مجلسِ رسمیِ عزاداری

[ناتمام.]

در بعضی مجلس‌های ترحیم شرکت می‌کنم، و نوعاً هدف‌ام دو چیز است: نشان‌دادنِ همدردی‌ام با دوست یا خویشاوندی که یکی از نزدیکان‌اش درگذشته است، و ساعتی نشستن و فکرکردن به مرگ و به بی‌اعتباریِ دنیا. معمولاً در نیم‌ساعتِ آخرِ مجلس در آنجا هستم، و بخت اگر یاری کند—و این‌طور نیست که همواره یاری کند—و واعظِ مجلس خوب و پخته صحبت کند، به حرف‌هایش هم توجه می‌کنم (موعظه‌شنیدن را دوست دارم). مقیّد هستم که وقتِ ورود و وقتِ خروج، خودم را به دوست یا خویشاوندم که صاحب‌عزا است نشان بدهم و بگویم که امیدوارم من‌بعد زندگی شادتر باشد.

در این مجلس‌ها و در حواشی‌شان نوعاً چیزهایی می‌بینم که خوش نمی‌دارم—و در اینجا صرفاً دارم از سلیقه‌ام گزارش می‌کنم. از اینها بعضی مربوط می‌شود به سالن یا مسجدی که مراسم در آن برگذار می‌شود. با ذائقه‌ی من اصلاً سازگار نیست که صدای بلندگو خیلی زیاد باشد، یا کسی که قرآن می‌خوانَد بدصدا باشد یا لحن‌اش عربی نباشد (چه برسد به اینکه غلط بخواند)، یا واعظ حرفِ سیاسی بزند یا مقاماتِ سیاسیِ معاصر را آفرین و نفرین‌ کند.

در کنارِ اینها، چیزهایی هست که در رفتارِ شرکت‌کنندگان دوست نمی‌دارم. از زشت‌ترین چیزهایی که رخ می‌دهد این است که کسانی بروند و سعی کنند با آدم‌های مشهورِ جمع (بازیگر و ورزشکار و غیرِ اینها) عکس بگیرند. من این را مستهجن می‌یابم. دیگری این است که نشسته‌ایم و یک آشنایمان وارد می‌شود، و بلند بشویم و دست‌ تکان بدهیم و وقتی که به ما رسید با صدای بلند احوال‌پرسی کنیم، چه برسد به اینکه شوخی و خنده هم چاشنی‌اش کنیم. پارک و پیک‌نیک نیامده‌ایم: آمده‌ایم به کسی که علی‌القاعده برایمان عزیز یا به هر حال مهم است دلداری بدهیم در موردِ مرگِ یکی از نزدیکان‌اش؛ اینجا جای شوخی و خنده و تازه‌کردنِ دیدار نیست. زیبایی‌شناسیِ من (که شاید مریض و مرتجع و زمان‌ناشناس و در ستیز با بخشِ بزرگی از جامعه باشد) به‌شدّت واکنش نشان می‌دهد به اینکه برادرِ دوست‌ام فوت کرده باشد و مجلس به این مناسبت باشد، و دو نفر پشتِ سرم با صدای نه‌چندان آهسته‌ای درباره‌ی ثبت‌نامِ پراید و قیمتِ دلار و مصاحبه‌ی اخیرِ فلان آقای ردیفِ دومِ مجلس صحبت کنند، یا صدای همهمه آن‌قدر زیاد باشد که واعظ صریحاً خواهش کند که حاضرانِ طبقه‌ی بالا کمی‌ کم‌صداتر معاشرت کنند. تذکر نمی‌دهم (حتی اگر بتوانم)؛ اما سخت ناخوش می‌شوم.

 

8 نظر برای "مجلسِ رسمیِ عزاداری"

  1. علاوه بر آنچه کاوه گفت، موارد زیر هم در مراسم ترحیم آزاردهنده است، حداقل برای من:

    ۱. این‌که به شیوه‌ی غالب، سخنران و قاری جزو *پکیج* مسجد باشد و صاحبان عزا حق نداشته‌باشند از افراد دیگری دعوت کنند هرچند آن افراد دیگر با نظام مقدس «زاویه نداشته باشند».

    ۲. این‌که سخنران در سخنرانی خود با توسل به نمونه‌های عاشورایی پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزند و …صحنه‌های جان‌خراش، اغراق شده، و جگرسوزی نقل و بازماندگان متوفی را بی‌تاب کند.

    ۳. این‌که سخنران در مجلس ترحیم اهل علم وفرهنگ برای اظهار فضل  وارد حیطه‌هایی شود که اطلاعی در آن مورد ندارد و با برانگیختنِ پوزخندها و نگاه‌های تمسخر‌آمیز حاضران به یکدیگرموجبات وهنِ مجلس را فراهم آورد.

    ۴. این‌که سخنران وسط وعظ و خطابه‌ی خود هنگام ورود بعضی اشخاصِ و مقامات، آن‌ها را نام ببرد و حتی برایشان درخواست صلوات کند.

    ۵. این‌که سخنران قدر دو دقیقه قبل از شروع وعظ برای خواندنِ برگه‌ای که دست وی داده‌اند وقت نگذاشته باشد و تلفظ‌های مغلوط وی توسط حاضران تصحیح شود.

  2. سلام.

    وقتی این جمله: کسی که قرآن می‌خوانَد بدصدا باشد یا لحن‌اش عربی نباشد. رو خوندم یاده اون روزی افتادم که به من اصرار کردین یه سوره از قرآن رو با لحن عربی براتون بخونم.منم چون خجالت می کشیدم زورکی براتون خوندم.

    ❤️

  3. از بوذرجمهر حکیم پرسیدند که: کدام عطیه است که از جانب خدا بهترین چیزهاست؟

    گفت: خرد طبیعی! ‏

    گفتند: اگر آن نباشد؟ گفت: ادب که سیرت‌های نکوهیده و اخلاق و عادات ناپسند او ‏را بپوشاند.‏

    گفتند: اگر نباشد؟

    گفت: خوی خوش که با خلایق مدارا کند.‏

    گفتند: اگر به این صفت نیز متصف نباشد؟

    گفت: هیچ‌چیز برای او بهتر از مرگ نیست، چه از وجود او هیچ فایده نه برای خود، نه ‏برای دیگران مترتب نیست.

    در نوشته بالا هر سه است؛ خرد طبیعی، اخلاق و ادب.

نظرتان را بنویسید