میگوید ”کارِ خودشان است. ما را سرِ کار گذاشتهاند“. خواهش میکنم که کمی بیشتر توضیح بدهد. توضیحی که میدهد این است که نظرش این است که رئیسجمهورِ مستقر قطعاً قطعاً قطعاً از همین امسال دورهی دومِ کارش را شروع میکند، و حضورِ برخی از کاندیداهای دیگر صرفاً تمهیدِ نظامِ جمهوری اسلامی است برای اینکه تعدادِ رأیدهندگان بیشتر شود—میگوید که حضورِ برخی از کاندیداهای دیگر صرفاً برای ترساندنِ ما است تا از ترسِ فلانی برویم و به آقای روحانی رأی بدهیم.
کم نیستند کسانی که به موردی یا شکلی از نظریهی توطئه معتقدند—از سقوطِ سلطنتِ پهلوی تا یازدهمِ سپتامبر، از هولوکاست تا شاید حتی قهرمانیِ لسترسیتی. چه میشود گفت؟ ”ببین برادر، اولین سؤالِ من این است که اگر چنین توطئهای با چنین عمقی و در چنان سطحی در کار است، تو از کجا فهمیدهای؟ منظورم این است که اگر با اطلاعاتِ من و شما (همراه با تحلیلهای تلویزیونهای ماهوارهایِ فارسیزبان) میشود فهمید که اینها همه بازی است، در این صورت بهنظر نمیرسد که طراحان و مجریانِ توطئه خیلی هم مخوف و باهوش و کاربلد باشند. راستی: یکی از همین تحلیلگرانِ محترم نبود که در سالِ هشتادوچهار گفته بود که اسماش را عوض خواهد کرد اگر هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور نشود؟ اسماش چه بود؟“
گاهی میشود نکتهی دومی هم گفت. ”فرمایشِ شما متین. زیاد هم واردِ این موضوع نمیشویم که چهار سال پیش در موردِ آقای سعید جلیلی چه گفته بودید. حالا سؤال یا فیالواقع خواهشِ من این است که معیاری بهدست بدهید که ما صحّتِ حکمِ شما را بررسی کنیم. منظورم این است که بگویید چه اتفاقی اگر بیفتد شما از ادعایتان دست برمیدارید. این را از این نظر عرض میکنم که دیدهام که کسانی که در موردی به شکلی از توطئه معتقدند، وقتی که پیشبینیشان غلط از آب درآمد کاری که میکنند این نیست که بگویند اشتباه کردهاند؛ بلکه صرفاً پیچشی به نظریهشان میدهند و خودِ همان غلطبودنِ پیشبینی را هم بخشی از توطئه قلمداد میکنند. برای تقریب به ذهن عرض میکنم (با مقادیری سادهسازی، و مقادیرِ شاید بیشتری از تحریفِ تاریخ): موضوعِ نظریهی بطلمیوسی و فَلَکِ تَدویر خاطرتان هست؟ نظریه میگفت که خورشید و ناهید و مشتری به دورِ زمین میگردند و مداری را برایشان پیشبینی میکرد. بعد که معلوم میشد که مدارِ ظاهریشان آنطوری نیست که این نظریه پیشبینی کرده بود، مدافعِ نظریه میگفت: ’آه، میدانید؟ بگذارید توضیح بدهم. ناهید البته که به دورِ زمین میچرخد؛ اما مسأله این است که موضوع به این سادگی نیست، بلکه ناهید روی دایرهی (کوچکترِ) دیگری هم میچرخد که مرکزش همواره روی مدارِ گردشِ ناهید به دورِ زمین است‘. دایره بر دایره میافزود تا از نظریهاش دست برندارد.“
یک بار نوجوانِ بسیار باهوشی را دیدم که—شاید نه بهجدّ—نظریهی توطئهآمیزی در موردِ انتخابات را مطرح کرد. شرمنده شدم از اینکه بعداً به نظرم رسید که زیادی توضیح دادم و طرحِ مختصرِ صورتِ همین دو سؤال (از کجا فهمیدهای؟ و معیارِ سنجش چه خواهد بود؟) کاملاً کافی میبود. اما ناامید شدهام از متقاعدکردنِ کسی که سنّاش از سی و چهل گذشته است و سرِ میزِ ناهار با قاطعیت صحبت از توطئه میکند.
بیایید طور دیگر قضیه را ببینیم، شاید نظریه توطئه کمتر پارانوئيد جلوه کند.
سرهنگی را فرض کنید که نه از مجرای دموکراسی بلکه با کودتا به حکومت رسیده است. ازو می پرسند مردمت تو را نمی خواهند، چرا کنار نمیکشی. در پاسخ میگوید مگر مردم مرا سر کار آورده اند که به میل آنها کنار روم. این پرسش و پاسخ شاهدی است قوی له این نظریه جامع که سرهنگ مذکور دیکتاتور است و برای رای مردم کمترین ارزش را قایل نیست. حال از این نظریه میتوان این پیشبینی را استخراج کرد که اگر شرایط ایجاب کند قطعا سرهنگ ما تردیدی در مقابله با رای مردم نخواهد داشت.
مدافعان نظریه مهبانگ چرا به این نظریه معتقدند؟ آیا معیار سنجش مستقیمی از نوعی که شما درخواست می کنید حتی علی الاصول برای پدیده مهبانگ وجود دارد؟ تنها معیارهای موجود در این موقعیت تاییدپذیری وابطال پذیری نیست. شاید نظریه جامع ترِ به_طرق_دیگر_تایید_شده ای وجود دارد که اگر هم مستلزم نظریه مهبانگ نباشد، اما به شدت آن را حمایت میکند.
ممکن است برای برخی (تاکید میکنم برخی) این "نظریه توطئه" در واقع پیشبینی استخراج شده از یک نظریه جامع درباره ساختار حکومت یک کشور است. حال این نظریه جامع چقدر به طور مستقل تایید شده است بحث دیگری است.
در مثالِ اولتان، سرهنگ بهروشنی گفته است که به رأی مردم اعتقادی ندارد؛ طبقِ این فرضتان، موردی نیست که کسی بگوید که حقیقتِ امر چیزی است غیر از آنچه از ظواهر برمیآید. این ربطی به نظریهی توطئه نخواهد داشت. نظریهی توطئه وقتی میتوانست در این مورد طرفداری داشته باشد که مثلاً سرهنگِ شما انتخاباتی برپا کند برای انتخابِ شهردار، و ادعا کند که شهردار با رأیِ مردم انتخاب میشود، اما کسی بگوید که اینها بازی است و ظاهری است و شهردار از قبل انتخاب شده است. پیشنهاد میکنم مثلاً مدخلِ تئوری توطئه در ویکیپدیا را ملاحظه کنید.
در موردِ مهبانگ، متوجه نشدم که درخواست برای "معیار سنجش مستقیم" را از کجای نوشتهی من استنباط کردهاید. چرا به نظریهی مهبانگ معتقدند؟ سوادِ ابتداییِ دانشنامهایِ من میگوید که مشاهداتی از قبیلِ تابشِ زمینهی کیهانی این نظریه را تأیید میکند.
پس اجازه دهید برای وضوح بیشتر مثال را کمی تغییر دهم چون ظاهرا اختلاف روی مثالها (هم) هست.
نقض اصول دموکراسی در حکومت سرهنگ آنقدر زیاد هست که میتوان از شواهد موجود این نظریه جامع را استنتاج کرد که حکومت دیکتاتوری است. حال ازین نظریه با عطف به مقدماتی به نسبت حاشیه ای میتوانیم حدس بزنیم اگر شرایط ایجاب کند با توجه به شناخت ما از تمایلات دیکتاتوری حکومت توطئه بعید نیست.
مجموعه شواهد الف نظریه ب را به اندازه ی کافی تایید میکند و ب پیشبینی میکند که ج رخ میدهد. لزومی ندارد موجه بودن باور به ج را تنها منوط به تایید یا ابطال پذیری ج دانست. نظریه ای که ج را نتیجه میدهد خود آنقدر تایید شده است که پیشبینی اش در این مورد محتمل باشد.
وضعِ این مثال حتماً بهتر از قبلی است: هم اینکه صحبتی از این نشده که سرهنگ رسماً گفته است که رأیِ مردم برایش مهم نیست، و هم اینکه دارید صحبت میکنید که "اگر شرایط ایجاب کند"، توطئه "بعید نیست". مخالفتی ندارم.
پاراگرافِ بعدی ربطِ محکمی به حرفِ من ندارد. با این حروفی که بهکار بردهاید، آنچه به آن ایراد دارم این است که فردِ معتقد به نظریهی ب پیشبینی کند که ج، و وقتی هم که ج رخ نداد (مثلاً وقتی که هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور نشد) همچنان دست از ب برندارد–بله: من گمان میکنم که ابطالناپذیری در اموری مثلِ انتخابات و یازدهِ سپتامبرْ مشکلی جدی است. اینکه سرهنگِ داستانِ اصلاحشدهی شما دیکتاتور هست یا نیست موضوعِ اصلیِ ما نیست؛ موضوع این است که انتخاباتی که بهزودی برگذار خواهد کرد تا چه حد واقعی است. طرفدارِ نظریهی توطئه نوعاً حاضر نیست که حکم به غیرواقعیبودن را کنار بگذارد.
دکترجان دقت کن: ننویسیم «برگذار» بنویسیم «برگزار».
ممنون بابتِ توجهتان. اما پیشنهاد میکنم به لغتنامهی دهخدا مراجعه کنید که مدخلِ اصلیاش "برگذار" است و در "برگزار" هم به آن ارجاع داده است. شاید مناسب باشد پیش از اینکه بگوییم چیزی (در اینجا: یک املای خاص) غلط است، به چند مرجع نگاه کنیم.
مثال آقای هاشمی قطعا موید حرف شماست چون مستقیما دیدیم پیشبینی غلط بوده است.
اما مساله همیشه اینگونه نیست. شاید راه تحقیق مستقیم درستی پیشبینی تقریبا غیرممکن شده باشد. در اینصورت شاید باید دید چقدر نظریه دیکتاتوری حکومت تاییدات عیان غیرانتخاباتی داشته است. اگر در مواردی که قابل تحقیق بوده دیکتاتور بودن حکومت تایید شده، در موارد غیرقابل تحقیق باید بنا را بر نظریه ای گذاشت که موارد قابل تحقیق را بهتر توضیح داده است.
مشکل این است که باورها مستقل از هم نیستند. به عنوان نمونه ناشناسی که مثال سرهنگ را زده به دیکتاتوری بودن باور تمام دارد و در مورد حتی این احتمال را هم نمیدهد که بین دیکتاتوری و دموکراسی یک طیف وجود دارد. بعد باورهایی در مورد اینکه یک حکومت دیکتاتوری چگونه رفتار میکند دارد و به طرز بامزهای فکر میکند که رفتار یک حکومت دیکتاتوری دترمینیستیک هست. بعد از این ها نتیجه میگرد که خوب پس در این زمینه هم پشت صحنه این طور باید باشد.
روش بحث با چنین فردی بحث در مورد انتخابات نیست بلکه در مورد باورهای اولیهاش هست. ولی این باورها به تمام نگاه فرد به زندگی و جامعه گره و تجربهی زیستهاش گره خوردهاند و تکانهی ایستای زیادی دارند. مشکل خیلی از این افراد در اعتماد بیش از اندازه به خودشان و درکشان هست که مسالهای شناخته شده در روانشناسی جدید است که چطور اعتماد غیرمعقول به شهود (system 1 در ادبیات روانشناسی) باعت تصمیمگری میشد.
سنخرانی بود که میگفت که در جامعهی آمریکا همبستگی بین نگاه مثبت به همجنسگرایی و باور به تغییرات اقلیمی بیش از آن است که بشود گفت افراد با تعقل به آنها رسیدهاند. وقتی با افراد در مورد این گونه مسایل بحث میکنی بیشتر وقت طلف کردن است چون ریشه جای دیگری است و اگر بتوانی اشکال تک تک استدلالهایی که طرف بیان میکند را نشان بدهی باز طرف زیر بار نخواهد رفت.
ریشه دواندن نظریه های توطئه در جهان معاصر
https://www.nytimes.com/video/us/politics/100000005070130/conspiracys-grip.html
این هم یک کلیپ کوتاه و جالب از ارول موریس مستندساز امریکایی
https://www.nytimes.com/video/opinion/100000001183275/the-umbrella-man.html
یک جواب سومی هم هست: از کجا می دانی که این توطئه یک مرحله از این هم پچیده تر نیست و خود همین برداشت تو از توطئه هم خواسته توطئه چینان نیست؟ به بیان دیگر، به ازای هر نظریه توطئه C یک نظریه 'C تعریف می کنیم به نحوی که توطئه چینان آن چنان با مهارت عمل کرده اند که باورمندی به نظریه C هم جزوی از برنامه شان است.
در واقع اگر جواب اولی که تو ذکر کردی حدپایین توطئه را مشخص می کند، این جواب حد بالای نظریه را مشخص می کند. باورمند به نظریه توطئه معتقد است که توطئه دقیقا به اندازه درک او طرح ریزی شده طوری که بقیه نمی فهمندش ولی او می فهمد ولی آنقدر هم پیچیده نیست که باورمندی به آن هم بخشی از برنامه باشد.