی فلانی، فارسی اش روان است)
خیلی عالی.
نظرِ من: اگر دستکم یکی از آنانی که داوریتان را به آنان احاله کردهاید متن را بررسی کرده باشد، آنگاه باورتان موجّه است.
در ضمن، بهنظرِ من، برای اینکه متن را بررسی کنیم (و ببینیم که آیا ترجمه دقیق هست یا نه، لحن را حفظ کرده یا نه، چیزی را از قلم انداخته یا نه)، اینکه خودمان مترجمِ خوبی باشیم نه لازم است نه کافی.
اگرهر پنج مترجم خوبِ موردنظر شما رفیقباز/باندباز باشند، نظر شما الزاماً موجه نمی باشد.
تذکّرِ مترجمِ بهظاهر "امانتدار":
«از ترجمهی بخشهایی از کتاب که با فرهنگِ ایرانی-اسلامی مغایرت دارد معذورم.»
کاملا باشماموافقم.ایرانی هاهمیشه دردوبله فیلمها "پیازداغ"رازیادمیکنند.مثلا دردوبله "فیلمهای کمدی" که اوضاع وحشتناک است.
درموردترجمه هم همین گونه است.همه مدعی هستند.اصلا درایران کلمه "نمی دانم"و"نمی توانم"وجودندارد.همه می دانند و می توانند.البته متاسفانه…
من کتابهای تخصصی میخونم.
خواستم بگم ترجمه خوب برای من فقط قابل فهم بودن متن هست.
چندین کتاب داشتم که برای فهمیدن هر جمله و پاراگراف باید چندین بار بخونم تا متوجه بشم. علت: مترجم میخواسته به متن اصلی به هر شکلی متعهد باشه.
چند کتابی هم داشتم که متنش مثل پشمک حاج عبدالله بودن.
برای من چه اهمیتی داره که متن اصلی چی بوده و لحنش چطور بوده؟
برای من فقط روانی و قابل فهم بودن اهمیت داره.
اگر این را هم میگفتید که کتابهای تخصصیِ چه رشتهای، شاید بحث روشنتر میشد.
بخشی از مسأله همین است که توقعمان از خواندنِ ترجمه چیست. اگر متن را داریم در مقامِ مجموعهای از اطلاعات میبینیم (برای نصبِ فلان نرمافزار، یا برای محاسبهی فلان پارامتر در مقاومتِ مصالح، یا برای پختنِ غذا)، عجیب نیست که بخواهیم این اطلاعات به روانترین شکلِ ممکن به ما منتقل بشود.
اگر شکلِ بیان را هم بخشی از چیزی ببینیم که قرار است در ترجمه به ما منتقل بشود، در این صورت اوضاع فرق میکند. نوعاً وقتی رمان میخوانیم (فرض کنید پروست یا کامو) کارمان فقط این نیست که بفهمیم شخصیتهای داستان در چه زمانی کجا بودهاند و چه کردهاند. ارسطو یا کانت هم که میخوانیم، بخشی از خواستهمان شاید این باشد که ببینیم چگونه گفتهاند.
در موردِ متنهای کلاسیک، پیچیدگیِ متن و قدیمیبودناش نوعاً باعث میشود حتی خیلی روشن نباشد که مرادِ نویسنده دقیقاً چه بوده: متن به خوانشهای مختلف راه میدهد، و تلاش برای روانسازی میتواند خیلی از آن خوانشها را بپوشانَد.
"مکرراً دیدهام (حتی در بینِ اشخاصِ فرهیختهی کتابخوان، حتی در بینِ مترجمان) که میگویند فلان ترجمه خوب است بدونِ آنکه اصل را دیده باشند، و حتی شدیدتر: میگویند که فلانی مترجمِ خوبی است بدونِ آنکه هیچیک از ترجمههایش را با اصل مقابله کرده باشند. جز این نمیتوانم بفهمم که کسی که ترجمه یا مترجمی را به این شکل میستاید، نهایتاً منظورش این است که متنِ ترجمه، فارسیاش روان است."
برای یک موضوع خاص (مثلا تنظیم پرتفوی مالی) چندین کتاب مرجع وجود دارد. فرد با مطالعه کتاب A یا حتی به صرف آموختههای خود از منبعی جز کتاب مثل تحصیلات دانشگاهی میتواند ضعف مترجم را در ترجمه کتاب B متوجه شود. مثلا وقتی مترجم بخشی از مسیر اثبات یک قضیه را اشتباه یا جابجا ترجمه کند یا برای واژگان تخصصی آن حوزه از معادلهایی استفاده کند که مرسوم نیستند.