دوست داشتم سوریه بازی را در مجموع ببرَد. همهی بازی را تماشا کردم، و غمگین شدم که سوریه باخت (همچنان که دیروز خوشحال شدم که مصر رفت به جامجهانی). و چه زیاد افسوس خوردم که، حوالیِ دقیقهی ۱۲۰، شوتِ عالیِ عمر السومة گل نشد.
به عراق و سوریه و لبنان و مصر که فکر میکنم احساس میکنم که مردمانشان به ما نزدیکاند. غیر از این، دههها است که ایران و سوریه به هم نزدیک بودهاند—وقتی صدام حسین به ایران حمله کرد سوریه از کشورهای بسیار بسیار معدودِ حامیِ ایران بود. وقتی هم که بخشهای بزرگی از سوریه در اشغالِ داعش بود ایران از سوریه حمایت کرد. [لابد کسانی هستند که وقتی این را میشنوند ذکری میکنند از کمکهای مادّی-نفتیِ ایران به سوریه در سالهای دههی هشتادِ میلادی، و غیره؛ اما شاید چیزهای مشابهی هم بشود گفت دربارهی روابطِ ویژهی هلند و کانادا در هفتاد سالِ اخیر، یا فرانسه و ایالاتِ متحده در قرنِ هجدهم.]
بازیِ سوریه و استرالیا را نگاه میکنم. هر دو تیم در گروههایشان سوم شده بودند (اگر نشده بودند کارشان به اینجا نمیرسید!)، و قاعدتاً اختلافِ سطحشان زیاد نبوده است. نزدیکیای به اهالیِ استرالیا حس نمیکنم و لهجهشان به گوشام زیبا نیست و چیزِ زیادی هم از تمدنشان نمیدانم (شاید هیچ ندانم جز بعضی کارهای برخی فیلسوفانِ شصت سالِ اخیرشان)؛ اما دمشق جای مهمی است از تمدنی که من در بخشی از آن متولد شدهام، و لهجهی عربیِ سوریه به گوشِ من خوشآهنگ و فصیح است. وقتی اینان را در تقابل با آنان میبینم، به نظرم طبیعی است که با اهالیِ شام احساسِ نزدیکی کنم.
گمان نمیکنم این حاکی از نژادپرستی باشد—در کنارِ این ترجیحات و سلایق، البته که معتقدم بازی باید منصفانه باشد و معتقدم افرادْ حقوقِ مساوی دارند؛ فقط دارم میگویم که طرفدارِ کدام تیم بودهام. این به نظرم دستکم به همان اندازه فهمیدنی است که، وقتی که صحبت از فوتبال است، کسی از این طرفِ دنیا که ما هستیم آرژانتین را به برزیل یا آرسنال را به چلسی ترجیح میدهد.
فیلسوف—که اسکاتلندی است—گفته است که انگلیسی در ایتالیا دوستِ من است، اروپایی در چین؛ و شاید هر انسانی را در ماه ملاقات کنیم دوستاش بداریم.
An Englishman in Italy is a friend: A Europæan in China; and perhaps a man wou'd be belov'd as such, were we to meet him in the moon. (David Hume, A Treatise of Human Nature, Book III (1740), Partt II Section I, SBN 482.)
اصولاً. کمتر نژادپرستی گمان میکند حرفهایش نژادپرستانه باشد و موضع رسمی و آگاهانه بسیاری از نژادپرستان این است که افراد حقوق برابر دارند و عدالت باید حاکم بشود. این گمانها و مواضع جلی نیست که معیار نژادپرستی است. نژادپرستی خفی چیزی است از جنس آنچه در پاراگراف قبل بیان شده است.
اساساً محترم!
لازمه ى اينكه به طورِ مسئولانه نامى (مفهومى) از قبل موجود را به مصاديقى گسترش بدهيم–مصاديقى را تحتِ مفهمومى (نامى) بياوريم–اين است كه نشان داده باشيم، يا بديهى باشد، كه مصاديقِ جديد اشتراكى با مصاديقِ تثبيت شده دارند، تا اين طور نشان داده باشيم كه به درستى تحتِ آن مفهموم خوانده ايم شان.
اين احساسم كه من در آنكارا غريب نيستم و در بوستون آرى، چه وجهِ اشتراكى با مصاديقِ تثبيت شده ى نژادپرستى–مثلا احساسِ سفيدپوستانِ جنوبِ امريكا به سياهان، يا احساسِ نازى ها به فلان گروه از اهلِ كتاب–دارد؟
تعبیرِ "نژادپرستی خفی" جالب است، و اگر موضعِ "آگاهانه"ی کسی این باشد که افرادْ حقوقِ برابر دارند، برای من خیلی روشن نیست که آنچه "نژادپرستی خفی" خواندهاید چرا بد است. در کنارِ اینها، این هم پرسیدنی است که: آیا نژادپرستان (از نوعِ خفی) تصریح و تأکید هم میکنند که به فلان گروه یا قوم دلبستگی دارند به این سبب که خودشان هم از آناناند و با آنان به سببِ پیوندهای فرهنگی و تاریخی احساسِ خویشاوندی میکنند؟
باور من این است که به یقین شما دچار نسبی گرایی فرهنگی هستید. گاها تصور می کنم که این امر در ترجمه شما از هیوم تجلی می یابد چرا که می دانیم که هیوم از پیشقراولان شکاکیت در قرن 18 است. توصیه مشفقانه من به شما این است که به استدلالهای متفکرانی توجه کنید که اثبات می کنند نسبی گرایی اخلاقی به دلایل عدیده ای نمی تواند تئوری صحیحی درباره اخلاق بدست دهد.
سلام
به گمانم اختلاف سطحشان کم نبود، مگر اینکه صرفاً نتیجه گرا باشیم و جایگاهِ سوم دو تیم را مقایسه کنیم.
برخوردِ توپِ عمر به تیر دروازه مرا هم زیاد ناراحت کرد، نه از آن رو که احساسِ نزدیکی یا دوری به مواردی که اشاره کردید داشته باشم. تنها به این فکر میکردم که در صورتِ پیروزیِ سوریه، برایِ مدتی هر چند کوتاه، مردمی جنگ زده و محنت کشیده با عقایدِ متفاوت، بهانه ای برایِ افتخار و شادیِ جمعی پیدا کرده اند.
دقیقاً من هم آرزو داشتم که سوریه نبازد به خاطر همین چیزی که حمید نوشته: بهانهای شود برای شادی جمعیِ ملتی زجرکشیده.
فرض کنیم معتقد باشیم که مردمِ سودانِ جنوبی بیشتر از مردمِ سوریه زجر کشیدهاند و در تنگنا هستند. با این فرض، آیا در بازیِ سوریه مقابلِ سودانِ جنوبی آرزو میکردید سودانِ جنوبی برنده بشود؟
بله: ممکن است اینجوری آرزو میکردم.