برام جالبه آقای نویسنده. شمابسیار معمولی و حتی به نظر شخصی ام تصنعی می نویسی اما بازیدکنندگان وبلاگت خیلی نوشته هات رو می پسندند. نمی دونم نوشتۀ خوب ندیدن یا چشمهای من زیبایی نوشته هات رو نمی بینه. ؟.
"بعضی" از کسانی که اینجا می نویسند نویسنده را از نزدیک می شناسند. لحن کلامش "گاهی" از ساده ترین حرفها شعر می سازد. با شما موافق هستم – اگر نویسنده را نمی شناختم- بعضی از نوشته ها تصنعی به نظر می آمدند.
ناشناس اول: با یاسمن موافقم. هرچند " گاهی" این شناختن ِ نویسنده، اثر ِ عکس دارد.. یا اینکه نویسنده برای "بعضی" از این ناشناسان که "می شناسند"اش می نویسد. از انصاف هم نگذریم: "برخی" نوشته ها، بدون پیش فرض ِ شناختن ِ لحن ِ لطیف و ظریف ِکلام ِ نویسنده و حلقه ی ِ معشوقان ، خوب و غیر تصنعی هستند.
به یاسمن: اگه برای لذت بردن از نوشته های ایشون لازمه که اونو شخصاً بشناسیم(!!! که ظاهرا هست چون فقط شما می پسندین! ما ناشناسا چیزی توش نمی بینیم) پس یا باید کل وبگردها بیان حضوری مستمع بشن، یا اینکه ایشون همون حضوری تو کافه اینارو خدمتتون بخونه!!! وبلاگ نمی خواد دیگه!!!! 🙂
من نیز هم.. از این دوردست ِبعید.. مثل دوست داشتن ِ دیوانه ای دیوانه ای دیگر را. بخش خیلی بزرگی از دنیای من است این دیوانگی ،گاهی.
"عشق کودک به مادر" عشقی کمابیش انگلی است، ستاندنها بیدادنی.ترجیح میدهم موضوع و فاعل عشقی باشم که بتوان اینگونه تعریفش کرد: "با معشوق نزد خود بودن"
"گاهی" آخر نوشته ات را عمیقا" دوست دارم!
اهمیتی نداره!
خیلی زیبا
ادبی حتی
به خاطر آن "گاهی" آخر که برداشت های متفاوت ایجاد می کند و حتی احساسات شخصی
برام جالبه آقای نویسنده. شمابسیار معمولی و حتی به نظر شخصی ام تصنعی می نویسی اما بازیدکنندگان وبلاگت خیلی نوشته هات رو می پسندند.
نمی دونم نوشتۀ خوب ندیدن یا چشمهای من زیبایی نوشته هات رو نمی بینه. ؟.
nashenaas e 21:08 : bahal bood:))
agar mishavad Sareh va ou, in nashenasan ra az romouz o mafahime amighe in matn ba khabar konand.
You are too pedantic to be a good poet
یک نکته برای ناشناسان :
"بعضی" از کسانی که اینجا می نویسند نویسنده را از نزدیک می شناسند. لحن کلامش "گاهی" از ساده ترین حرفها شعر می سازد. با شما موافق هستم – اگر نویسنده را نمی شناختم- بعضی از نوشته ها تصنعی به نظر می آمدند.
وا! «تصنعی» یعنی چی؟ انگار همه این ناشناسان معشوقان نویسنده بوده باشند و از او چنین چیزهایی نشنیده باشند..
ناشناس اول:
با یاسمن موافقم. هرچند " گاهی" این شناختن ِ نویسنده، اثر ِ عکس دارد.. یا اینکه نویسنده برای "بعضی" از این ناشناسان که "می شناسند"اش می نویسد.
از انصاف هم نگذریم: "برخی" نوشته ها، بدون پیش فرض ِ شناختن ِ لحن ِ لطیف و ظریف ِکلام ِ نویسنده و حلقه ی ِ معشوقان ، خوب و غیر تصنعی هستند.
اعجاز شنیدن همان آوای دل انگیز، به تقید "همین الان"، در بستر معاشقه مان بود که امروز من دیگر نه آن منم . میل و اشتیاق و هیجان …
honar ine ke bedoone shenakhatane nevisande va bedoone shendiane sadash sher ya matlab jaleb bashe
به یاسمن:
اگه برای لذت بردن از نوشته های ایشون لازمه که اونو شخصاً بشناسیم(!!! که ظاهرا هست چون فقط شما می پسندین! ما ناشناسا چیزی توش نمی بینیم) پس یا باید کل وبگردها بیان حضوری مستمع بشن، یا اینکه ایشون همون حضوری تو کافه اینارو خدمتتون بخونه!!! وبلاگ نمی خواد دیگه!!!! 🙂
you speak like a pussy wipped wussy
Nashenase 17nov: i very much doubt that the blogger knows the meaning of what you said