بررسی میکردیم کجا برویم که بنشینیم و قهوهای بنوشیم و معاشرت کنیم. پرسیدم کجا برایش مناسب است.
”تقریباً هر جایی برای من خوب است. اما مثلاً کافههای پ نه، […].“
”من معتقد نیستم که رفتن یا حتی زیادرفتن به پ نشانهی قطعیِ تازهبهدورانرسیدگی است؛ اما، در هر صورت: جای دیگری هم هست که حاضر نباشید بروید؟ گروهی هستند که از ’تازهبهدورانرسیدهها‘ هم ناخوشتر بداریدشان؟“
”بله: چپهای بیسواد.“
جاهای دیگرِ حرفاش روشن میکرد که مرادش کممایه و پرسروصدا است.